خاطره/ محض رضای خدا آقا حسین را به جبهه بفرستید
به گزارش نویدشاهد خوزستان، شهید حسین شریعتی يكم خرداد 1345 در شهرستان بهبهان به دنيا آمد. پدرش شیخ رحیم روحاني بود و مادرش خديجه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه دررشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. از سوي بسيج درجبهه حضور يافت. ششم اسفند 1362 در هورالهويزه براثر اصابت تركش خمپاره به پا، شهيد شد. مزار او در گلزارشهداي زادگاهش واقع است.دو برادرش محمدطاهر ومحمدكاظم نيز به شهادت رسيد ه اند.
متن خاطره :
عملیات نزدیک بود و رزمندگان اسلام از هر کوی و برزن
روانه مرکز بسیج شهرستان بهبهان می شدندتا ندای امام جمعه را لبیک گفته وجهت عزیمت
به جبهه های حق علیه باطل ثبت نام کنند. محمد صادق ،محمد کاظم و آقا حسین شریعتی نیز
همگام با بقیه جوانان شهر از یک خانواده برای اعزام به بسیج آمدند.
آقای رنجبرها که خانواده ما را خوب می شناخت
هنگامی که در لیست نام فرزندان من را دید، نام آقا حسین را خط زد و به ایشان گفت:«به
خاطر مادرت برگرد که بیش از این دل مادرت غصه دار نشود.»
آقا حسین که کبوتر دلش به جبهه پر کشیده بود در
حالی که بسیار ناراحت بود به خانه آمد وبدون اینکه صحبتی بکند وارد اتاقش شد.
من که تحمل دیدن ناراحتی حسینم را نداشتم به دنبالش رفتم و گفتم:«آقا حسینم چه شده چرا ناراحتی ؟ چرا نرفتی؟»
سرش را به
زیر انداخت و با اشکهایی که درچشمانش حلقه زده بود بدون اینکه جوابی بدهد روانه
زیرزمین خانه شد و تا چند روز در خلوت و تنهایی خود با خدا راز و نیاز می کرد.
گاه گاهی به او سر میزدم و از او می پرسیدم:«پسرم چرا غذا نمیخوری ؟ چه اتفاقی افتاده که این قدر تو را غمگین کرده ؟»
باز او
جوابی نمی داد، لکن با زبان بی زبانی به من فهماند که با اعزامش به جبهه مخالفت
شده.
من بلافاصله گوشی تلفن را برداشتم وشماره بسیج را
گرفتم.
آقای رنجبرها گوشی تلفن را برداشت و گفت:« سلام »
من نیز سلام و احوالپرسی کردم و گفتم:«مادر حسین شریعتی هستم . خواستم ببینم چرا آقا حسین را از رفتن به جبهه منع کرده اید؟ مگر خطایی از او سرزده ؟»
ایشان فقط به حرفهای من گوش می داد و من ادامه دادم:«آقای رنجبرها محض رضای خدا آقا حسین را به جبهه بفرستید غمش را به جان می خرم. بخاطر ابا عبداله می رود فدای سر مبارک سیدالشهداء»
و آن روز آقا حسین شریعتی ساکش را برداشت و رفت و به جانان پیوست.