شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۰۲
هر چه فشارهاي غرب در بحران هسته اي بر جمهوري اسلامي ايران بيشتر مي شود، به همان نسبت، حساسيت و توجه مردم ايران به سير مذاكرات و نتايج آن فزوني مي يابد. در اين ميان، پرسشهايي اساسي ذهن مردم ايران را به خود مشغول، و رفتار دولتمردان غربي را در برابر اراده ملي مردم ايران فهم ناپذير كرده است. اجتماعي بودن انقلاب اسلامي، كه به توانمندسازي ملي انجاميد، گوياي اين واقعيت است كه ريشه هاي اسلامي انقلاب، نظام جمهوري اسلامي را به فرايند دشوار و خطير قدرت سازي وارد ساخته است. شعارهاي استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي در اين فرايند، جلوه هاي عيني مي يابند و تصوير جديدي از ايران اسلامي در جهان ارائه مي گردد. پيشرفت فني، به مثابه پايه اي از اركان قدرت سازي در جهان معاصر، واقعيتي است كه در دست يابي جمهوري اسلامي ايران به فن آوري صلح آميز هسته اي نمود يافته است. علاوه بر اين، پشتيباني سياسي و حمايت ديپلماتيك از اين دستاوردها، گام ديگري در فرايند ياد شده است كه همچنان ادامه دارد. با عنايت به روز ۲۰ فروردين ماه به عنوان روز ملي فن آوري هسته اي، در مقاله حاضر اين موضوع و چالشهاي فرا روي آن تحليل گشته است.

اجتماعي بودن انقلاب اسلامي، كه به توانمندسازي ملي انجاميد، گوياي اين واقعيت است كه ريشه هاي اسلامي انقلاب، نظام جمهوري اسلامي را به فرايند دشوار و خطير قدرت سازي وارد ساخته است. شعارهاي استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي در اين فرايند، جلوه هاي عيني مي يابند و تصوير جديدي از ايران اسلامي در جهان ارائه مي گردد. پيشرفت فني، به مثابه پايه اي از اركان قدرت سازي در جهان معاصر، واقعيتي است كه در دست يابي جمهوري اسلامي ايران به فن آوري صلح آميز هسته اي نمود يافته است. علاوه بر اين، پشتيباني سياسي و حمايت ديپلماتيك از اين دستاوردها، گام ديگري در فرايند ياد شده است كه همچنان ادامه دارد. با عنايت به روز ۲۰ فروردين ماه به عنوان روز ملي فن آوري هسته اي، در مقاله حاضر اين موضوع و چالشهاي فرا روي آن تحليل گشته است.
هر چه فشارهاي غرب در بحران هسته اي بر جمهوري اسلامي ايران بيشتر مي شود، به همان نسبت، حساسيت و توجه مردم ايران به سير مذاكرات و نتايج آن فزوني مي يابد. در اين ميان، پرسشهايي اساسي ذهن مردم ايران را به خود مشغول، و رفتار دولتمردان غربي را در برابر اراده ملي مردم ايران فهم ناپذير كرده است. ايرانيان ملتي باهوش هستند و مي توانند به اين نكته راه ببرند كه دلايل يا ريشه هاي يك حادثه مي تواند متمايز از صورتهاي تبلور آن باشد. آنان اكنون به خوبي درك كرده اند كه تلاش غرب براي ممانعت از دستيابي ايران به فناوري هسته اي، ريشه در مسائل تكنولوژيك و حتي حقوق بين الملل ندارد و اين مسائل فقط صورتهاي تبلور براي مسائلي اساسي تر است و بايد خاستگاه آن را در پرسشهايي اساسي تر جستجو كرد؛ سؤالاتي نظير اينكه:
آيا غرب در انقلاب اسلامي موجوديتي عظيم تر از جمهوري اسلامي را يافته است و قوت گرفتن آن را تهديدي جدي براي بنيانهاي خود تلقي مي كند؟
