خاطره/ مادر چرا نفرین می کنی
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید براتعلی رحمتی در سوم آذر 1338 ، درروستاي سپيددشت از توابع شهرستان درود به دنيا آمد.پدرش نورعلي، در شركت راه آهن كار ميکرد و مادرش سارا (فوت 1353) نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم شهريور 1360، در دهلاويه بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. پیکر وي را در بهشت زهراي شهرستان انديمشك به خاك سپردند.
متن خاطره:
به خوبی به خاطر دارم که تمام در ماه فقط يكي دو روز بیشتر به منزل نمي آمد. از زمان آغاز جنگ تحميلي تمام فكر و ذكرش جبهه بود، وقتي هم كه مي آمد و مي رفت بطور معمول، از همه با يك خداحافظ، جدا مي شد.
اما در اعزام آخر حال ديگري داشت، از تك تك اعضاي خانواده خداحافظي كرده و حلاليت مي طلبيد، سري هم به خانة فاميل و دوستان زد كه باعث حيرت تمام آنها شده بود، لحظة آخر، همه در حياط خانه جمع شده بوديم كه مادر يكي از شهداي همسايه سلامتي او را از خدا طلب كرد.
برات علی با لبخند نگاهش کرد گفت:«مادر چرا نفرين مي كني؟»
مادر شهيد از سوال ایشان بسیار يكه خورد و تعجب كرد، برات علی به سمت مادر شهید رفت چادرش را بوسه زد و با همان لبخند دوست داشتنی اش ادامه داد:«مادر تو نور چشم من هستي و بزرگواري اما من مدتهاست كه از خدا طلب شهادت مي كنم و تنها آرزويم همين است. پس دعا كنيد كه به آرزويم برسم.»
خم شد تا کفشش را بپوشد دوباره سر بلند کرد و گفت:«مادرم اما از شما يك خواهش دارم و آن اين است كه جهت بقاي عمر امام هر چقدر مي توانيد دعا كنيد.»
شهيد براتعلي رحمتي در همان اعزام، در سال 1360 در عمليات دهلاويه مورد رحمت حق قرار گرفت و آسماني شد.