کتاب «همسایهی خوب خدا» به اهتمام «بهزاد پودات» و با حمایت کنگره سرداران شهید و شهدای استان هرمزگان گردآوری و تالیف شده است که به صورت نگاهی به زندگی سردار شهید «عبدالله مسیحی ایسینی» میباشد.
در قسمتی از کتاب «بادیهفروش» که برگرفته از زندگانی شهید «شهید محمدعلی رجایی» است، میخوانید: «گفت مثلاً این آقا را ببین چقدر شبیه آقای رجایی است! ولی حالا او کجا دارد زندگی میکند و با چه ماشینهایی رفتوآمد میکند. این بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دو طبقه شده است! راننده هم حرف او را تایید کرد و کلی به رجایی یعنی به من بدوبیراه گفت ...»
کتاب «استاد» حاوی خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری سال 1398 به چاپ رسید. شهید مجید شهریاری دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتی ایران در 8 آذرماه 1389 توسط رژیم صهیونیستی و با همکاری نیروهای اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجۀ رفیع شهادت نایل شد.
کتاب «زبیده دخت دریا» به کوشش «سمانه رضاییزاده» و به همت اداره كل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان هرمزگان گردآوری و تالیف شده که به صورت خاطراتی از زندگی و فعالیتهای رزمنده «زبیده واحدی» است.
کتاب «یوسف در دهان گرگها» به اهتمام «بهزاد پودات» و با حمایت کنگره سرداران شهید و شهدای استان هرمزگان گردآوری و تالیف شده است که به صورت خاطراتی از زندگی و فعالیتهای سردار شهید یوسف دقت میباشد.
در قسمتی از کتاب «علی بیست بیست» که برگرفته از زندگانی شهید «علی میوهچین» است، میخوانید: «علی مطیع بیچون و چرای ولایت بود، تداوم انقلاب را فقط در پناه ولایت و تحقق دستورالعملها و رهنمودهای آن میدانست و در بحث اطاعت از فرامین رهبری با هیچکس تعارف نداشت ...»
کتاب «بهار سرخ» نوشته نازنین حسنی در برگیرنده خاطرات و زندگینامه شهید «عیدی حسینی» از شهدای استان ایلام است که پاییز سال ۱۴۰۲ توسط نشر صبح آراد روانه بازار شده است.
کتاب «ادبیات اسارت» به قلم «دکتر علی محمد روانستان» به رشته تحریر در آمده است. این کتاب با محوریت جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با بررسی و تحلیل نوشته شده است.
آئین رونمایی از کتاب «صبور باش» مجموعه خاطرات و زندگینامه شهید والامقام «سید رضا کاظمی قریشی» از شهدای والامقام نیروی دریایی سپاه قدس گیلان در بندرانزلی برگزار شد.
در قسمتی از کتاب «بیقرار» که برگرفته از زندگانی شهید «حجتالله صنعتکارآهنگریفرد» است، میخوانید: «یک روز که آمده بود خانه ما گفت: خوش به حال آنهایی که رفتند و امام را ندیدند. ما که رفتیم، ولی موفق نشدیم او را ببینیم. لیاقتش را نداشتیم ...»