مصاحبه - صفحه 10

مصاحبه
به مناسبت بزرگداشت مقام مادر و روز زن منتشر شد

ویژه‌نامه الکترونیکی| مصاحبه با مادران شهدا

پایگاه خبری نوید شاهد هرمزگان، به مناسبت سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)، بزرگداشت مقام مادر و روز زن، تعدادی از مصاحبه ‌های مادران شهدای والامقام استان هرمزگان با عنوان « مصاحبه با مادران شهدا» در قالب ویژه‌نامه برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
به مناسبت فرارسیدن سالروز تولد حضرت زهرا (س) و گرامیداشت مقام مادر منتشر می‌شود

خاطرات مادر شهید از بوسه‌های فرزند بر دستانش

مادر شهید «خدامراد سلیمانی» ضمن تبریک میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و تأکید بر بزرگداشت روز مادر گفت: من از روزی که خبر شهادت فرزندم را آوردند لحظه‌ای از دلتنگی‌هایم کم نشده است. تصویر فرزندم مدام جلوی چشمانم ظاهر می‌شود فرزندی که هربار قبل از بیرون رفتن و بعد از برگشتن دستانم را می‌بوسید.
گفتگویی با مادر شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی»

دفاع از وطن، تنها هدف عبدالمجید بود/ جانش فدای خاک ایران شد

مادر شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی» در گفتگویی به مناسبت روز تکریم والدین و همسران شهدا می‌گوید: شهید می‌گفت؛ مملکت در خطر است. ما باید دفاع کنیم. روزی که امام تبعید شد، گفتند کی طرفدار تو است؟ امام گفت بچه‌هایی که هنوز در گهواره‌اند. ما همان بچه‌ها هستیم. ما باید از کشورمان دفاع کنیم. هیچ‌ اندازه و مقداری از خاک ایران نباید از دست برود.
جانباز هفتاد درصد ایلامی

افتخار می‌کنم که سند زنده انقلابم

«جوهر شکر پور» از جانبازان هفتاد درصد استان ایلام است که سال ۱۳۶۰ در منطقه سومار بر اثر برخورد با مواد منفجره به درجه رفیع جانبازی نایل آمد. وی می‌گوید من هم مثل همه جانبازان به خود افتخار می‌کنم که سند زنده انقلابم. در ادامه مصاحبه تصویری این جانباز گرانقدر منتشر می‌شود.
جانباز «محمدحسن رادمنش» در گفتگو با نوید شاهد:

هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد

«تیری که به پایم اصابت کرده بود انگاری به پایم نخورده، به قلبم خورده بود. هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد. گردنم، شال گردن بود، آن را محکم روی زخمم پیچیده و بستم. اما خونریزی همچنان ادامه داشت، این بار چفیه را باز کردم و محکم بستم. ثانیه‌ها که بیشتر می‌گذشت، بیشتر بی‌حال می‌شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد «محمدحسن رادمنش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

نگاه شهدا به مادرانِ شهیدشان هست

شهید که باشی تنها یک بار شهید می‌شوی، اما مادر شهید که باشی هر روز و هر لحظه شهید می‌شوی درست مانند مادرانی که فرزندانشان را به رزمگاه کربلا فرستادند در حالی‌که می‌دانستند که فرزندشان زنده برنمی‌گردند. آنچه که در کربلا ماند نام مادران شهیدی همچون حضرت ام‌البنین (س) بود که همواره یادشان جگرسوز بود و الگویی برای مادران شهدای جنگ تحمیلی بودند و اینگونه شد که مادران ایرانی به تأسی از حضرت زینب (س) و حضرت ام‌البنین (س) پای استقامت خود را محکم کردند تا پای فرزندانشان در میدان نبرد نیز محکم بماند. نوید شاهد به مناسبت وفات بانوی مکرمه، حضرت ام‌البنین(س) مادر چهار شهید کربلا، پای صحبت های مادر شهید دانشجو «علی‌اصغر لطفی» که معتقد است نگاه شهدا به مادرانشان هست نشسته است که در زیر مصاحبه با وی را می خوانیم.
گفتگو با آزاده و جانباز «پرویز مرادی موردی»

هیچ وقت برای رفتن به جبهه تسلیم نشدم

آزاده و جانباز سرافراز «پرویز مرادی موردی» در گفت‌وگویی بیان کرد: چندین بار به بسیج سپاه محل زندگی‌ام مراجعه کردم، اما چون رضایت والدین یا سرپرست لازم بود، با اعزامم موافقت نمی‌کردند. هیچ وقت تسلیم نشدم، با اشتیاق زیادی که داشتم و پس از چند بار مراجعه در نهایت با اعزامم موافقت کردند.
مصاحبه تاریخ شفاهی:

جانباز «حمید فتحی» : هنگام اعزام به جبهه شور و اشتیاق فراوانی داشتم

جانباز «حمید فتحی» در بیان خاطرات شفاهی خود بیان داشت: هنگام اعزام به جبهه شور و اشتیاق فراوانی داشتم
پدر شهید دانشجو «حسن تیری خطیر»

بی‌حجابی زن از گلوله صدام بدتر است

پدر شهید «حسن تیری خطیر» می‌گوید: در وصیت نامه شهید که روی سنگ قبرش هم حک شده بود که «بی‌حجابی زن از گلوله صدام بدتر است» اشاره کرد و گفت: در نوشته‌های وصیت‌نامه حسن خطاب به خواهران آمده است که اگر می‌خواهید روز قیامت، شفاعت فاطمه زهرا (س) نصیبتان شود حجاب خود را رعایت کنید.
جانباز ۷۰ درصد «مرتضی شعبانی» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:

دانشجوی ۲۰ ساله بودم که جانباز ۷۰ درصد شدم

«از آنجایی که مشتاق رفتن به جبهه بودم. تحمل نداشتم بزرگ شوم تا بروم. به همین دلیل شناسنامه‌ام را دستکاری کردم تا بزرگتر شوم، برای انجام این کار، ابتدا کپی شناسنامه را گرفتم، تاریخ تولدم را که ۱۶ ساله بود، دستکاری و دو سال بزرگتر کرده و ۱۸ ساله کردم تا بتوانم به جبهه اعزام شوم. دوم دبیرستان برای اولین بار با عنوان بسیجی از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به جبهه اعزام شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز 70 درصد «مرتضی شعبانی» است که از دوران دانش‌آموزی تا دوران دانشجویی در جبهه بود، تقدیم حضورتان می‌شود.
گفتگویی با والدین شهید «احمد جمالی کودویی»

شهادت پسرم در راه امام و وطن، مایه سربلندی ما شد

پدر شهید «احمد جمالی کودویی» می‌گوید: خوشبختی انسان به این است که پایانش خوب باشد و پایان پسرم، یعنی شهادتش، مایه سربلندی ما شد. خوشحالم که فرزندم در راه خدا، دفاع از میهن و به رهبری امام خمینی (ره) به شهادت رسید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

پسرم آرزوی شهادت داشت

شهید «آزاد مؤمنی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که آذرماه ۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: پسرم آرزوی شهادت داشت و خوشحال بود که در راه اسلام جان خود را از دست داد.
جانباز بصیر «رحیمی‌شال» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:

دلم برای رفتن به جبهه پر می‌زد / شرمنده‌اش نکن بگذار برود

«در ۱۳ سالگی عضو بسیج شال شدم. طی یک سالی بود که در بسیج ثبت‌نام کرده بودم، ۳ بار اقدام کردم که به جبهه اعزام شوم، اما هر بار با مخالفت‌های پدرم مواجه می‌شدم و پدرم می‌گفت صبر کن برادرت از جبهه بازگردد و بعد شما برو. اما من تحمل صبر کردن نداشتم و دوست داشتم در جهت انجام وظیفه به جبهه بروم. از طرف دیگر وقتی پیکر مطهر شهدا را به روستا می‌آوردند بیشتر دلم برای رفتن به جبهه پر می‌زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد بصیر «محمدعلی رحیمی‌شال» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
مسئول بسیج جامعه زنان سپاه امیرالمؤمنین (ع) استان ایلام

زنان در پیروزی دفاع مقدس بسیار تأثیرگذار بودند

زهرا جمالی اظهار داشت: در طول جنگ تحمیلی همه زنان تفکر بسیجی داشتند و بسیجی‌وار عمل می‌کردند. زنان در زمان جنگ علاوه بر حمایت عاطفی و روانی در دفاع رزمی هم وارد شدند بانوان ما جانانه ایستادند و نقش پشتیبانی داشتند، خانواده را حمایت و فرزندان را تربیت کردند و اجازه ندادند مردانشان میدان رزم را ترک کنند.
گفتگو با آزاده و جانباز «اسحق جعفری»

ایثار در خط مقدم و بازگشت به میهن پس از سال‌ها اسارت

آزاده و جانباز سرافراز «اسحق جعفری» در گفت‌وگویی بیان کرد: ما به سمت خطوط دوم و سوم در حال حرکت بودیم که یکی از نیروهای خط دوم رسید و گفت بعثی‌ها از منطقه مهران حمله کرده و خط دوم را گرفته‌اند. ما محاصره شده‌ بودیم و تا شب با هر چیزی که داشتیم مقاومت کردیم.
پدر شهید «حسین دست‌خوش‌جوان»

یک تکه پا، تنها چیزی که از فرزند ۱۹ ساله‌ام بازگشت

«حسن دست‌خوش‌جوان» در گفت‌وگو با نوید شاهد بیان می‌کند: «هنگام شهادت پسرم، موقع نماز بوده است. حسین و دوستانش در کمپ نماز می‌خواندند که با بمباران می‌سوزند. من یک فرزند رشید ۱۹ ساله فرستادم و تنها یک تکه پایش را برایم آوردند. شهادتش برای من و خانواده یک افتخار است.»
گفتگو با نویسنده حوزه ایثار و شهادت به مناسبت هفته کتاب

شهید «غیوری‌زاده» مرا عاشق نوشتن کرد

میترا کمالی‌فر نویسنده حوزه ایثار و شهادت می‌گوید: هیچ وقت به فکر نوشتن نبودم و علاقه‌ای هم به نوشتن نداشتم، اما در یک سفر معنوی که به قرارگاه امیرالمؤمنین (ع) و سنگر شهید «علی غیوری زاده» که آن موقع هنوز جاویدالاثر بودند داشتم مرا شیفته نوشتن از شهدا کرد.
خاطرات جانباز «آذربایجانی‌خورهشتی» در گفتگو با نوید شاهد؛

زنده بودم اما من را به سردخانه بیمارستان بردند

«پرستار با دیدن من گفت: این مجروح از بین رفتنی است، دیگر به عمل کردنش نمی‌ارزد، چرا عملش کنیم. از نظر آنها، من تمام کرده بودم لذا مرا به سردخانه بیمارستان انتقال می‌دهند. ۴۵ دقیقه تا یک ساعت در سردخانه بودم، دو نفر از کارکنان بیمارستان که جنازه‌ای را به سردخانه می‌آورند موقع برگشت می‌بینند انگشت بزرگ پای من، تکان کوچکی می‌خورد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید زنده «محمدحسین آذربایجانی‌خورهشتی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

جانباز ۷۰ درصد: چابکی‌ام در تک تیراندازی نظر همه را جلب می‌کرد

یکی از جانبازان ۷۰ درصد خدابنده‌ای تعریف می‌کند: درجه داران گروه به قدری از من راضی بودند که زیرکی و چابکی‌ام نظرشان را کاملا جلب کرده بود. به واقع تیزپایی‌ام به حدی بود که کسی به من نمی‌رسید.
گفت‌وگو با مادر شهید ارتشی «احمد حمیدی»؛

مادری که قصد داشت تفنگ پسرش را بردارد

مادر شهید ارتشی در گفت‌وگو با نوید شاهد می‌گوید: «وقتی احمد شهید شد، من عزم کرده بودم که بروم جایی که او شهید شده است بجنگم اما فامیل نگذاشتند.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه