آزاده ایلامی

آزاده ایلامی
معرفی کتاب/

دلایل خصومت آمریکا با انقلاب اسلامی ایران

کتاب «دلایل خصومت آمریکا با انقلاب اسلامی ایران» پاسخی است به دلایل خصومت حضور تنش آفرین آمریکا در منطقه خاورمیانه و مصادیق دشمنی این کشور با انقلاب اسلامی ایران با استناد به نظر دانشمندان و صاحب نظران سیاسی، واقعیت‌های میدانی- تاریخی و اظهارات دولتمردان ایلات متحده آمریکا در ادوار مختلف، این کتاب به قلم آز اده و جانباز ایلامی «منوچهر آبسالان» اردیبهشت ۱۴۰۳ و در ۱۸۴ صفحه به چاپ رسیده است. 
اندر خاطرات اسارت؛

«تربیتِ معلم و سخنران»

با توجه به اینکه در حوزه علمیه آیت‌الله یثربی کاشان درس می‌خواندم یکی از برنامه‌های مفید، کلاس‌های آموزش سخنوری بود همین طرح را من در آسایشگاه یک برگزار کردم و از همۀ افراد علاقمند خواستم بیایند برای کلاس آموزش سخنوری ثبت نام کنند. ادامه این خاطره را از آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه بخوانید.
آزاده و جانباز ایلامی تعریف می‌کند:

روایت دوران اسارت و نابینایی با پاشیدن فلفل، پیاز و نمک

جانباز و آزاده ایلامی «علی جهان آرا» در ذکر خاطراتی از دوران اسارت می‌گوید: در دوران اسارت با پاشیدن فلفل و یپاز و نمک در هر دو چشمم، چشم چپم از دست دادم و چشم راستم هم به شدت آسیب دید. از وضعیتم ناراضی نیستم به خاطر دفاع از خاک وطن عازم جبهه شدم و الان هم با تمام وجود حامی انقلاب و نظام هستم.
یادداشت/ روز قدس

حضور ما در راهپیمایی روز قدس باعث رسوایی بیشتر دشمنان اسلام خواهد شد 

همه ما با نیت قربت الی الله در این راهپیمایی عظیم به اقیانوس خروشان ملت بزرگ ایران خواهیم پیوست و برای رضای خداوند و به یاد شهدا، مرگ بر اسرائیل و آمریکا سر خواهیم داد چرا که حضور پرشور ما باعث رسوایی بیشتر دشمنان اسلام خواهد شد.در ادامه یادداشت منوچهر آبسالان آزاده ایلامی منتشر می شود.

هفت سین عید در اسارت

حجت الاسلام «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی است که در عملیات کربلای ۵ سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی شلمچه به اسارت دشمن درآمد و تا مدت‌ها جز اسرای مفقودالاثر بود وی در بیان خاطراتی از عید نوروز در اسارت چنین می‌گوید: هفت‌سین ما در اولین عید نوروز در اسارت سیم‌خاردار بود و سنگریز‌های جارو شده، سنگدلی بعث‌ها بود و سرزمین نفرین شده تکریت و سردی هوا و سینه‌های پر از غصه و سر‌های پائینِ ما.
اندر خاطرات اسارت؛

«انس با قرآن»، همدم لحظات دلتنگی‌ام شد

بعد از جدا شدنم از دوستانی که در بند سه با آنها بودم دل کندن و جدا شدن از آنها برایم خیلی سخت بود. در این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامه‌های فرهنگی را با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاس‌ها و آموزش‌ها. با رفتن به بند یک، دل و دماغی برایم نمانده بود که حفظ قرآن را ادامه بِدهم، لذا تصمیم گرفتم چند ماهی نصف قرآن را که در بند سه حفظ کرده بودم مرور کنم، این مواقع بود که فهمیدم انس با قرآن می‌تواند همدم لحظات دلتنگی‌ام شود. در ادامه این خاطره از آزاده ایلامی «محمد سلطانی» منتشر می‌شود.

معرفی کتاب| از زرین آباد تا موصل

کتاب «از زرین آباد تا موصل» خاطرات جانباز سرافراز «مجید اخزری» است که به نویسندگی «بتول میرزایی» توسط انتشارات «گنج سرا» به سفارش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان ایلام به چاپ رسیده است.
خاطرات شفاهی دوران اسارت

۱۰ سال دوران سخت اسارت را با عشق به امام حسین (ع) گذراندم

«محمدرضا فرجی» متولد ۱۳۳۹ از آزادگان سرافراز استان ایلام است که نزدیک به ۱۰ سال دوران سخت اسارت را با امید به خدا و عشق به امام حسین (ع) گذرانده است. در ادامه خاطرات شنیدنی از ماه محرم در اسارت را از این آزاده سرافراز تقدیم حضورتان می‌شود.
گفتگویی به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی

همه اسرای اردوگاه‌ به عنوان مفقودالاثر به اسارتشان ادامه می‌دادند

دکتر «محمد سلطانی» آزاده سرافراز ایلامی در مورد خاطرات سخت دوران اسارت می‌گوید: «سه روز اول اسارت در زندان بصره بودم. تفریح حزب بعث شکنجه اسرا بود. طی چهارسال که در اسارت به سر بردم هیچ خبری از خانواده نداشتم، چون حزب بعث به صلیب سرخ اجازه نداده بود اسم ما را ثبت کنند. من با جهان خارج از اردوگاه هیچ ارتباطی نداشتم. تمام اسرایی که در آن اردوگاه بودند به عنوان مفقودالاثر به اسارتشان ادامه دادند.»
محرم در اسارت/

بردن نام آقا عبدالله الحسین (ع) در اردوگاه جرم بود

بردن نام آقا عبدالله الحسین (ع) در اردوگاه جرم بود و گریه کردن در این ماه شکنجه به همراه داشت. در ادامه کلیپی از خاطرات محرم در اسارت، دکتر «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی تقدیم حضورتان می‌شود.

انقلاب اسلامی، معجزه قرن بود

«اله‌یار ابراهیمی» آزاده ایلامی گفت: در طی دوران اسارت هم در جهت حفظ آرمان‎های مقدس جمهوری اسلامی جنگیدیم و یک گام به نفع دشمن عقب نرفتیم. انقلاب اسلامی ما معجزه قرن و به تعبیر برخی سیاسیتمداران یک زلزله وسیع و بزرگی بود که ریشه‌های ظلم و ستم و تباهی را در نوردید و به برکت خون شهدا، درخت تنومند و شکوهمند اسلام در این مرز و بوم برافراشته شد.
اندر خاطرات اسارت؛

سلول های انفرادی که با دستان خود ساخته بودیم!

از سال سوم، کتک و اذیت و آزار عمومی تا حد زیادی کم شده بود، ولی در عوضش به بهانه‌های مختلف هر چند وقت یک بار افرادی را روانه انفرادی می‌کردند. این بار وارد سلول هایی شدیم که خودمان با دستان خود درست کرده بودیم، نمی دانستیم یک روزی می شود سلول انفرادی خودمان. در ادامه این خاطره خواندنی از «محمد سلطانی» آزاده ایلامی را بخوانید.
اندر خاطرات اسارت؛

«تربیت معلم و سخنران»

با توجه به اینکه در حوزه علمیه آیت‌الله یثربی کاشان درس می‌خواندم یکی از برنامه‌های مفید، کلاس‌های آموزش سخنوری بود همین طرح را من در آسایشگاه یک برگزار کردم و از همۀ افراد علاقمند خواستم بیایند برای کلاس آموزش سخنوری ثبت نام کنند. ادامه این خاطره را از آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه بخوانید.
اندر خاطرات اسارت؛

«هزار پیشه اسارت»

در دوران اسارت یرای اینکه زیاد وقت بچه‌ها به بطالت نگذرد دور از چشم نگهبانان بعثی آسایشگاه فعالیت‌های زیادی از جمله بررسی اخبار تلویزیونی که از گوشه و کنار به گوش می‌رسید، اجرای مسابقات ورزشی، اطلاعات عمومی، هوش و اعتقادات انجام می‌شد. در واقع علی رغم محدویت‌های زیاد، دوران اسارت هزار پیشه‌ای از فعالیت‌های متعددی داشت برای اسرا. در ادامه این خاطره خواندنی از محمد سلطانی آزاده ایلامی را بخوانید.
اندر خاطرات اسارت؛

«دفترچه جیبی از جلد پاکت پودر لباسشویی»

یکی از ابتکارات بچه‌ها که تا مدتی جذابیت خاصی داشت، نشریۀ مخفیانه‌ای بود که به اندازۀ یک دفترچه جیبی با عنوان«آقا جمال و دوستان» تهیه و به افراد برای مطالعه داده می‌شد. کاغذ این نشریه از جلد بسته‌های سیگار و لایه‌های نازک جلد پاکت پودر لباسشویی تهیه می‌شد. جهت مطالعه این خاطره خواندنی از آزاده سرافراز «محمد سلطانی» در ادامه منتشر می شود.

اندر خاطرات اسارت

بعد از جدا شدنم از دوستانی که در بند سه با آن‌ها بودم دل کندن و جدا شدن از آن‌ها برایم خیلی سخت بود. در این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامه‌های فرهنگی را با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاس‌ها و آموزش‌ها. با رفتن به بند یک، دل و دماغی برایم نمانده بود که حفظ قرآن را ادامه بِدهم، لذا تصمیم گرفتم چند ماهی نصف قرآن را که در بند سه حفظ کرده بودم مرور کنم، این مواقع بود که فهمیدم انس با قرآن می‌تواند همدم لحظات دلتنگی‌ام شود. در ادامه این خاطره از آزاده ایلامی «محمد سلطانی» منتشر می‌شود.
آزاده ایلامی:

خبر رحلت جانگداز امام، از تلخ‌ترین خاطرات دوران اسارتم بود

«علی یار رحمن وند» در گفتگویی می‌گوید: همۀ رزمنده‌ها به عشق رهبر و امام پا به خاک مقدس جبهه گذاشتند. حتی در زمان خاکسپاری هم عکس امام را از شهدا جدا نمی‌کردند و اسرای در بند عراق با عشق به امام خمینی (ره) دوران سخت اسارت را می‌گذراندند و خبر رحلت جانگداز امام از تلخ‌ترین خاطرات دوران اسارت است.
اندر خاطرات اسارت؛

جای کفش در دهان نیست!

فصل زمستان بود و محوطه بیرون گِلی و شل شده بود و در اوقات هواخوری ناچار بودیم با کفش‌های گِلی برگردیم داخل آسایشگاه. یکی از بعثی ها به نام حسین بسیار بد‌پیله و به نوعی دچار سادیسم بود. مدتی عادت کرده بود بعداز ظهرها که اکثر بچه‌ها در حال استراحت و خواب بودند و آسایشگاه ساکت بود، می‌آمد پشت پنجره‌ یکی از آسایشگاه‌ها و به بهانه اینکه افرادی دارند با هم حرف می‌زنند همه یا تعدادی از افراد را بلند می‌کرد و دستور می‌داد کفش‌های گِلی را بکنند توی دهنشان و نگه دارند.
اندر خاطرات دوران اسارت؛

مونس و همدم ما آمد

بارها و بارها از فرماندهان و مسئولین اردوگاه درخواست قرآن داشتیم و هر بار به یک روشی طفره می‌رفتند و حتی گاهی می‌گفتند که شما چه میانه‌ای با قرآن دارید! اما بالاخره این تلاش‌ها بعد از یک سال نتیجه داد و مونس و همدم ما آمد، به هر آسایشگاهی که حدود ۱۲۰ نفر بودیم یک جلد قرآن دادند. ادامه این خاطره آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه منتشر می شود.
اندر خاطرات اسارت؛

شکار لحظه‌های معنوی

اگر آن زمان خصوصاً هفته‌های آغازین دوربینی بود که این صحنه‌های بدیع را شکار می‌کرد، جزء دیدنی‌ترین کلیپ ها می‌شد. در اوقاتی که در اختیار خودمان بودیم دقیقه‌ای قرآن بر روی زمین قرار نداشت و از این دست به آن دست داده می‌شد.در واقع شکار لحظه‌های معنوی بود. ادامه این خاطره از آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه منتشر می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه