خاطرات/
«سید علی برادر بزرگتر و مسئول مخابرات تیپ یک لشکر ۷ ولی عصر (عج) بود. کنارش بودیم که خبر شهادت سید عزیز را یواشکی به ما گفتند. سعی کردیم تا او خبر دار نشود. شب سختی بود. از علاقه شدید بین دو برادر مطلع بودیم. صبح آن روز که سید عزیز برای خداحافظی پیش ما آمده بود، لحظه بی تکرار و زیبای وداع دو برادر را به چشم دیده بودیم. یک جورهایی انگار در آن لحظه هردوشان می دانستند که این آخرین وداع است و سید عزیز شهید می شود…»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان دوست و همرزمش در نوید شاهد بخوانید.

 

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید سید عزیز قلندری شلگميان، دهم مرداد 1344، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش سيد محمد حسين، نجاری می‌کرد  و مادرش طاهره نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه در رشته انسانی بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيستم بهمن ماه 1361، در فكه بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.

خاطرات/

متن خاطره شهید سید عزیز قلندری شلگميان:

سید علی برادر بزرگترش مسئول مخابرات تیپ یک لشکر ۷ ولی عصر (عج) بود. کنارش بودیم که خبر شهادت سید عزیز را یواشکی به ما گفتند. سعی کردیم تا او خبر دار نشود. شب سختی بود. از علاقه شدید بین دو برادر مطلع بودیم.

صبح آن روز که سید عزیز برای خداحافظی پیش ما آمده بود، لحظه بی تکرار و زیبای وداع دو برادر را به چشم دیده بودیم. یک جورهایی انگار در آن لحظه هردوشان می دانستند که این آخرین وداع است و سید عزیز شهید می شود …

والفجر مقدماتی بدترین و تلخ ترین عملیاتی بود که تا آن لحظه در آن شرکت کرده بودم. از شهادت سید عزیز که در اولین ساعات قبل از عملیات اتفاق افتاده بود تا لحظه لحظه درگیری نیروها و اخبار نا امید کننده ای که از میدان جنگ به ما می رسید . همه و همه حاکی از عدم موفقیت این عملیات بود.

ما برای اینکه سید علی از خبر شهادت برادر مطلع نشود،  سعی کرده بودیم تا او را از بیسیم ها دور نگه داریم و از طرفی خود را نیز بی اطلاع نشان بدهیم.

صبح روز بعد از عملیات قرار شد سید علی را به بهانه ای به عقب بفرستیم! اما مانده بودیم آن بهانه را از کجا بیاوریم؟ سید علی که نگاه سنگین ما را نسبت به خودش دید پرسید:«شما چه تون شده؟ اگه منظورتون شهادت سید عزیزه که من همون لحظه اول خبرش رو از طریق بیسیم لشکر متوجه شدم و برا اینکه منو نفرستن عقب، خودم رو زدم به بی خبری!...»

ما که تا آن لحظه بخاطر سید علی خودمان را کنترل کرده بودیم ، بغضمان ترکید و بلند بلند گریه کردیم …

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده