جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۲۳
نوید شاهد - «نزدیکش شدم و گفتم:سیدجان نمی ترسی این طور روی خاکریز راه می روی؟ لبخند همیشگی بر روی لبانش نشست و گفت:مگر چه می شود؟ می رویم به بهشت. ما که آرزویمان همین است. در حرفها و لبخند سید فکر می کردم که درست می گوید مگر ما برای شهادت نیامدیم. درست چند دقیقه بعد...» ادامه این خاطره از همرزم شهید " هیبت اله فرج الهی " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان خوزستان بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید هیبت اله فرج الهی دوم شهريور 1344 ، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش سيدغفور، نگهبان شركت بود و مادرش بي بي اختر نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. ششم اسفند 1365، با سمت نيروي واحد اطلاعات - عمليات در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. پيكر او را در شهيدآباد زادگاهش به خاك سپردند.

متن خاطره:

صبح عملیات کربلای ۵ بود و آتش از زمین و آسمان به روی خط می بارید. ناگهان شهید بزرگوار سید هیبت الله فرج اللهی که یکی از فرماندهان اطلاعات عملیات لشکر ۷ ولی عصر (عج) و از بچه های گل دزفول بود را دیدم که آمده بود تا آخرین وضع نیروها را مطلع شود.

 وی که همواره پر از شور و هیجان بود آن روز با قامتی استوار بر خاکریز ایستاده بود و در میان آن همه انفجار، موضع دشمن را می نگریست و هر لحظه از این طرف خط به آن طرف می رفت تا راه مقابله با پاتک دشمن را بدست آورد.

نزدیکش شدم و گفتم:«سیدجان نمی ترسی این طور روی خاکریز راه می روی؟»

 لبخند همیشگی بر روی لبانش نشست و گفت:«مگر چه می شود؟ می رویم به بهشت. ما که آرزویمان همین است.»

در حرفها و لبخند سید فکر می کردم که درست می گوید مگر ما برای شهادت نیامدیم. درست چند دقیقه بعد، خمپاره ای به نزدیکمان خورد. سراسیمه به سوی سید شتافتم. دیدم او همراه سردار بزرگوار لشکر شهید حاج عظیم محمدی به بهشت پرکشیده است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده