خاطرات/آخرین دیدار
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید ابراهیم غریبی دوم ارديبهشت 1343، در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود. پدرش موسی، كشاورزی می کرد و مادرش تاجی نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. او نيز كشاورز بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. دوازدهم ارديبهشت 1361، در خرمشهر بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.
متن خاطره شهید ابراهیم غریبی:
هر چه اصرار میکرد به او اجازه جبهه رفتن نمیدادم. سن و سالی نداشت. میگفت: «مگه خون من از خون این همه آدمها که دارن میرن جبهه سرختره؟ اگه من نَرَم جبهه، پس کی باید بره و از ناموس و شرف مون دفاع کنه؟» بالاخره حرفش را به کرسی نشاند و امضایم را گرفت.
روز اعزام، چند قدم تا نزدیک درب خانه برداشت اما تأملی کرد و برگشت. دلم ریخت. هم حس غریبی هم در حال و روز ابراهیم و هم در وجود همه ما بود.
انگار برگشته بود تا هم او ما را برای آخرین بار دوباره ببیند و هم ما او را یک دل سیر تماشایش کنیم. دوباره شروع کرد به سفارش کردن: «اگر شهید شدم، حرفی بر خلاف مصالح اسلام از زبانتان خارج نشود! ما به خاطر اسلام داریم میرویم!»
در هنگام اعزام بچهها یکی یکی با بوسیدن قرآن درحالیکه پیشانیبند خود را با کمک خانواده یا دوستانشان میبستند، در جلوی درب پایگاه بسیج شهرک منتظری آماده سوار شدن به ماشینها بودند اما ابراهیم آنقدر عجله داشت که بدون ما رفت. به گفته یکی از همرزمانش که میگفت یک لحظه نگاهم به ابراهیم افتاد که با موتور با سرعت به طرف ما میآمد. نزدیک که شدم آنقدر عجله داشت که بدون اینکه موتور را خاموش کند، رهایش کرد و دوید به سمت ماشین. موتور چندمتری حرکت کرد و خورد به سیم خاردارهای اطراف پایگاه و افتاد روی زمین.
ابراهیم انگار دنیا را هم مثل موتورش ول کرد و رفت.