چرا بايد تحقق خواستي ملي، حتي با وجود مسالمت جويي هاي فراوان، تا اين حد امواج بين المللي وسيعي را باعث شود؟ چرا هزينه و نيروي فوق العاده اي عليه اين اراده ملي صرف مي شود؟ و آن اراده نهايي كه در پشت اين مخالفتها خوابيده، كيست، يا چيست، يا چگونه است؟
آيا به طور تاريخي، خصومتهايي مداوم و نيز اختصاصي عليه ايران و تشيع وجود داشته است؟
آيا ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي با نوعي اليگارشي صهيونيستي مواجه است كه درك هوشمندانه اي از منافع خود در جهان دارد؟ يا اگر چنين نيست، آن چه اراده و تواني است كه سياستهاي خارجي آلمان، فرانسه و انگليس را، كه هر كدام شعبه هاي مركزي تاريخ، فرهنگ و سياست قاره اروپا هستند، چنين قاطعانه در برابر ايران به وحدت عمل سوق مي دهد؟ اين چه نيرويي است كه سير پيچيده تصميم گيري و سياست گذاري خارجي در دولتهاي بسيار مدرن اروپاي غربي را زير سلطه خود دارد و به آنها جهت مي دهد؟ چرا بايد كشورهاي پيشرفته اروپاي غربي و امريكاي شمالي با وجود حجم وسيع تفاوتها و اختلافها در خصوص بحران هسته اي ايران اين چنين به يگانگي بگرايند؟
آيا مي توان به رازها يا پتانسيلهاي بزرگي در تاريخ و فرهنگ ايران انديشيد كه در حال سر بازكردن است؛ پتانسيل هايي كه به نحوي مرموز ولي هوشمندانه موضوع ممانعتهاي خارجي قرار دارند؟ اگر نظريه خصومت ماندگار يا تاريخي عليه ايران شيعي، نظريه اي قابل دفاع باشد، دلايل آن چيست و سردمداران خصومت و ممانعت چه كساني هستند؟
در پاسخ به سوالات فوق بايد بيان نمود انقلاب اسلامي ايران مبتني بر ايدئولوژي اسلام انقلابي بوده و مبناي ديني داشته است و دارد و هر گونه زير سلطه رفتن را بر اساس اصول و مباني فقهي اسلام، مثل قاعده نفي سبيل، نفي مي نمايد و اصل نه شرقي و نه غربي را محور سياست خارجي خود قرار داده است و نظام سلطه جويانه امريكا و غرب را برنمي تابد كه اين امر باعث شده است تمامي منافع امريكا، رژيم ‍‍صهيونيستي و غرب در منطقه استراتژيك خاورميانه، به خصوص خليج فارس، به خطر افتد، با اين وضع طبيعي است كه غرب به محوريت امريكا، با بحران سازي زنجيره اي، جمهوري اسلامي ايران را از بدو پيروزي انقلاب شكوهمند خود در بهمن ماه ۱۳۵۷ به چالش كشاند؛ چنان كه فشارهاي سياسي اخير غرب و امريكا، به بهانه مسائل هسته اي، ادامه همين چالشهاي مستمر بوده است. بر اين اساس و با توجه به اين گفته مقام معظم رهبري كه «اگر امروز ملت و دولت ايران از حق خود درباره انرژي هسته اي عقب نشيني كنند، ماجرا پايان نمي يابد و امريكاييها بهانه ديگري مي تراشند.»]۱] نگارنده معتقد است از آنجايي كه انقلاب بزرگ ايران، اصول، آرمانها و نظام سياسي اسلامي آن در تقابل با منافع سلطه جويانه غرب قرار داشته و دارد و نظام سرمايه داري ــ صهيونيستي اين آرمانها و اصول را بر نمي تابد و با آن در تضادي بنيادين و عميق مي باشد، بحران آفريني به بهانه هاي مختلف در برابر بنيانهاي اصولي اين انقلاب امري دامنه دار و مستمر تصور مي شود.
با توجه به اين مساله، قبل از بررسي بحران هسته اي از زواياي مختلف، ضرورت دارد در خصوص ريشه و خاستگاه تداوم اين بحران آفريني، كه به تضاد غرب با اصول گرايي انقلاب اسلامي بازمي گردد، بحث شود.
● انقلاب اسلامي ايران و ريشه هاي تقابل نظام بين الملل با آن
پر واضح است انقلاب پديده اي است كه با تغيير در زيرساختهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و...، نظامي نو براي اداره جامعه مي آفريند كه خود منشأ رويكردهاي جديد مي شود.
انقلاب نه تنها تحولات و دگرگونيهايي در ساخت اجتماعي و گروه بندي سياسي ــ اقتصادي ايجاد مي كند، بلكه چهره جامعه را به طور كلي متغير و دگرگون مي سازد. چرا كه انتقال قدرت، بدون تحولات عظيم سياسي ــ اقتصادي، امري معمول و متداول است كه نمي توان انقلابهاي بزرگي چون انقلاب فرانسه، روسيه و ايران را بدان تنزل داد. از نظر «جامعه شناسي انقلاب» پديده اي انقلاب ناميده مي شود كه لوازمات سخت افزاري (رهبري و هسته بسيج گر، و مردم) و نرم افزاري (فراگير شدن انديشه و ايدئولوژي نوين، شدت و سرعت، نارضايتي عمومي و فراگير از وضعيت موجود جامعه و نوميدي از اصلاح و بهبود امور و شرايط، شكل گيري خشم و روحيه انقلابي و فراگير شدن آن) را توأماً در كنار يكديگر داشته باشد و براين اساس انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، با دارا بودن تمامي ابزارها و خصوصيات لازم در خود، بزرگ ترين و مهم ترين انقلاب نيمه دوم قرن بيستم تلقي گرديده است.]۲]
يكي از بحثهاي مهم در حوزۀ انقلاب، كه از ديدگاههاي مختلف مورد تحليل قرار گرفته، موضوع تأثيرات و نتايج اين پديدهٔ تحول آفرين اجتماعي در بيرون از مرزهاي جغرافيايي محل وقوع خود بوده كه به عنوان «بازتاب» تعبير شده است. در واقع هر انقلابي مشمول مفهوم بازتاب نمي باشد و فقط انقلابهايي تأثيرات فرامرزي داشته اند كه شرايط چهارگانه زير را در كالبد خود داشته اند:
۱) بزرگ بودن؛
۲) تأكيد صاحب نظران و محققان بر بازتاب داشتن آن؛
۳) تأكيد رهبران انقلاب براي صدور ايدئولوژي انقلاب به عنوان يك رسالت؛
۴) ايدئولوژي فراملي و پذيرش آن در فراسوي مرزها.
انقلاب اسلامي ايران، با داشتن شرايط چهارگانه فوق خود و بر خلاف مطامع و خواسته هاي نظام سرمايه داري غرب با محوريت ايالات متحده امريكا، منشأ نتايج و تأثيرات گسترده اي در فرامرزهاي خود بوده است.]۳]
نظام اسلامي، كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، محور اصلي تمامي سياستها و عملكرد ها در حوزه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... درون مرزي و برون مرزي كشور گرديد، از دو زاويه و ديدگاه مباني نظري و عملي با نظام سرمايه داري صهيونيستي به رهبري امريكا تضاد و تقابل داشته و دارد. بي شك شناخت اين دو دسته عوامل ما را در درك ريشه و چرايي استمرار بحران آفريني غرب، به خصوص در زمينه انرژي هسته اي، ياري مي دهد.
۱) مباني و ديدگاه نظري، ارزشي و اخلاقي انقلاب اسلامي (دين اسلام و مذهب تشيع): با توجه به اينكه ديانت اسلام براي تمامي جنبه هاي زندگي فردي و اجتماعي انسان، از جمله روابط بين الملل و بين الاديان، احكامي دارد، از ديدگاه نظري بحث تقابل نظام جمهوري اسلامي ايران با نظام بين الملل را بايد براساس فقه اسلامي و شيعي مطالعه كرد. بر اين اساس، در بحث از ديدگاه نظري اين تقابل مي توان به موارد زير اشاره كرد:

الف ) هدف ديانت اسلام، به منزله ديني جهاني و جهان شمول، در نهايت برپايي جامعه بزرگ اسلامي با عنوان امت اسلام است (ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون). بر اين اساس از يك سو پيامبر اسلام (ص)، به مثابه آخرين پيامبر، در نظر هر ايراني مسلمان و بنا به مضمون «ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون» آخرين و كامل ترين دين و برنامه الهي را براي تمام افراد بشر در همه زمانها و مكانها عرضه كرده است و از سوي ديگر در نظر هر ايراني شيعي مذهب، امام زمان(عج) منجي و مصلح موعود براي يكپارچه كردن كل انسانها، و برقراري صلح جهاني در زير لواي اسلام است بنابراين از ديدگاه ديني و مذهبي، سياست فرامرزي حكومت اسلامي ايران، بنا به ضرورت، داراي اين آرمان نهايي است كه در كوتاه مدت تمام اديان جهان اسلام و در درازمدت تمام جهان (اعم از مسلمانان و غير مسلمانان) را زير لواي اسلام آورد.]۴]
ب ) در اسلام مبارزه با ظلم به محدودهٔ جغرافيايي يا سياسي خاصي منحصر نيست و لذا استبداد داخلي و استعمار خارجي هر دو را شامل مي شود. از اين نظر دست كم از جهت نظري، مبارزه با دولتهاي ستمگر و ظالم در سطح جهاني در دستور كار نظام اسلامي ايران قرار دارد.
ج ) استقلال داخلي حكومت اسلامي، مستلزم بريدن رشته هاي وابستگي به خارج و جدايي از سلطه گران برون مرزي است. بنا بر قاعده اعتلا (حديث اعتلا كه از پيامبر اكرم روايت شده است: الاسلام يعلوا و لا يعلي عليه) مسلمانان هيچ گاه نمي توانند زمام كار خود را در اختيار كافران قرار دهند. همچنين به حكم قاعده نفي سبيل و آيه «ولن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا» (نساء/ آيه ۱۴۱) نحوه توزيع قدرت نظام بين الملل اسلامي به گونه اي بايد باشد كه همه راه هاي تسلط كافران را بر مسلمانان ببندد.]۵]
د) نظام حقوقي اسلام (نظام شرع) شامل قواعد و قوانين بسيار فراگيري است كه بر همه مسائل فردي، خانوادگي، مدني، سياسي، اجتماعي، بين الملل و ... حاكم است. اين قواعد، به جهاتي، با قواعد حاكم بر نظام عرفي بين المللي اصطكاك داشته و دارد، مثلا حقوق بشر جهاني با حقوق بشر اسلامي متفاوت است. دليل عمده اين اختلاف هم به «تعبير ماكس وبر» اين است كه نظام اسلامي عقلا نيّتي معطوف به ارزشهاي خاص اسلامي است، در حالي كه نظام بين الملل موجود، مثل هر نظام حقوقي لاييك، عقلانيتش به اهداف مشخص مادي و ظاهري معطوف است. بر همين اساس است كه نظريه پردازان غربي همچون ساموئل هانتينگتون نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران را درست نقطهٔ مقابل نظام جهاني شناسايي كرده اند و تمدن اسلام را دشمن تمدن غرب، و حقوق اسلام را مخالف حقوق بين الملل عمومي و حقوق بشر اسلامي را ناقض حقوق بشر جهاني مي دانند.
ه ) بررسي برداشت طرفداران و رهبران انقلاب اسلامي از سياست برون مرزي و تعامل با نظام بين الملل در قبل و بعد از انقلاب (در اوايل انقلاب)، بر اساس آرمانهاي استكبارستيزانه جهان سومي و سنتهاي ديرپاي شرقي و اسلامي بوده است و به همين دليل نه تنها خود را ملتي به پاخواسته و آماده ستيز با نظام بين الملل آن زمان مي دانستند، بلكه در سايه اصول اسلامي، به انهدام نظام استكباري موجود متعهد بودند و با عنايت به قواعد فقه سنتي، جهان را به دارالاسلام و دارالكفر تقسيم مي نمودند و آرمان خواهانه اميدوار بودند به اينكه به زودي روزي فرا خواهد رسيد كه انقلاب اسلامي ايران به سرتاسر جهان اسلام و همه ملل مستضعف عالم صادر و منتقل مي شود و مسلمانان به صورت امتي واحد در برابر كفر و استكبار مبارزه خواهند كرد.
۲) مباني و ديدگاه عملي (واقعيتهاي موجود در نظم سياسي بين المللي): نظام بين الملل، از جنگ جهاني دوم به اين سو، در ظاهر مشروعيت خود را از حقوق بين الملل، افكار عمومي جهان و انعكاس آنها در سازمانهاي بين المللي نظير سازمان ملل متحد مي گيرد، اما در حقيقت اين نظام نه تنها در عصر تقسيم جهان به بلوك غرب و شرق (زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران)، بلكه در نظم نوين جهان همچنان محصول تمدن و فرهنگ غرب مسيحي، به ويژه اروپاي غربي، است و كشورهاي جهان سوم، به رغم جنبش كشورهاي غير متعهد، در شكل گيري آن چندان مداخله اي نداشته اند. نظم بين الملل طي يك قرن گذشته دولت محور بوده است؛ يعني دولتهاي محلي مستقل با داشتن حق حاكميت ملي هر كدام پي گير منافع ملي خود هستند و با بهره گيري از ابزارهاي ملي در مقام تأمين امنيت ملي خويش اند، ولي در مقابل، نظام اسلامي ناظر به دين است نه مليت، به طوري كه از نظر امام(ره)، رهبر فقيد انقلاب اسلامي، ‏اسلام هدف نهايي تلقي مي گردد نه ايران؛ چنان كه بازرگان مي گويد: براي بنده خدمت، هدف و تعهد به ايران بود از طريق اسلام، ولي براي امام هدف و برنامه انقلاب خدمت به اسلام بود از طريق ايران.]۶] نظام حقوقي اسلامي (مجموعه مذاهب مختلف فقه اسلامي) به طور عام و نظام ولايت فقيه (مندرج در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران) به طور خاص، با توجه به خاستگاه نظري آن، كه بر تقسيم مردم جهان بر اساس دين (و نه مليت) مبتني است، با نظام بين الملل در تعارض بوده و هست، و به علاوه فقه شيعه، در ذهن و زبان و علم و عمل، هيچ احساس همسويي و هماهنگي با نظام بين الملل نداشته است، لذا نظام بين الملل در مواجهه با نظام سياسي جديد مبتني بر نظام ولايت فقيه در ايران از نظر معنوي و محتوا دچار حيرت و شگفتي شده و جمهوري اسلامي ايران با تكيه مستقيم بر فرهنگ اسلامي و آرمان اتحاد ملتها و كشورهاي اسلامي به مثابه «امت واحد» در مقام تعارض با نظام بين الملل قرار گرفته است.
