نوید شاهد - ناصر طارمی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: پانزده دقیقهای نگذاشته بود تا صدای سقوط آر.پی.جی روی تنۀ قایق بلند شد. آتش قایق را در کام خود کشید. نگاهم ماند به شعلههایی که پیچ میخوردند به بلندای آسمان.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۲
نوید شاهد - علی داوودی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود میگوید: سه ماهی میشد که مشغول طرح بودم و توی کارگاه وقتم میگذشت. دلم برای خانواده و شهرم تنگ شده بود. طرح را روی سد دز پیاده کردیم که روی آب ماند و پایین نرفت. حالا آب سرکش دز از پایین و اطراف مهار شده بود و بهترین جا برای آموزش شنا بود.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۱
نوید شاهد - اصغر نصیری یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: مسیر شلوغ بود و از سرسام موجهای انفجار راه را گم کردیم. زیر نور منورهای رنگبهرنگ عراق دیدم که قایق محکم به اسکلهای خورد و ایستاد. از ترس اینکه حالا خودمان اسیر بشویم نفس در سینههایمان حبس شد.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۰
نوید شاهد - احمد محمدی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: بعد از عملیات بدر که پیگیر هویت آن جنازه شدم، فهمیدم پیکر یکی از بچههای خلخال بوده که در عملیات خیبر مجروح شده و در آن بیراهه گیر افتاده. هیچوقت دیگر نتوانستم آن میدانچه را پیدا کنم. گاهی فکر میکنم بیقراری و اشکهای پنهان یک مادر در نماز شبهایش بود که نیمههای شب مرا به آن سمت کشانده بود.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۹
نوید شاهد - محمدجواد محجوبی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: عصبانی بود و وقتی دید از جایم تکان نخوردم، پارو را پایین آورد. زیر لب به من بد و بیراه گفت و روی زمین نشست. خواستم دلداری اش بدهم، اما ترسیدم دوباره آتیشی شود.
کد خبر: ۴۸۴۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۸
نوید شاهد - احمد فتحی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: یکی از بچه ها که حال خوشی نداشت، روی زمین نشست و زانوی غم بغل گرفت و گریه کرد. چند لحظه بعد داد زد: «پیدا کردم، پیداش کردم.»
کد خبر: ۴۸۴۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۷
نوید شاهد - محمدجواد محجوبی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: ماسکم را توی قایق جا گذاشته بودم. از سنگر بیرون دویدم. باران می بارید. دنبال ماسکم رفتم داخل قایق، آنجا نبود. باران اثر شیمیایی را کم کرده بود، اما کمی از آن را استنشاق کردم.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۶
نوید شاهد - سید آیت ابراهیمی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: ما را از شیراز به منطقهی بهمنشیر و منطقهی سد دز انتقال دادند. شبانه تمرین میکردیم. در آن دوران تحریمها به حدی شدید بودند که لباس غواصی نداشتیم.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۵
نوید شاهد - سید آیت ابراهیمی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود میگوید: آقای ایرانزاد را پیدا کردم. او جانشین شهید باکری بود. به من گفت: سید در چادر فرماندهی یک امانتی دارید. همان روز رفتم چادر فرماندهی، آقای ایرانزاد پاکتی را به من دادند و گفتند شهید باکری قبل شهادتشان اینها را برای شما آماده کرده بودند.
کد خبر: ۴۸۴۵۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
نوید شاهد - رضا کاظمی راد یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: حمید را بیدار کردم و گفتم: «برادر! ببین کجا خوابیدیم.»چشمش که به صورت من افتاد، بلند شد و نشست. تعجّب کرده بود. جسدها را نشانش دادم. خندید و گفت: «اصلاً شبیه خودت نیستی رضا!».
کد خبر: ۴۸۴۵۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
نوید شاهد - برادر شهید "محمداسماعیل پیوندی" نقل میکند: «دکتر در حالی که وسایل معاینه را روی میز میگذاشت، گفت: خودشون باید پوسیده بشن تا در بیان. به زانوی محمداسماعیل نگاهی کردم و ناراحت گفتم: تازه آقای دکتر! اگه من نمیفهمیدم، داداشم هیچ وقت بروز نمیداد. محمداسماعیل پاچه شلوارش را روی زانویش کشید و با خنده گفت: پس این مهمانهای ناخوانده همیشه باهام هستن ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۴۴۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۹
نوید شاهد - کاظم سلیمی یکی از جانبازان سرافراز زنجان در خاطرات خود میگوید: «بدون اینکه با کسی حرف بزنم، از بچه ها فاصله گرفتم. خاک آنجا مثل برف، نرم بود. وقتی راه می رفتم، پاهایم تا قوزک در آن فرو می رفت. پنجاه- شصت متری از بچه ها دور شدم و پشت به آنها، دو زانو روی زمین نشستم. پنجه هایم را پر از خاک کردم و به سر و رویم پاشیدم.»
کد خبر: ۴۸۴۳۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 59 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: بمب های شیمیایی دشمن خطر بازگشت دوباره به دژ را منتفی کرد، اما جای بد و تأسف بارش آنجا بود که هیچکدام ماسک ضد گاز نداشتیم و تمام تجهیزات انفرادی خود را هنگام عقب نشینی انداخته و حالا جز یک سلاح چیز دیگری به همراه نداشتیم، درست وسط آب بودیم.
کد خبر: ۴۸۴۳۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱
نوید شاهد خراسان جنوبی خاطره گویی از زندگی شهید "اللهیار جابری" را منتشر میکند که در ادامه از علاقمندان به دیدن این فیلم دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۸۴۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
نوید شاهد _ یکم مردادماه سی چهارمین سالروز شهادت "شهید حسين نجاتىدولق" است از این رو سایت نوید شاهد تهران بزرگ خاطره ای از زبان مادر این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر میکند.
کد خبر: ۴۸۴۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۴
نوید شاهد - برادر شهید "زینالعابدین علی" میگوید: «وقتی که خواهرزاده ما، ناصر، به شهادت رسید و میخواستیم دفنش کنیم، زینالعابدين داخل قبر رفت و شهید را جابهجا کرد. خیلیها دیدند وقتی شهید را در قبر گذاشت، سرش را کنار گوش شهید برد و زمزمهای داشت؛ زمزمهای بین دایی و خواهر زاده ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۳۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۱
نوید شاهد - «گفتم: حیاط خانه چند ساله که موزاییک نشده؛ قبل از شهید شدنت درست میکردی تا جلوی مردم خجالت نکشم! خیلی جدی گفت: مادرجان! تو از حیاط خاکی خجالت میکشی، اما از این که هموطنهای ما به دست دشمن میافتن و شما نمیذارین به جبهه برم خجالت نمیکشی؟ ناراحت شدم و گفتم: برو، تو دیگه بچه من نیستی! لبخند زد و گفت: معلومه که نیستم، من امانت الهي در دست شمام حتی شما هم ...» آنچه خواندید به نقل از مادر شهید "سیدتقی لجرانپور" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطاله جزئیات این خاطره دعوت میکند.
کد خبر: ۴۸۳۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
نوید شاهد - «ابوالفضل به دوستش آقای عباس امانی گفته بود که دیگر برنخواهد گشت. چیزی کم نداشت. خوش قدوقامت و زیبا بود. درس خوان و باهوش، شیطان و زرنگ. پدرش میگفت: شیطنتهای او هم شیرین است مثل خود او! از جبهه که میآمد، خانواده جان تازهای میگرفت. برکت خانه بود. الآن هم یادش برکت است.» آنچه خواندید مادرانهای از شهید "ابوالفضل طوسی" است. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، خاطراتی از این شهید گرانقدر را تقدیم حضور علاقهمندان میکند.
کد خبر: ۴۸۳۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۴
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 58 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: کم کم قایق داشت وارد آبراه میشد که یکدفعه برادر سید داود طاهری پانسمان سرش را برداشته و به داخل آب انداخت، قایقران یک نگاهی پر از حیرت و تعجب به کله سالم برادر طاهری انداخت و سپس قایق را متوقف و با لحنی بسیار تند و عصبی گفت: فکر می کنی خیلی زرنگی!؟ الان وقتی برگشتم ساحل و پیاده ات کردم، می فهمی زرنگ کیه !
کد خبر: ۴۸۲۵۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 57 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: منطقه یکپارچه انفجار و آتش و دود بود و هرچه هم به دژ خندق نزدیک می شدیم بر حجم و وسعت انفجارات افزوده می شد، توپخانه های دور زن دشمن، به طور متناوب در حال گلوله باران عقبه بودند و گلوله های خمسه خمسه به صورت دسته دسته روی جاده خاکی و آبراه های جزایر مجنون ریخته می شدند.
کد خبر: ۴۸۲۵۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