خاطرات/ بیتاب شهدا شدهام
به گزارش نوید شاهد خوزستان، دانشآموز بسیجی شهید جاویدالاثر «کریمداد رحمانی» چهارم مرداد 1343 در روستای مشهدی محمدقلی، منطقه مُنگنان از توابع شهرستان باغملک دیده به جهان گشود. دوره دبستان خود را در مدرسه آلاله روستای دمآب گذراند، سپس برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به مدرسه امیرکبیر باغملک رفت و مقطع متوسطه را نیز در دبیرستان آیتالله طالقانی همان شهر پشت سر نهاد.
جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران که آغاز شد چند ماه بیشتر تاب نیاورد و در اندیشه جهاد حق علیه باطل، داوطلبانه به همراه عدهای دیگر از نوجوانان و جوانان غیور شهرستان باغملک با پیوستن به پایگاه بسیج دورههای آموزش نظامی در شهرستان ایذه را طی کرد و سپس عازم میدان نبرد شد. سرانجام در بیستویکم بهمن سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به فیض شهادت نائل آمد. اما پیکر پاکش در خاک جبهه ماند و تاکنون جاویدالاثر است.
متن خاطره:
پس از عملیات فتح المبین که تلفات سنگینی به نیروهای خودی وارد شده بود و نیروهای زیادی مجروح و شهید شده بودند.
در شب جمعه به منطقهای از شوش رسیده بودیم و پس از اسکان نیروها هر چه به دنبال کریمداد گشتم او را پیدا نکردم.
با استرس و اضطراب که مبادا شهید یا مجروح شده باشد برای یافتنش کمی از سنگرها دورتر شدم که ناگهان صدای زیبای قرائت دعای کمیل توجه مرا به خود جلب کرد، صدای زیبایی که قرائت دعا به همراه گریههای خالصانه همراه بود. مناجات او هرگز از جلوی دیدگانم دور نمیشود. به آرامی در کنارش نشستم و دعا را با او زمزمه کردم تا دعا به پایان رسید.
پس از پایان دعا به شوخی به او گفتم: «بی تاب خانه و خانواده شدهای که اينگونه بیقراری می کنی.»
شهید کریمداد نگاهی مهربانانهای به من کرد و گفت: «نه بیتاب شهدا شدهام تمامی دوستانم رفتند و ما را جا گذاشتند، نگرانم، نکند خداوند ما را نپذیرفته است.»
در حالی که بغضش را به سختی فرو میداد گفت: «ما ماندهایم نکند گرهای به کارمان باشد.»
در حالی که به او دلداری میدادم به همدیگر به سمت سنگرها برگشتیم.
شهید کریمداد آن شب بسیار غمگین بود به طوری نتوانستیم او را برای صرف شام مجاب کنیم و تمام شب در حال گرسنگی با خدایخود راز و نیاز کرد.