خاطرات/
«گفت: «بعد از شش ماه برای گرفتن حقوقم به اداره آمدم» من که معنای خنده هایش را نمی فهمیدم با عجله گفتم: «خوب چی شد؟ پرداخت شد؟» او بازهم خندید گفت: «نه! به من گفتن برو مدرک بیاور تو معلم این اداره نیستی کسی اینجا تو را نمی شناسد...»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان دوستش در نوید شاهد بخوانید.

 

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید رجب آقاجری بيست و دوم آذر1343، در روستاي كيكاوس از توابع شهرستان بهبهان چشم به جهان گشود. پدرش ابراهيم، در شركت نفت کارگری میکرد و مادرش گلستان نام داشت. تا پايان دوره كارداني در رشته علوم اجتماعي درس خواند. معلم بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. دهم تير 1366، در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پیکر او را در زادگاهش به خاك سپردند.

خاطرات/

متن خاطره شهید رجب آقاجری:

شهید رجب آقاجری از معلمانی بود که جنگ، جهاد و اطاعت از ولایت فقیه را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. او بعد از استخدام در آموزش و پرورش از محل خدمت خود در منطقه آغاجری، به جبهه اعزام شد و همواره در آنجا حضور داشت. آن معلم رزمنده ماه‌ها در جبهه ماند حتی برای دریافت حقوق نیز به اداره آموزش و پرورش مراجعه نمی کرد.

درست بخاطر دارم روزی او را دیدم که با لبخندی از اداره آموزش و پرورش خارج می‌شد. خودم را به او رساندم و گفتم:«چه شده رجب؟ خبر خوبی شنیدی؟»

و او با همان لبخندی که بر لب داشت گفت: «بعد از شش ماه برای گرفتن حقوقم به اداره آمدم...»

من که معنای خنده هایش را نمی فهمیدم با عجله گفتم: «خوب چی شد؟ پرداخت شد؟»

اما او بازهم خندید گفت: «نه! به من گفتن برو مدرک بیاور تو معلم این اداره نیستی کسی اینجا تو را نمی شناسد.»

من هم خندیدم و فهمیدم به دلیل حضور مداوم در جبهه هیچکس او را نمی‌شناخت، زیرا از زمان استخدامش تا به آن روز حتی یکبار به اداره مراجعه نکرده بود و همش در جبهه بود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده