«به مرخصی كه می‌آمد، می‌گفت: «مادر! اگه دوست داری من خوشحال باشم، یه دونه نون بذار بیرون تا خشک بشه، اونو بهم بده بخورم! روزی بالاخره طاقتم طاق شد و گفتم: «پسر عزیزم، من این همه غذا درست می‌کنم، تو نون خشک بخوری؟! آخه این چه کاریه! من دلم اذیت میشه با این کارت!» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان مادرش در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «محمدرضا زاده علی» در دوم شهريور 1341، در شهرستان دزفول چشم به جهان گشود. پدرش غلام، كشاورز بود و مادرش كبرا نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و ششم تیرماه ۱۳۶۱در عملیات رمضان جاویدالاثر گردید و پیکر پاک و مظهرش در دوم آبان ۱۳۷۵ پیدا و در گلزار شهدای محمد بن جعفر طیار دزفول به خاک سپرده شد.

خاطرات/

متن خاطره:

به مرخصی كه می‌آمد، می‌گفت: «مادر! اگه دوست داری من خوشحال باشم، یه دونه نون بذار بیرون تا خشک بشه، اونو بهم بده بخورم!»

با اینکه دلم به این کار راضی نبود، اما برای اینکه به خواسته محمدرضایم عمل کرده باشم، آن کاری را می‌کردم که گفته بود.

روزی بالاخره طاقتم طاق شد و گفتم: «پسرم! عزیزم! مادر! من این همه غذا درست می‌کنم، تو نون خشک بخوری؟! آخه این چه کاریه! من دلم اذیت میشه با این کارت!»

گفت: «ببین مادر! بچه ها تو خط در حالی که وسط آتیش و گلوله می جنگن، دارن نون خشک می خورن با چند قلپ آب گرم! من چطوری اینجا بشینم سر سفره و غذای گرم بخورم؟! من مگه از اون بچه ها بهتر و بالاترم؟ منم اینجا نون خشک می خورم که همیشه دلم کنار رفیقام باشه!»

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده