«از او پرسیدم: «خب کیارش؟! برا چی مرخصی نمی رفتی؟» گفت: « نمی خوام یه ساعت جبهه رو هم از دست بدم! همه اش ترسم اینه که این جنگ تموم بشه و من کمتر از این فرصت استفاده کرده باشم! مرخصی نمی رم که بعداً حسرت نخورم چرا کمتر موندم تو منطقه و بین اون همه آدم آسمونی!»در ادامه خاطرات شهید کیارش نظری نژاد را از زبان دوست و همرزمش در نوید شاهد بخوانید.

 

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید کیارش نظری نژاد ششم شهريور 1348، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش عيدی محمد، بنا بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. چهارم دی 1365، در جزيره سهيل بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. مزار او در شهيدآباد زادگاهش واقع است.

نمی خواهم حسرت به دل باشم!

متن خاطره:

جبهه که می آمد، مرخصی رفتن توی کارش نبود. گاهی ماه ها بدون مرخصی می ماند توی منطقه.

خودش تعريف می کرد: «در منطقه شرهانی از بس مرخصی نرفته بودم، فرمانده به من دستور داد که باید بروی و سری به خانوده ات بزنی.

گفتم: «برا چی برم! هر کی مرخصی لازم داره بره! من کاری ندارم که برم مرخصی!»

گفت: «پدر و مادرت حق دارن بعد چندماه ببیننت یانه ؟! »

گفتم: «اونا مشکلی ندارن؟!» اسلحه اش را مسلح کرد و گفت نری مرخصی می زنمت! اول گمان کردم شوخی می کند، ولی وقتی چندتا تیر کنار پایم خالی کرد، فهمیدم این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست. جدی جدی دارد مرا از منطقه می اندازد بیرون.

برای اینکه غائله بخوابد، آمدم مرخصی. یک شب ماندم خانه و فردایش دوباره برگشتم منطقه. چشم فرمانده که بهم افتاد سری تکان داد و گذشت.

از او پرسیدم: «خب کیارش؟! برا چی مرخصی نمی رفتی؟»

گفت: « نمی خوام یه ساعت جبهه رو هم از دست بدم! همه اش ترسم اینه که این جنگ تموم بشه و من کمتر از این فرصت استفاده کرده باشم! مرخصی نمی رم که بعداً حسرت نخورم چرا کمتر موندم تو منطقه و بین اون همه آدم آسمونی! »

قدری سکوت کرد و با حالتی بغض آلود گفت: «آخه می دونم بالاخره این جنگ یه روزی تموم میشه و اونایی که از این می تونستن بیان و نیومدن تا آخر عمرشون حسرت به دل می مونن! می خوام هیچ وقت حسرت به دل نباشم!»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده