گفتگوی اختصاصی با مادر شهید عملیات بیت‌المقدس «فرضی‌نژاد»؛
«برای مردم خرمشهر خوشحال بودم، همه مردم شیرینی پخش می‌کردند، منم با مردم شیرینی پخش می‌کردم، وقتی خبر را از رادیو شنیدم فقط گریه می‌کردم و می‌گفتم: «ای کاش علیرضا زنده بود و این لحظه‌ها را می‌دید» آنچه خواندید بخشی از سخنان مادر شهید «علیرضا فرضی نژاد» در گفتگو با نوید شاهد خوزستان است. شما را به خواندن متن کامل این گفت و گو دعوت می کنیم.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، سوم خرداد سالروز فتح خونین شهر، شهر خون و قیام خرمشهر قهرمان است، حماسه‌ای که امام راحل در این باره فرمودند: فتح خرمشهر فتح خاک نیست، فتح ارزش‌هاى اسلامى است، خرمشهر شهر لاله‌هاى خونین است. خرمشهر را خدا آزاد کرد.

عملیات بیت المقدس مهمترین و پیچیده‌ترین عملیات دفاع مقدس بود این نبرد منجر شد تا شهر خرمشهر پس از ۵۷۶ روز اشغال توسط نیروهای ارتش عراق، در روز سوم خرداد سال ۱۳۶۱ بوسیله نیروهای مسلح ایران بازپس گرفته شود؛ فتح خرمشهر بازتاب جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر، از نظر سیاسی تکیه‌گاهش را برای مذاکره از دست داد.

در هشت سال دوران دفاع مقدس حماسه، همراهی، همدلی، صبوری، ترغیب و برانگیختگی، ایثار و پاک‌بازی مادران ایرانی چنان عظیم و ستودنی است که بی‌تردید در تاریخ ایران بی‌بدیل و بی‌نظیر است و نمونه‌هایی هم‌سنخ صدر اسلام و همانند کربلا را در آن فراوان می‌توان یافت.

بی‌شک نقش مادران در طول تاریخ انقلاب قابل توجه است آنجایی که نوجوانان و جوانان کم و سن و سال خود را قاسم گونه روانه میدان خون و عشق نمودند و با دیدن پیکر خونین آنان صبر پیشه کردند و فرزندان دیگر خود را به جبهه فرستادند.

نوید شاهد خوزستان در سالروز آزادسازی خرمشهر مادر شهید والامقام «علیرضا فرضی‌نژاد» یکی از هزاران شهید عملیات بیت المقدس گفتگویی انجام داده که ماحصل آن در ذیل می‌آید.

نوید شاهد خوزستان: لطفاً خودتان را معرفی کنید؟

نرگس تقی زاده: بسم رب شهدا و صدیقین، اینجانب نرگس تقی‌زاده مادر شهید علیرضا فرضی نژاد هستم، وی در سال 1343 متولد و در سال 1361 در منطقه دب حردان به شهادت رسید.

نوید شاهد خوزستان: از خصوصیات اخلاقی شهید برایمان بگویید؟

نرگس تقی‌زاده: علیرضا بسیار مهربان و آرام بود از کودکی مظلومیت خاصی در نگاه و رفتارش بود به خوبی بخاطر دارم سه یا چهار ساله بود که یک روز لباسش را عوض کردم دکمه پیراهنش افتاد، بدون اینکه به من چیزی بگوید خودش نخ و سوزن آورد تا دکمه لباسش را بدوزد. عمه‌اش که این صحنه را دید او را غرق بوسه کرد و گفت: «قربونت برم که این همه مظلومی»

علیرضا هیچ وقت از چیزی گلایه نداشت و همیشه هر مشکلی را در آرامش حل می‌کرد. در مدرسه از دانش آموزان بسیار خوبی بود و به درسش بسیار اهمیت می‌داد، سال آخر رشته اقتصاد بود که راهی جبهه های نبرد شد.

نوید شاهد خوزستان: خاطره خاصی از دوران نوجوانی شهید به یاد دارید؟

نرگس تقی زاده: نوجوان بود که در اهواز سیل آمد و بعضی از مناطق را آب گرفته بود همه جا فراخوان برای نیروهای کمک رسان داده بودند علیرضا آمد خانه و کنارم نشست و گفت: «مادر می‌خواهم برای کمک به سیل زدگان برم شما راضی هستی؟!» گفتم:«برو عزیزم خدمت به خلق واجب است فقط مراقب خودت باش» به خوبی بخاطر دارم دو روز خانه نیامد بعد از دو روز که آمد لباس زیر به تن داشت گفتم: «علیرضا لباسهایت کجاست؟!» گفت: «مادر یک دختر سه ساله را آب گرفتیم می لرزید منم لباسم را به او دادم.»

در همان سال‌ها با خانواده راهی مشهد شدیم روز دوم بعد از زیارت با خانواده راهی شاندیز بودیم که به مراسم تشییع حجت الاسلام و المسلمین آقای کافی مواجه شدیم علیرضا به همراه پسر عمویش در مراسم شرکت کردند و برعلیه خانواده پهلوی شعار دادند که در همان مراسم توسط نیروهای نظامی وقت دستگیر و به زندان افتاد دو روز در زندان بود و سپس آزاد شد در همان سال در سخنرانی حسینیه اعظم نیز شرکت کرد و به مدت دو روز در حسینیه به همراه بسیاری از جوانان که شعار داده بودند زندانی شدند و سپس توسط جوانان محل آزاد شدند.

نوید شاهد خوزستان: از روزی که شهید تصمیم به جبهه رفتن گرفت برایمان بگویید؟چه حال و هوایی داشتید؟

نرگس تقی زاده: علیرضا از قبل از انقلاب همیشه با کمیته فعالیت داشت می گفتم: «علی اینقدر بیرون میری که آخرش شهید میشی اونم می گفت برام دعا کن شهید بشم» همیشه دوشنبه‌ها و پنجشنبه ها روزه بود بهش می گفتم هوا گرمه واجب نیست روزه بگیری می گفت: «از گرمای جهنم که بیشتر نیست»

جنگ که شروع شد، از ما خواستند اهواز را تخلیه کنیم راهی شهرستان شوشتر شدیم علیرضا پسر دوم من بود سال آخر مدرسه بود. پسر بزرگترم در سپاه مشغول بود علیرضا به بهانه امتحانات و درسش مانده بود در اهواز و به شوشتر نمی آمد که بعدها متوجه شدیم ایشان به جبهه رفته، پدرش وقتی متوجه شد رفت کمیته انقلاب اسلامی، آخه علیرضا عضو کمیته شده بود و در آنجا فعالیت می کرد در آنجا به پدرش گفتند که استفعا نوشته و راهی جبهه شده البته ما با استعفای ایشان موافقت نکردیم ولی خوب ایشان توجه ایی نکردند و رفتند.

پدرش نیز لباس نظامی پوشید و به جبهه رفت در آنجا با بلندگو علیرضا را صدایش کردند وقتی علیرضا پدرش را دید گفت: «پدر اینجا خطرناک است برای چی آمدید» و زمانی که متوجه شد پدرش از حضورش در جبهه ناراحت است بر روی زمین نشست و شروع کرد به بوسیدن پاهای پدرش و در نهایت با خواهش‌ها و التماس‌های علیرضا پدرش راضی شد و در نهایت هنگام خداحافظی به پدرش گفت: «اگر کمی خاکستر به شما دادند و گفتند علیرضا است بدانید من هستم و شهید شدم»

پدرش گفت:«الان من به مادرتون چی بگم؟!»

گفت:«بگو دیدار به آخرت و شهید شدن من توشه آخرت شما است» و من علیرضا دیگر ندیدم تا خبر شهادتش را برایم آوردند.

نوید شاهد خوزستان: مادر وقتی دلتنگ علیرضا می شوی چه چیزی از ایشان را به خاطر می آوری؟

نرگس تقی زاده: من علیرضا را با لبخند همیشگی‌اش به خاطر می‌آورم، همیشه لبخند می زد اصلا اخم و ناراحتی ایشان را به خاطر ندارم و بوسه های علیرضا بر دستان من وقتی کنارم می نشست. همیشه صورتم، دستانم و حتی پاهایم را بوسه می زد من با خنده می گفتم:«اینقدر خودت رو لوس نکن»

من خندید می گفت:«نه بوسه بر پیشانی مادر یعنی کلید بهشت. من میخوام با بوسه بر پیشانی شما به بهشت بروم»

نوید شاهد خوزستان: چگونه خبر شهادت پسرتان را شنیدید؟

نرگس تقی زاده: برادرش در سپاه بود وقتی خبر شهادتش را شنید اول با عمه اش تماس گرفت و ایشان به خانه ما آمد اول از من حال علیرضا را پرسید و من که نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده گفتم:«حالش خوبه چند روز پیش باهاش حرف زدم»

بعد چند دقیقه گفت:«یه چیزی بهت میگم ناراحت نشی علیرضا زخمی شده»

نمیدانم چرا یک دفعه به دلم نشست که شهید شده گفتم:«نکنه شهید شده...»

ایشان گفت:«نه نگران نباش، زخمی شده» بعد رفتیم بیمارستان اهواز که دیدم شهید شده است.

نوید شاهد خوزستان: مادر وقتی خبر آزادسازی خرمشهر را شنیدید علیرضا شهید شده بود شما در آن موقع چه حالی داشتید؟

نرگس تقی زاده: برای مردم خرمشهر خوشحال بودم همه مردم شیرینی پخش می کردند منم با مردم شیرینی پخش می کردم وقتی خبر را از رادیو شنیدم فقط گریه می کردم و می گفتم:«ای کاش علیرضا زنده بود و این لحظه ها را می دید»

نوید شاهد خوزستان: علیرضا در صحبتهایش با شما و اطرافیان بیشتر بر چه چیزی تاکید داشتند؟

نرگس تقی زاده: علیرضا بسیار به نماز و روزه‌اش اهمیت می‌داد. همیشه در صحبتهایش تاکیدش بیشتر بر این بود که پیرو ائمه باشید یادمه دخترم هفت ساله بود که علیرضا هر شب موقع افطار با لبخند یادآوریش می کرد: «آجی دوسال دیگه باید روزه بگیرید...»

و دخترم می گفت:«داداش جان تا دوسال دیگه هنوز که زوده چقدر بهم میگی»

علیرضا با همون لبخند و مهربانی خودش می گفت:«من هر روز بهت یادآوری می کنم تا ذهنت رو برای عبادت آماده کنی»

علیرضا همیشه صحبت‌ها و نصایحش را با لبخند و مهربانی می گفت، به همین خاطر هیچ وقت کسی از ایشان ناراحت نمی شد.

نوید شاهد خوزستان: مادر وقتی دلتنگ علیرضا می‌شوید و در خلوت با او صحبت می کنید، از ایشان چه خواسته ای دارید؟

نرگس تقی زاده: تنها خواسته‌ام از علیرضا شفاعت است و اینکه تا آخرین لحظه روی پاهای خودم باشم و زمین گیر نشویم، همیشه کنار عکسش می نشینم و به او می گویم:«مادر تو برای من دعا کن و شفاعتم را بکن»

نوید شاهد خوزستان: آخرین سخن شما با مردم و مسئولین چیست؟

نرگس تقی زاده: از مسیولین می خواهم که به اشتغال و ازدواج جوانان اهمیت بدهند تا از فساد دوری کنند و از جوانان می خواهم تا کمی صبر و تحمل خود را بالا ببرند تا بتوانند بر مشکلات پیروز شوند.

گفتگو و تنظیم: مریم شیرعلی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده