چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۶
نوید شاهد- «ناگهان دیدم دستش خونی است با چهره ایی که تلاش می کرد درد را پنهان کند گفت: «کف دستم گلوله خورده است». نگاهی به صوتش انداختم و با شیطنت گفتم: «تو که همین را می خواستی حالا بگذار دستت را ببندم و فورا به عقب برو...» اما حسین جوابی داد که من مجبور به سکوت شدم در چشمانم زل زد و گفت: «هیهات منا الذله، من هنوز انگشت دارم که روی ماشه بگذارم و شلیک کنم.» در ادامه خاطره‌ای از همرزم شهید «حسین سالارپور» را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید حسین سالارپور نهم مرداد 1335، در شهرستان بهبهان ديده جهان گشود. پدرش شي خعيسي، روحاني بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1361 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364، با سمت جانشين فرمانده گردان در فاو عراق بر اثر ترکش به شهادت رسید.

متن خاطره:

در گردان فتح ،همرزم رزمندگان عزیز بهبهان بودم که عملیات والفجر 8آغاز شد و در حین عملیات ناگهان دیدم شهید حسین سالارپور به سوی من می آید. در حالی که دست خود را گرفته است تعجب کردم و پرسیدم:«چه شده است؟»

ناگهان دیدم دستش خونی است با چهره ایی که تلاش می کرد درد را پنهان کند گفت:« کف دستم گلوله خورده است»

نگاهی به صوتش انداختم و با شیطنت گفتم:«تو که همین را می خواستی حالا بگذار دستت را ببندم و فورا به عقب برو...»

اما حسین جوابی داد که من مجبور به سکوت شدم در چشمانم زل زد و گفت:«هیهات منا الذله ،من هنوز انگشت دارم که روی ماشه بگذارم و شلیک کنم.»

این را با قاطعیت گفت و به عقب نرفت بلکه با برادران رزمنده به پیشروی ادامه داد. ساعتی بعد با همان دست مجروح با شلیک موشک آر پی جی هفت یک تانک دشمن را شعله ور کرده و بچه ها را روحیه ای بیشتر بخشید اما پس از دقایقی ناگهان گلوله ای از سمت دشمن به سجده گاه او اصابت کرد و به شهادت رسید.

هنوز وقتی جمله هیهات منا الذله را می شنوم یاد پاسخ قاطع آن روز شهید حسین سالارپور می افتم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده