يکشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۵۰
«بعد از شهادت داود سال 1395 مجدداً قسمت شد به همراه دامادم علی به کربلا بروم. در مرز چزابه بعد از اذان مغرب بود که پشت سر علی در حال رفتن بودم که موکب شرکت لوله سازی نفت در حال برپایی تصاویر شهدا بودند من هم نمی دانستم که کدام شهدا هستند در حال گذشتن بودم که یکی صدایم کرد و گفت: «مامان نگام کن ...»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان مادرش در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید مدافع حرم داوود نریمیسا در بیست و دوم اردیبهشت 1362 در اهواز متولد شد. از کودکی اهل مطالعه و خواندن کتاب بود، برنامه دعا خواندن و زیارت عاشورا را همراه با صبحانه راه می‌انداخت.

در هجده سالگی دیپلم گرفت، بسیجی بود، همیشه بیشتر از سنش می‌فهمید و خیلی اندیشه‌های بزرگی در سر داشت و خیلی خوب هم توانست مسیر زندگی خود را انتخاب کند.

در 21 سالگی ازدواج کرد، و حاصل این ازدواج 2 فرزند به نامهای فاطمه و محسن است. در سال 1394 داوطلبانه به سوریه اعزام شد و در همان سال در دوازده اسفند 1394 در عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا با اصابت تیر به دست و سرش به شهادت رسید.

متن خاطره شهید داوود نریمیسا:

پسرم داوود زمانی که شروع به قرائت زیارت عاشورا می کرد در حین خواندن به تمام پهنای صورتش اشک می ریخت، به طوری که بعضی دوستان یا اقوام که پای مداحی داوود می نشستند گاهی می آمدند و به من می گفتند:«چرا پسرت زمانی که زیارت عاشورا را می خواند آنقدر گریه میکند!»

من جواب می دادم علت این گریه ها عشق به ابا عبدالله (ع) است. بعد خودم از داوود علت گریه هایش را می پرسیدم می گفت:«مادر انسان زمانی که زیارت عاشورا را قرائت می کند روحش به پرواز در می آید و این احساس برای همه قابل درک نیست!»

به خوبی به خاطر دارم در سال 1393 داود گفت:«مادر نمی خواهی به کربلا بروی؟»
 
با خوشحالی گفتم:«چرا که نه!»
 
و با هم عازم شدیم و در سامرا خیلی زیارت عرفانی بود. بعد از شهادت داود سال 1395 مجدداً قسمت شد به همراه دامادم علی به کربلا بروم.
 
در مرز چزابه بعد از اذان مغرب بود که پشت سر علی در حال رفتن بودم که موکب شرکت لوله سازی نفت در حال برپایی تصاویر شهدا بودند من هم نمی دانستم که کدام شهدا هستند در حال گذشتن بودم که یکی صدایم کرد و گفت: «مامان نگام کن ...»
 
برگشتم دیدم داود است که به صورت چهار زانو روی عکسی نشسته است علی را صدا کردم که صبر کن و به سمت عکس رفتم دیدم یک بنر بزرگ از عکس داود است که هنوز آن را به دیوار نصب نکرده بودند. یکی از صمیمی ترین دوستان داود وقتی متوجه شد که من عکس شهید را قبل از نصب کردن پیدا کردم متعجب شد که به او شرح ماجرا را گفتم.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده