در سالروز ولادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا (س)، دانشجویان بسیجی استان البرز با حضور در جمع مادران شهدا، حماسههای خاموش خانوادههای ایثارگر را روایت کردند. این دیدار قلبها را به یاد فداکاریهایی میاندازد که برای دین و میهن، عزیزترین نگینهای وجودشان را هدیه کردند.
آسمانِ بیستوسوم آذر، بار دیگر با نام شهیدی آرام گرفت که سخنش از زمین تا افلاک پیچید. اینجا، صدایی که از پشتِ خطوط وصیتنامه برمیخیزد؛ ندایی که میگوید: «فرزندانتان را به دانشگاه الهی بفرستید...» در قابِ موشنگرافیکِ پیشرو، وصیتِ آسمانیِ شهید «علی پناه پیشگاهی» با تصویر و صدا و نور، جان میگیرد تا مخاطب را به شنیدن فراخوانی جاودانه دعوت کند.
در سکوت سالنی سرشار از نگاههای مادرانه، عطر یاس و صدای زمزمههای دعا به پرواز درآمده بود. امروز، قلههای صبر و ایثار را میستایند؛ زنانی که آسمان را به خانههایشان آوردند و جاری بودن عشق را در رگهای تاریخ این سرزمین ثبت کردند. اینجا، مراسم تجلیل از مادران شهداست؛ جایی که هر دستی که میفشارند، داستان یک زندگی است و هر نگاه، روایتی از انتظاری سبز.
امیرحسین دانشکهن، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز، در یادداشتی به مناسبت روز دانشجو با گرامیداشت یاد ۱۵۴ دانشجوی شهید استان البرز، نوشت: «دانشجوی امروز وارث میراثی از جنس علم و ایثار است و باید مسیر شهدا را با مسئولیتپذیری، اخلاق و تلاش برای اعتلای کشور ادامه دهد.»
تصاویر بهجامانده از شهید پاسدار «اقبال آقایی» روایتی تصویری از مسیر پُرحماسه اوست؛ از روزهای حضور بیادعا در خط مقدم جبهه تا مراسم تشییع پیکر مطهرش در زادگاهش رباطکریم. این عکسها لحظاتی صمیمی، ایثارگرانه و ماندگار از شهیدی را ثبت کرده که بیستم آذر ۱۳۶۴ در جزیره مجنون عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید محسن ارغنده، نوجوان هفدهسالهای که در آستانه عملیات بزرگ در منطقه شلمچه حضور داشت، در آخرین نامه خود به خانواده نوشت: «دعا کنید با پیروزی و زیارت قبر حسین(ع) برگردیم». این نامه که پر از جملات عاطفی، پیامهای محبتآمیز به اقوام و دوستان بسیجی است، تنها چند روز پیش از شهادتش در سیم آذر ۱۳۶۵ نوشته شد و روایتی ملموس از دلمشغولیهای یک نوجوان در آستانه بزرگترین آزمایش زندگی است.
شهید محسن ارغنده خطاب به خدایش مینویسد: «من هیچم و هیچ ندارم... این جان را برای رسیدن به تو آوردهام.» او که خود را وامدار «کرامت و لطف بیکران» پروردگار میداند، هشدار میدهد: «نگذارید سیلی مرگ شما را بیدار کند» و انقلاب و رهبری را «بزرگترین نعمت خدا» میخواند که باید تا پای جان از آن حمایت کرد.
در سحرگاه پنجم آبان ۱۳۶۰، محمدحسن اسماعیلزاده خراسانی، دانشآموز هفدهساله هنرستانی، وصیت نامه خود را با یاد دو برادر شهیدش، حبیبالله جوادی و مرتضی نیکنژاد، نوشت و تنها یک ماه بعد در عملیات طریقالقدس، به آرزوی دیرینه خود رسید و با اصابت تیر به سر، در خاک بستان به خون خفت.
محمدحسن اسماعیلزاده، دانشآموز هنرستانی هفدهساله، کارگاه نجاری و نیمکت کلاس را رها کرد تا در کارزار «طریقالقدس» بایستد. او که پیش از این، در پشت جبهه به رزمندگان یاری میرساند، تاب نیاورد و با دلِ مالامال از عشق به امام و میهن، راهی خط مقدم شد تا پس از یک ماه رشادت، در خاک بستان، با اصابت تیر به سر، به ملکوت اعلا پر بکشد.
در وصیتنامهاش تأکید کرد: «من آگاهانه این راه را انتخاب کردم... خدا را از خانواده بیشتر دوست دارم». او پنج روز پس از نامزدی خود، به جبهه اعزام شده بود و حتی وصیت کرده بود هزینه مراسم عروسیاش صرف امور جبهه شود.
شهید بهروز اسماعیلی، پاسدار وظیفه و کشاورزی از هشترود، در ۲۵ آذر ۱۳۶۴ در درگیری با ضد انقلاب در بانه به شهادت رسید. او که تنها تا سوم ابتدایی درس خوانده بود، از کودکی دوشادوش خانواده کار میکرد و تنها آرزویش نبرد با دشمن بود.
در دل روستای نجمآباد، کودکی از تبار ایمان چشم به جهان گشود؛ شهیدی که با دستانی خالص و قلبی سرشار از عشق الهی، مسیر زندگی را از محرومیت تا شهادت طی کرد. خداوردی اصفهانی، نوجوانی سادهزیست و پرتلاش، در مدرسه عشق بسیج آموخت که مردانگی یعنی فداکاری در راه حق.
شهید «امرالله افتخاری» در وصیتنامه خود با اشاره به آگاهانه قدم گذاشتن در مسیر جهاد نوشته است: «خداوندا سپاس بیکران به درگاهت که به این بنده حقیرت راه حق را شناساندی». این شهید که در ۲۱ آذر ۱۳۶۱ در مهاباد به شهادت رسید، از خانواده خود خواسته است: «به این دنیا زیاد دل نبندید و در هر کاری رضای خدا را در نظر بگیرید».
شهید «امرالله افتخاری»، فرزند علیاکبر، در ۳۰ تیر ۱۳۴۰ در روستای امینآباد کرج متولد شد. وی که در دوران انقلاب دانشآموز بود، در تظاهرات مردمی حضور فعال داشت و پس از گرفتن دیپلم، به جبهههای غرب و جنوب اعزام شد. این رزمنده لشکر ۶۴ ارومیه، سرانجام در ۲۱ آذر ۱۳۶۱ در مهاباد و بر اثر اصابت تیر آرپیجی به شهادت رسید.
شهید «امراله افتخاری»، کارمند هلالاحمر و رزمنده لشکر ۶۴ ارومیه، پس از حضور مستمر در جبهههای غرب و جنوب، در مهاباد و بر اثر اصابت تیر آرپیجی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید «محمد افشار»، جوان تهرانی که به دلیل مشکلات مالی نتوانست تحصیلاتش را ادامه دهد، در دوران خدمت سربازی و طی یک حادثه آتشسوزی در گیلان غرب به شهادت رسید.
شهید «احمد اکبری»، مهندس الکترونیک و راننده مینیبوس تیپ مهندسی رزمی کوثر، در حال انتقال مجروحان از عملیات شلمچه، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و بهار زندگی جاویدش را آغاز کرد.
شهید «احمد اکبری»، مهندس الکترونیک و راننده مینیبوس تیپ مهندسی رزمی کوثر، در حال انتقال مجروحان از خط مقدم عملیات شلمچه، با اصابت گلوله به شهادت رسید.
شهید رحمتالله اکبری، راننده بسیجی جهاد سازندگی خمین، در حالی که با بولدوزر خود برای رزمندگان خاکریز احداث میکرد، بر اثر اصابت آرپیجی دشمن در منطقه سوسنگرد به شهادت رسید و میراثی از ایثار و مقاومت را برای پنج فرزند خود به جای گذاشت.
خانم لیلای اکبری در خاطرهای معنوی نقل میکند: شهید ولی اکبری قرقرک در خواب به پدربزرگش بشارت داد که «مشکل مسکن خانواده تمام شده است» و یک ماه بعد، راهحلی غیرمنتظره پیش آمد.