خاطره/ هنوز می توانم
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید حسین سالارپور نهم مرداد 1335، در شهرستان بهبهان ديده جهان گشود. پدرش شي خعيسي، روحاني بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1361 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364، با سمت جانشين فرمانده گردان در فاو عراق بر اثر ترکش به شهادت رسید.
متن خاطره:
در گردان فتح ،همرزم رزمندگان عزیز بهبهان بودم که عملیات والفجر 8آغاز شد و در حین عملیات ناگهان دیدم شهید حسین سالارپور به سوی من می آید. در حالی که دست خود را گرفته است تعجب کردم و پرسیدم:«چه شده است؟»
ناگهان دیدم دستش خونی است با چهره ایی که تلاش می کرد درد را پنهان کند گفت:« کف دستم گلوله خورده است»
نگاهی به صوتش انداختم و با شیطنت گفتم:«تو که همین را می خواستی حالا بگذار دستت را ببندم و فورا به عقب برو...»
اما حسین جوابی داد که من مجبور به سکوت شدم در چشمانم زل زد و گفت:«هیهات منا الذله ،من هنوز انگشت دارم که روی ماشه بگذارم و شلیک کنم.»
این را با قاطعیت گفت و به عقب نرفت بلکه با برادران رزمنده به پیشروی ادامه داد. ساعتی بعد با همان دست مجروح با شلیک موشک آر پی جی هفت یک تانک دشمن را شعله ور کرده و بچه ها را روحیه ای بیشتر بخشید اما پس از دقایقی ناگهان گلوله ای از سمت دشمن به سجده گاه او اصابت کرد و به شهادت رسید.
هنوز وقتی جمله هیهات منا الذله را می شنوم یاد پاسخ قاطع آن روز شهید حسین سالارپور می افتم.