خاطره/ داستان هرمز
متن خاطره:
سال ۱۳۵۶ برادرم به سربازی رفته بود. او به همراه دیگر از دوستانش روی دیوارهای پادگان جمله ی "مرگ بر شاه" را نوشته بود. بعد از اینکه ساواک فهمید که این جمله را چه کسانی روی دیوارهای پادگان نوشته است آنها را دستگیر کرد و به زندان انداخت.
برادرم هرمز و دوستانش شکنجه های بسیاری را تحمل کردند ولی لحظه ای از اینکه این راه را انتخاب کرده بودند پشیمان نشدند. بعد از مدتی وقتی مأموران ساواک دیدند که انقلاب در حال پیروزی است ایشان را به همراه دوستانش آزاد کردند.
آن موقع نیروهای نظامی با تانک و اسلحه هایشان سر چهار راه شریعتی دزفول ایستاده بودند و هر که را که از آنجا می گذشت به رگبار می بستند. هرمز و دوستانش برای نشان دادن اعتراض خود به این عمل ناپسند نیروهای زمینی شبانه از پادگان به صورت مخفیانه بیرون می آمدند و با انقلابیون همراه می شدند.
بعد از انقلاب اسلامی سربازی برادرم تمام شد و او به خانه آمد ولی خیلی زود جنگ تحمیلی آغاز شد و هرمز
عزیزم برای دفاع از مرزهای ایران به آبادان رفت. او در عملیات"فتح المبین" در نهم آذر 1361
به عنوان داوطلب برای رفتن و باز کردن معبر در میدان مین با اصابت ترکش مین به پیشانیاش
به درجه رفیع شهادت نائل شد.