خواهر شهید - صفحه 7

آخرین اخبار:
خواهر شهید

خاطره‌ای از شهید ولی اله علی بابایی/ شهیدی که پدرش را با خود آسمانی کرد

خواهر شهید ولی اله علی بابایی می گوید: خبر شهادت ولی اله علی بابایی به حدی سخت بود که پدر نیز در همان روز دعوت حق را لبیک گفت.

خاطره ای از شهید حسین باقری/ فقط باید از خدا ترسید

خواهر شهید حسین باقری می‌گوید: زنجان بمباران شده بود. مردم همه در هراس بودند. طولی نکشید که حسین به خانۀ ما آمد؛فاطمه آماده شو باهم بریم جایی.
شهيد محمدرضا جديدي

شش خاطره خواندني از شهيد محمدرضا جديدي

شهيد محمدرضا جديدي در روز پانزدهم آبان سال 1367 در بيمارستان فرح و در شهر تهران پا به عرصه وجود گذاشت قبل تولد وي سه فرزند به دنيا آمده و مرده بودند لذا با تولد رضا مادر وي همان موقع ولادت نوزاد نذر كرد كه اي امام رضا اين پسر را برايم نگه دار نامش را رضا مي‌گذارم و هفت سال هم گدايش مي‌كنم و همين طور هم شد نيز موهاي وي را نذر امام رضا كرده بودند و برابرش پول به حرم مقدس حضرت رضا (ع) تقديم نمودند. از دوره ابتدايي در دبستان فرزانه برجندي تحصيل كرد و يك سال هم مردود شد و دوره راهنمايي را در مدرسه راهنمايي كمال وجودي به تحصيل پرداخت و سال سوم را مي‌خواند كه عازم جبهه نبرد حق عليه باطل شد. قبل از اينكه به جبهه برود به شهرستان ازنا و اليگودرز رفت و به كليه دوستان و اقوام فاميل سر مي‌زد و طلب حلاليت نمود همين طور بر در و ديوار مي‌نوشت شهيد قلب تاريخ است پشت قاب عكسش نوشته است شهيد اين شهيد بزرگوار بر دلش وحي شده بود كه روزي به فيض شهادت نائل مي‌شود كه اين چنين يادگارهاي آتشين بر جاي گذاشت.

شوخی با گلوله/ خاطره‌ای از شهید همت مهدیلو

خواهر شهید همت می‌‌گوید: چند روزی بود نتوانسته بودم از خانه بیرون بروم. اصغر بی تابی می کرد. به همت سپرده بودم هر وقت سرش خلوت شد بیاید دنبالم.

شهیدی که روزها در انتظار مادرش اشک ریخت

خواهر شهید رسول موسوی از برادر خود چنین می‌گوید: گاهی رسول بغض می کرد و می رفت توی اتاق. تا اینکه دیدم هر بار رسول از مدرسه برمی‌گردد پشت شلوارش خاکی است. آنوقت ها لباس فرم مدرسه شان کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید بود. رسول هم همیشه لباسش را با سلیقه و تمیز نگه می داشت.
خاطرات;

بعد از سرنگونی رژیم پهلوی!

شهید ماندنی محمدی در سال ۱۳۴۲ در روستای رود شور از توابع بندر ریگ پا به عرصه وجود نهاد.پس از شروع جنگ تحمیلی نیز درعرصه جبهه و جنگ رشادت های زیادی از خود نشان داد. بعد از چندین بار حضور در جبهه های نبرد سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۲ در عملیات بزرگ فتح المبین به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود نائل آمد .
خاطرات;

بعد از سرنگونی رژیم پهلوی!

شهید ماندنی محمدی در سال ۱۳۴۲ در روستای رود شور از توابع بندر ریگ پا به عرصه وجود نهاد.پس از شروع جنگ تحمیلی نیز درعرصه جبهه و جنگ رشادت های زیادی از خود نشان داد. بعد از چندین بار حضور در جبهه های نبرد سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۲ در عملیات بزرگ فتح المبین به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود نائل آمد .
خاطرات;

شهید محمد عباسی رضایی از زبان خواهر و مادر

شهید محمد عباسی رضایی در خانواده‌ای مذهبی در جزیره خارک متولد شد. بعلت جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران درس را کنار گذاشت و عضو بسیج سپاه جزیره خارک درآمد و شروع به دیدن آموزش دوره نظامی کرد .با شروع جنگ تحمیلی اشتیاق زیادی برای اعزام به جبهه داشت و حتی چند بار قصد عزیمت به جبهه را داشت و سرانجام در تاریخ 1361/01/02 به شهادت رسید.

خاطره‌ای از شهید اباصلت سهرابی/ حیایی که پدر را خجالت زده کرد

شهید اباصلت سهرابی هجدهم خرداد ۱۳۲۲‏، در روستای شیخ جابر از توابع شهرستان ایجرود به دنیا آمد.

شهید بهرام حیدری به روایت خواهر شهید : می خوای مثل ادیسون اختراعات بزرگ کنی؟

خواهر شهید بهرام حیدری از برادر خود می‌گوید: آبجی من تا حالا کلی چیز یاد گرفتم. دیگه نیازی به کلاس هم ندارم. همین روزا گیرنده ام رو کامل می کنم.

خاطره ای از شهید عشقعلی احمدی/ پدری برای فرزندان خواهر

خواهر شهید عشقعلی احمدی چنین روایت می‌کند: شوهرم که جبهه بود، بیشتر وقت ها می‌آمد و پیش من و بچه ها می ماند تا از تنهایی نترسیم.

"حالا حالاها باید زنده بمونم"

خواهر شهید رضا ابوبصیری از مادر خود درباره برادرش شهیدش می‌گوید: رضا آن روز به حرف من خندید. داشت می گفت ببین مادر امروز وقت رفتنم نیست. من حالا حالاها باید زنده بمونم.

شهیدی که ایثار از کودکی در او جوانه زده بود

خواهر شهید میرزاعلی رستم‌خانی می‌گوید: اصلا نفهمیدم چه شد. زانوها و دست هایم محکم روی زمین کوبیده شدند و صدای افتادن دیگ توی گوشم پر شد. دیگ چپه شد و شیر زیادی روی زمین ریخت. میرزا از صدای افتادن ظرف برگشت اما دیگر دیر شده بود.

همیشه راهی پیدا می‌کرد/ مانعی برای شهید احدی وجود نداشت

گیتی احدی سردار شهید حمید احدی می‌گوید: بابا خسته و کلافه نشست سر سفره. گفتم: کاش داداش حمید هم بود. آبگوشت دوست داره. بابا انگار منتظر حرف من باشد با ناراحتی گفت: داداش حمیدت رو توی شهر دیدم. مثل اینکه توی این مدت با دوستاش می اومدن شهر. کاراشون رو می کردن و دوباره برمی گشتن دِه.

راز شفای شهید شهریاری

خواهر شهید مجید شهریاری از برادر خود چنین می‌گوید: احترام مامان و بابا برای او اهمیت داشت. با اینکه سرکلاس تماس کسی را جواب نمیداد؛ هر بار مامان به او زنگ میزد حتی وسط کلاس درسش هم جواب او را میداد.
گفت‌وگو با خواهر و یکی از همرزمان شهید محمدحسین دهقان‌ بنادکی

همان‌طور که آرزو داشت با گلوی بریده شهید شد

اولین کسی بودم که رفتم پیکرش را تحویل گرفتم. به او نگاه کردم. آرام خوابیده بود. با همان یونیفرم سپاه به شهادت رسیده بود. بار اول هر چه نگاه کردم ببینم تیر یا ترکش به کجای بدنش اصابت کرده، چیزی متوجه نشدم.
خاطره از زبان خواهر شهید سعید عزیز نیک:

خدایا سعید گوهر گرانبهایی بود که در دامنم گذاشتی

مادر شهید "سعید عزیزی نیک" در راز و نیاز خود میگوید: خدایا سعید امانتی بود که به من سپرده بودی گوهر گرانبهایی بود که در دامنم گذاشتی
خاطرات;

می ترسم جنگ تمام شود و من به معشوقم نرسم

شهید غلامرضا تیلک در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در گناوه دیده به جهان گشود.حضوری فعال در عرصه فرهنگی داشت.در چندین نوبت عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردیده بود سرانجام درآخرین نوبت در عملیات کربلای پنج شرکت نمود و در تاریخ 1365/11/3 به شهادت رسید.
خاطرات;

شهید محمد حسن سعادت به روایت خانواده

شهید سید محمد حسن سعادت در سال 1324 شمسی در قصبه سعد آباد متولد شد.در انقلاب فعالیت چشمگیری داشت. پس از پیروزی انقلاب مسئولیت کمیته و سپاه را بعهده گرفت با شروع جنگ عازم جبهه شد و در تاریخ 7 دی ماه 1359 به شهادت رسید.
خاطرات;

خاطرات شهید احمد انیسه

شهید احمد انیسه در 1348/11/3 در بردخون دیده به جهان گشود. شهيد هنوز تحصيلات دوره راهنمايي را به پايان نبرده بود که عازم جبهه جنگ شد و سرانجام در هنگامه عمليات كربلاي 4 در منطقه ام رصاص،در 1365/10/4 شهد گواراي شهادت را نوشید.
طراحی و تولید: ایران سامانه