جانباز «بهروز پیری» میگوید: استخوان پایم خرد شد، اما دلم هنوز محکم برای ادامه خدمت میتپید؛ روایتی ساده، اما پرمعنا از مردی که سربازی را نیمهتمام نگذاشت.
بمباران هوایی روستا تنها چند ثانیه طول کشید، اما برای نیمتاج احمدی به اندازه یک عمر زخم بر جا گذاشت؛ شهادت دو خاله، برادر خردسال و بستگانش و نجات دوقلوهای قنداقهاش از زیر کرسی، بخشی از این روز پرخاطرهی درد است.
دانشآموزان مدرسه معصومیه شاهد گیلانغرب با کسب رتبه سوم کشوری در پویش ملی «ایثار؛ من مینویسم» بار دیگر توانمندی نسل جوان این شهرستان را در عرصه فرهنگ ایثار و مقاومت به نمایش گذاشتند.
سنقروکلیایی این هفته در فضایی آکنده از عطر ایثار، میزبان پیکرهای مطهر شهدای گمنام خواهد بود؛ مراسم تشییع این شهدا روز پنجشنبه از میدان سپاه آغاز و با حضور گسترده مردم تا حرم امامزاده احمد (ع) ادامه مییابد.
«مینا مرادحاصلی»، مادر شهید فریدون روغنی، میگوید: «پسرم همیشه با غیرت و ایمان به خدا زندگی میکرد. حتی وقتی فرصتی برای خرید خانه داشت، گفت: خانه من جبهه است و سه روز بعد به شهادت رسید.»
شش ماه بستری در بیمارستان، چشم مصنوعی، آسیبهای عصبی و سالها رنج؛ اینها تنها بخشی از زندگی جانبازی است که هنوز پس از چهار دهه با دردهای جنگ زندگی میکند.
معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران، با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، از علاقهمندان به شعر دعوت کرد تا آثار خود را در قالب دهمین کنگره ملی «شعر ایثار» ارسال کنند.
شهید «نجات فتاحی خانقاهی» متولد ۱۰ شهریور ۱۳۴۷ در کرمانشاه، در خانوادهای مؤمن و معتقد به ولایت فقیه پرورش یافت. با وجود محرومیتها و بازماندن از تحصیل، او با دلی پر از ایمان، داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل شتافت و در ۱۹ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در پنجمین مجموعه تصویری شهید «ستار عباسی»، پاسدار مؤمن و مدافع حرم، گوشههایی ناب از زندگی، حضور میدانی و لحظههای بیتکلف او منتشر میشود؛ جوانی ۳۲ ساله که در ۲۵ آبانماه ۱۳۹۴ در سوریه بر اثر ترکش خمپاره تکفیریها به شهادت رسید.
در ۲۹ شهریور ۱۳۶۶، «بهروز قبادی» جوان ۱۸ سالهای که دور از خانواده در جبهههای کردستان مشغول دفاع از وطن بود، نامهای پر از مهر، دلتنگی و ایمان نوشت؛ نوشتهای که از عمق غربت یک رزمنده و استواری او بر عهد دفاع با امام و وطن حکایت دارد.
همرزمان شهید «سهراب نصرتی» در نامهای سرشار از دلداری و حقیقت، از روزهایی میگویند که در یک سنگر نفس میکشیدند، در یک پناهگاه میخوابیدند و برادری را در میدان نبرد معنا میکردند؛ آنان پیام تسلیت خود را به پنج خواهر داغدیده شهید تقدیم کردهاند.
شهید «عبدالکریم ملکی» در وصیتنامه کوتاه، اما عمیق خود، شهادت را مسیر رشد و اخلاص میخواند و با آرزوی خدمت به اسلام، مردم را به حفظ وحدت و دوری از مراسمهای تجملاتی و غیردینی دعوت میکند.
شهید «محمد رضا ملکی آرام» در وصیتنامه روحبخش خود هشدار میدهد که دشمنان انقلاب از شهادت رزمندگان هراسی نخواهند دید، چرا که برادران و فرزندان آنان راه نورانی شهدا را ادامه خواهند داد. او شهادت را افتخاری برای دیدار «معشوق» میخواند.
شهید «معروف علی مرادی بید سرخی» در وصیتنامهاش مینویسد حتی اگر پیکرش تکهتکه شود، هر ذره بدنش ندا میدهد که پیام مظلومیت ملت ایران و عشق به حسین (ع) را به کربلا و نجف برسانید.
در روزهایی که توپ و تانک بعثیها بر خاک گیلانغرب میغرید، کودکی از روستای کلهشک وزنه با دلی بزرگتر از سن خود، سودای دفاع از وطن داشت. «سعدالله حواسی» در یازدهسالگی با اصابت ترکش دشمن بال در بال فرشتگان گشود.