چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۶
« در سال 69 که به میهن عزیز اسلامی برگشتم غلامعلی جمل زاده از همرزمانم در عملیات رمضان به محض دیدن من گفت که یک امانتی پیش من داری که این مدت 8سال که اسیر بودی آن را برای تو نگه داشته ام، او یک قطعه کاغذ به من داد که با دستخط شهید محمود زادعلی نوشته شده بود که "من شهید می شوم" او در این نامه از من حلالیت طلبیده بود. » آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات آزاده "محمدرضا پویه" است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، آزاده محمد رضا پویه  سال  1343  ،در شمس آباد شهرستان دزفول به دنياآمد. پدرش حسین نام داشت . وی در بیست و ششم تیر 1361 در عملیات رمضان به اسارت دشمن بعثی در آمد و بعد از 8 سال اسارت در سال 1369 به میهن اسلامی بازگشت.

آنچه می خوانید خاطراتی به نقل آزاده " محمدرضا پویه" است که تقدیم حضورتان می شود:

امانت 

لاغری و کوچکی اندامم برای بنده دردسری شده بود چون هر بار که برای اعزام به جبهه به مسئولین بسیج عشایر دزفول مراجعه می کرد .اجازه اعزام نمی دادند .من به ناچار در روستای خودمان شمس آباد در انجام کارهای نگهبانی و فرهنگی در سطح روستا همکاری داشتم تا هنگام شروع عملیات رمضان.در نوبت دوم اعزام بسیج عشایر در18 تیر 61 موفق شدم که بالاخره با رزمندگان اسلام همگام شوم.با رسیدن به پادگان کرخه بلافاصله ما را سازماندهی کردند و برای انجام عملیات به منطقه عملیاتی رمضان گسیل داشتند .

در هنگام سازماندهی نیروها در پادگان کرخه دوستم محمود زادعلی نزد من امده و گفت :«من در این عملیات به شهادت می رسم و یقین دارم خداوند لطف خود را شامل حال من می کند»

 من  قضیه را خیلی جدی نگرفتم و به ایشان گفتم:« ما دفعه اول است که به منطقه می رویم پس آنها که مدت زیادی است که در جبهه هستند و افراد صالح تری هستند. اگر بنا به شهادت باشد استحقاق آنان برای شهادت که بیشتر است .»

در منطقه عملیاتی در تاریخ 26 تیر 61 باز هم ایشان را دیدم و وی دوباره موضوع شهادتش را بیان کرد که با شروع عملیات و ادامه آن من و چندین نفر از رزمندگان به اسارت نیروهای دشمن در آمدیم حدود سه سال بعد از اسارتم بود که آقای محمدرضا طالب رزمنده جانباز عزیز طی نامه ای برایم نوشت که محمود زادعلی به شهادت رسیده است

در سال 1369که به میهن عزیز اسلامی برگشتم آقای غلامعلی جمل زاده از همرزمانم در عملیات رمضان به محض دیدن من گفت که یک امانتی پیش من داری که این مدت 8سال که اسیر بودی آن را برای تو نگه داشته ام او یک قطعه کاغذ به من داد که با دستخط شهید محمود زادعلی نوشته شده بود که من شهید می شوم او در این نامه از من حلالیت طلبیده بود این موضوع به من فهماند که شهدا از رسیدن خود به کمال الهی و شهادتشان آگاهی دارند.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده