خاطرات/
«گفتم: چه شده است، چرا گریه می کنی؟! محمدرضا سرش را بالا آورد و گفت: یاد اهل بیت امام حسین(ع) افتادم، آیا حضرت زینب(س) و اهل بیت(ع) در زمستان به شام آمدند یا تابستان، در این سرما چه بر سر اهل بیت حسین(ع) گذشت…» در ادامه خاطرات شهید محمد رضا علیخانی را از زبان همرزمش در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید محمد رضا علیخانی سوم خرداد سال ۱۳۴۴ در روستای طلاور از توابع شهرستان باغملک چشم به جهان گشود. در سن پانزده سالگی در بهمن سال ۱۳۵۹ همراه دیگر نوجوانان روستا روزهای قشنگ نوجوانی و مدرسه را رها کرده و به جبهه اعزام شد.

عشق به اهل بیت (ع)

وی سال 1361 عضو رسمی سپاه شد. در عملیات‌های کربلای ۵ در شلمچه و عملیات والفجر شیمیایی شد. سرانجام آبان ماه سال ۱۳۹۴ برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و دوم دی سال ۱۳۹۴ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

متن خاطره:

محمدرضا عاشق اهل بیت(ع) بود، همیشه در مراسمات محرم خودش از عزاداران امام حسین(ع) پذیرایی می کرد. و می‌گفت: «هرکسی می خواهد مرا بشناسد داستان جانبازی ابولفضل العباس(ع) را بخواند.»

آقای محمد پندش که از دوستان و همرزمان محمدرضا بود برایمان تعریف می کرد. یک روز صبح هوا آنقدر سرد شد که لباس هایمان بر روی رخت لباسی همه یخ‌ زدند و به سختی آنها را بر تن کردیم.

در همین حین که بچه ها از سرما می لرزیدند محمدرضا بیرون رفت و مقداری چوب آورد و آتشی روشن کرد تا بچه ها گرم بشوند. وقتی دور آتش حلقه زدیم یخ لباس ها آب می شد و پایین می ریخت.

شهید علیخانی به علت حساسیت های مواد شیمیایی بر روی پوست بدنش در دوران دفاع مقدس نمی توانست به نزدیکی آتش بیاید و خودش را گرم کند.

 کمی دورتر نشست، ناگهان چشمم به شانه های شهید علیخانی افتاد که تکان می خورد. نزدیک شدم و دیدم به پهنای صورت گریه می کند. برایم عجیب بود که آن چریک تسلیم ناپذیر گریه کند.

گفتم: «چه شده است، چرا گریه می کنی؟!»

محمدرضا سرش را بالا آورد و گفت: « یاد اهل بیت امام حسین(ع) افتادم، آیا حضرت زینب(س) و اهل بیت(ع) در زمستان به شام آمدند یا تابستان، در این سرما چه بر سر اهل بیت حسین(ع) گذشت…»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده