نوید شاهد سمنان - صفحه 15

نوید شاهد سمنان

اجلاسیه شهدای دانشجو معلم استان سمنان برگزار می‌شود

در راستای دومین کنگره ملی بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان، نخستین اجلاسیه شهدای دانشجو معلم این استان برگزار می‌گردد.

می‌دانستم آن‌قدر خوب است که لیاقت شهادت دارد

مادر شهید «محمدحسین تولی» نقل می‌کند: «عکس را به اتاق بردم. دور از چشمش به دقت به آن نگاه کردم و بوسیدمش. چشمانم بی‌اختیار می‌بارید. می‌دانستم او آن‌قدر خوب است که لیاقت شهادت را دارد و خیلی زود هم به آرزویش رسید.»

در برابر ظلم و ستم به مستضعفین عالم، به پا خیزید

شهید «محمدحسین تولی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «آیا نمی‌بینی که چه ظلم و سـتم‌هایی در کشورهای اسلامی توسط سران خائن به اسلام به مستضعفین می‌شود؟ آیا این همه خفت، نکبت، ذلت و اسارت برای تکان دادن و بیدار شدن از این خواب غفلت کافی نیست؟ سخن خدا را که می‌فرماید: تا رفع فتنه جهاد کنید، از یاد می‌برید!»

الگویی برای اخلاص

هم‌رزم شهید «محمدحسین تولی» نقل می‌کند: «با همه توانمندی که داشت از این که کنار نیروهای عادی کار می‌کرد خیلی خوشحال بود و همه می‌دیدند که چطور با جان و دل کار می‌کند و از او کار کردن خالصانه را یاد می‌گرفتند.»

من به آنچه حسین(ع) و یارانش پروانه‌وار دور آن می‌گشتند، رسیدم

شهید «مرتضی پازوکی» در وصت‌نامه‌اش می‌نویسد: «شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق با باطل شرکت کنم و آنچه که دارم در طبَق اخلاص نهاده و تقدیم ایزد منان کنم و آنچه حسین(ع) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‌وار دور آن می‌گشتند، من هم آن را باز یابم.»

من دیگه جبهه‌ای شدم!

پدر شهید «مرتضی پازوکی» نقل می‌کند: «بسیج فقط با رضایت پدر اعزام می‌کرد. یک راه به ذهنش رسید: کلک. یک روز وقتی پدر از خواب بیدار شد، دید انگشتش جوهری شده. مرتضی خندید و گفت: من دیگه جبهه‌ای شدم.»

خداوند عمری دوباره برای پرورش دو شهید به من عطا کرد

مادر شهید «یحیی بینائیان» نقل می‌کند: «به بیماری سختی مبتلا شدم. همه دکترها جوابم کردند. شبی در عالم رؤیا احساس کردم که دیگر لحظه آخر زندگی‌ام است. دیدم سقف خانه باز شد و آقایی نورانی وارد شد و گفت: خدا به شما سی سال دیگر عمر داده است.»

شهادت، پایان هم‌عهدی «یحیی» با دوستانش بود

شهید «یحیی بینائیان» بیست و ششم آذرماه ۱۳۳۸ در روستای کلاته از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در زمان جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. با دوستانش عهدی بست بس بزرگ! این که تا آخر و تا نابودی دشمن در صف مبارزان بمانند و او بر عهد خود ماند و شهادت پایان خوش این هم‌عهدی‌اش با دوستانش بود.

سوغاتی برای فقرا!

برادر شهید «علی‌اکبر بصیری» نقل می‌کند: «گفتم: چه پسته‌های خندانی! نگفتی برای کی می‌بری؟ خیلی دوست داشتم بدانم، بالاخره بعدها فهمیدم. هر بار که از مسافرت می‌آمد برای خانواده‌های فقیر روستای‌مان هم سوغاتی می‌آورد.»

مطمئنم نامحرم نگاهت نمی‌کنه!

خواهر شهید «حسین باباخانی» نقل می‌کند: «گفت: خیالت راحت! پرسیدم: از چه بابت؟! گفت: تو در امان هستی. من تا به حال به هیچ نامحرمی نگاه نکردم، مطمئنم کسی هم به تو نگاه نخواهد کرد.»

«حسین» در مکتب پدر و مادر تحصیل عشق و انسانیت کرد

شهید «حسین باباخانی» یکم مهرماه ۱۳۴۶ در روستای کوهستانی فرومد از توابع شهرستان میامی به دنیا آمد. پدر بار هیزم کشید و مادر در هُرم بی‌رحم تنور، ثانیه‌ثانیه جوانی‌اش را سوزاند و حسین به تحصیل عشق و انسانیت در مکتب پدر و مادر پرداخت. وی سرانجام در بیست‌ و یکم فروردین ۱۳۶۶ در قصرشیرین توسط نیرو‌های بعثی به شهادت رسید.

یادی از شهید «ابوالقاسم اصلاحی» در قاب دوربین/ قسمت اول

به مناسبت سالروز شهادت شهید «ابوالقاسم اصلاحی»، تصاویری از این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
قسمت دوم خاطرات شهید «محمود امی»

محمود همه‌جا همراهم است!

مادر شهید «محمود امی» نقل می‌کند: «توی تکیه ابوالفضل، سمت راست قبله زمین باز شد و آمد بیرون. پیش او رفتم. محمود با خنده گفت: من هم اومدم. بعد آن خواب خیالم راحت شد که هرجا من هستم محمود هم حضور دارد.»

مانند حسین‌بن‌علی(ع) مرگ سرخ را به ذلت و خواری ترجیح می‌دهیم

شهید «محمود امی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «امیرالمومنین(ع) در نخلستان‌ها، روزها با دهان روزه کار می‌کرد و حسین‌بن‌علی(ع) را تربیت و پرورش نمود که مرگ سرخ را بر بیعت با یزیدبن‌معاویه ترجیح دهد. ما نیز به پیروی از امام حسین(ع)، مرگ سرخ را بر تن به ذلت و خواری دادن ترجیح می‌دهیم.»

بهترین لحظه زندگی‌ام، وقت شهید شدنم بود!

مادر شهید «محمود امی» نقل می‌کند: «گفتم: خیلی دعا کردم تا تو رو خواب ببینم، موقع شهید شدن خیلی درد کشیدی مادر؟ جواب داد: بهترین وقت زندگی‌ام و تموم عمرم، همون وقت شهید شدنم بود.»

خود را خدمتگزار جمهوری اسلامی بدانید

به مناسبت سالگرد ولادت شهید «مجید کاشفی» فرازهایی از وصیت‌نامه این شهید گران‌قدر، در قالب پوستر منتشر می‌شود.

از خوان دلدادگی امام حسین(ع) فقط شهادت را می‌خواست

شهید «حسینعلی اکبرپور» خادم مولایش حسین(ع) و چای‌ریز عزاداران اباعبدالله(ع) بود. از خوان دلدادگی حسین(ع) فقط شهادت را می‌خواست. پایگاه شهید ساجدی دامغان، آغاز سفرش به مرزهای نبرد بود.

مثل یک معجزه بود!

مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل می‌کند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمی‌توانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه می‌مونه!»

«ابوالقاسم» حجت را برای همه تمام کرد!

هم‌رزم شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل می‌کند: «برادر اصلاحی را به خوبی می‌شناختم. مثل بقیه داشتم می‌دویدم که دیدمش غرق در خون بود. کمی آب داشتم. خواستم بنشینم که با دست محکم و قاطع اشاره کرد: برید جلو! کسی نایسته! جلو! حجت برای همه تمام شد. توصیه‌های قبل از حرکتش در گوشم زنگ می‌زد و این آخرین دیدار ما بود.»

یادواره شهدای روستای آستانه برگزار شد

یادواره شهدای روستای آستانه از توابع شهرستان دامغان برگزار گردید.
طراحی و تولید: ایران سامانه