بدين ترتيب در زمينه شناخت و چرايي استمرار بحران آفريني نظام سرمايه داري ــ صهيونيستي غرب با محوريت ايالات متحده امريكا عليه جمهوري اسلامي ايران در حوزه هاي مختلف و به خصوص در مورد فناوري هسته اي مشخص مي گردد كه انقلاب اسلامي ايران، آنچنان كه ذكر شد، از دو بعد نظري و عملي با ساختار نظام بين الملل سازگاري نداشته و در عوض به دليل تداخل و تضادهايي كه با اين نظام جهاني داشت نتايجي را موجب گرديد كه در زير، تحت عنوان بازتاب انقلاب اسلامي به صورت موردي و با لحاظ شرايط زماني بررسي گشته است:
▪ بازتاب انقلاب اسلامي بر نظام بين الملل
۱) خارج شدن از قطب بندي حاكم بر نظام بين الملل و تأكيد بر اصل نه شرقي و نه غربي: بعد از جنگ جهاني دوم اصل تعادل قوا، كه ريشه در سالهاي گذشته داشت، به عنوان محور اصلي نظام بين الملل قرار گرفت و بر طبق اين اصل، تعادل قوا به موازنه قدرت حول محور دو ابرقدرت شرق و غرب محدود گرديد و براي ساير كشورها و قدرتهاي كوچك تر راهي جز الحاق و تحت حمايت قرار گرفتن يكي از دو ابرقدرت نماند. اما جمهوري اسلامي ايران عملا پايه هاي نظام حاكم بر جهان بين الملل را متزلزل نموده است. اين نظام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عملا نظام دوقطبي آن زمان را نفي نموده و با اعلام اصل جديد«نه شرقي، نه غربي»، كه تا آن زمان در روابط بين الملل تجربه نشده بود، نظام موجود بين الملل را به چالش كشاند به طوري كه رهبر فقيد انقلاب بر اجراي اين اصل جديد در تمامي زمينه هاي داخلي و خارجي تأكيد كرد: «سياست نه شرقي، نه غربي را در تمام زمينه هاي داخلي و در روابط خارجي حفظ كنيد.»]۷] در واقع اين اصل، كه محور اصلي سياست خارجي نظام جمهوري اسلامي اعلام گرديد، از نتايج و بازتابهاي مهم انقلاب بود كه نظام بين الملل را با شك و ترديدي اساسي مواجه ساخت، چرا كه:
الف ) اصل يادشده نه تنها اصل تعادل قوا را براي حفظ صلح جهاني مطرود و مردود مي داند، بلكه آن را اصلي ظالمانه و فقط براي حفظ منافع قدرتهاي بزرگ و استعمارگر مي داند و تاريخ هم نشان داده است كه اين اصل نتوانسته است حتي صلح جهاني مطلوب آنها را حفظ نمايد.
ب ) جمهوري اسلامي اصل قطبي شدن جهان و حفظ تعادل بين ابرقدرتها را كلاً مردود مي داند و از ديدگاه خود به ابرقدرتها و در راس آن به امريكا به عنوان مجموعه واحدي از استكبار جهاني نگاه مي كند كه حقوق ملل محروم و مستضعف و حتي ملتهاي خودشان را پايمال مي كنند.
ج ) جمهوري اسلامي نه تنها وابستگي به هيچ يك از ابرقدرتها را منطقي و اصولي نمي داند و نه تنها از سياست ندادن تعهد در اين محدوده پيروي مي كند، بلكه براي از بين بردن نظام موجود حاكم بر روابط بين الملل تلاش و مبارزه مي كند .]۸]
به اين ترتيب انقلاب اسلامي ايران با توجه به مفاهيم فقهي و ايدئولوژيكي آن در قبال اصول حاكم بر نظام بين الملل و بر اساس اصل نه شرقي، نه غربي داراي ويژگي هاي خاص خود است و با اتخاذ رويكردي فعال و پويا در سياست خارجي خود عليه استكبار جهاني، از هر نوع، مبارزه مي كند و اعتقاد به حكومت واحد جهاني تحت لواي اسلام دارد و اصل نظم نوين جهاني مبتني بر ايدئولوژي ليبرال دموكراسي غربي را در حفظ صلح و برقراري عدالت جهاني شعاري دروغين، پوشالي و مردود مي شمارد.
۲) صدور و عملياتي سازي ايدئولوژي و آرمانهاي انقلاب اسلامي ايران: اين امر باعث شده در بسياري از كشورهاي مسلمان، كه قبلاً حركتهاي آزادي خواهانه بيشتر بر اساس ايدئولوژي ماركسيسم انجام مي گرفت، بسياري از جنبشها و نهضتها، اسلام انقلابي و عدالت محور را الگوي ايدئولوژيك خود براي مبارزه عليه استكبار جهاني و حكومتهاي ديكتاتوري نمايند كه نمونه آن جنبش حزب الله لبنان است كه خود متاثر از ايدئولوژي اسلامي معرفي شده از سوي ايران بوده كه شايد مهم ترين شكست را نصيب صهيونيستها نموده است. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي خيزش اسلامي جديدي ايجاد كرد كه با آن جنبشهاي اسلامي اوج مي گيرد؛ هماني كه غرب از آن با عنوان بنيادگرايي اسلامي ياد مي كند.
زماني در سالهاي نه چندان دور، ايران صرفاً به دلايل ايدئولوژيكي و بدون هيچ چشمداشتي حمايتهاي مؤثر و سخاوتمندانه اي از نيروهاي مبارز منطقه، كه عمدتاً با حاكمان مستبد و مرتجع كشورهاي خود در نبرد و كشاكش بودند، آغاز كرد. آن روز بعضي حتي در داخل ايران چنين حمايتهايي را بلندپروازانه و چيزي در حول و حوش سرمايه گذاري عقيم ارزيابي مي كردند و ضرر در افتادن با رژيمهاي منطقه را بيشتر از نفع آن مي دانستند. اما اكنون هيچ رژيم خودكامه و غرب دوستي در منطقه وجود ندارد كه پايه هاي آن لرزان نباشد. آن گروه هاي «كوچك» و «حاشيه اي»، كه زماني كمك به آنها به مانند بذر در نمكزار افشاندن خوانده مي شد، اكنون اصلي ترين بازيگران منطقه اند. اين اصلي است كه در تمامي منطقه صدق مي كند.
در افغانستان مجاهدان مورد حمايت ايران گروهي قدرتمند در ساخت دولت و پارلمان هستند. اين مجاهدان همان كساني هستند كه امريكا فقط به كمك آنها توانست بر اعضاي افراطي طالبان پيروز شود. مجاهدان افغاني، كه به طور سنتي متحدان وفادار تهران محسوب مي شوند، اكنون حكم «لنگر ثبات» را در افغانستان دارند و دولت كرزاي بدون همكاري و همراهي با آنها ديري نخواهد پاييد.
در عراق اوضاع به مراتب جالب توجه تر و پيچيده تر است. تمامي كساني كه اكنون در عراق بر سر كارند ــ از راديكال ترين تا معتدل ترين نيروها ــ در هنگامه حمايتهاي بي دريغ امريكا از صدام، تحت حمايت ايران بودند. تقريباً همه حاكمان فعلي عراق، آن هنگام كه هيچ كدام از كشورهاي سني منطقه حاضر نبودند آنها را بپذيرند، به ايران پناه آوردند و با آرامش سال هاي دراز در آن روزگار گذراندند.
اين ظرفيت بزرگ اكنون فقط تا حدودي در عراق فعال شده و تمامي صحنه آن را به كنترل خود درآورده است. كمي آن سوتر در لبنان ايجاد هرگونه ثبات يا كنترل هر نوعي از بي ثباتي در گرو اراده ايران است و حزب الله، به عنوان متحد بزرگ ايران، فقط با استفاده از بخش كوچكي از ظرفيت خود توانست مدعي ترين ارتش خاورميانه را به شكست بكشاند و اكنون با كليد زدن دور جديدي از فعاليت سياسي درون خاك لبنان بنا دارد حق برزمين مانده شيعيان را در اين سرزمين اعاده كند.
مي توان بسياري نقاط ديگر را هم در سرتاسر منطقه مشخص كرد (آسياي ميانه، حاشيه جنوبي خليج فارس، فلسطين و...) كه اميدهاي امريكا در آن مناطق سخت كمرنگ و بي جان شده و در همان حال ايران، به سبب قدرت يافتن متحدانش، بازيگر و فعال اصلي آن مناطق شده است.
به اين ترتيب دفاع از اين مدعا كه امريكا با بازي ناشيانه خود صرفا بر عرصه مانور تهران افزوده و دست خود را در مقابل آن بسته است چندان دشوار نيست. در چنين وضعي ايران به ايالات متحده به مثابه گروگاني مي نگرد كه براي رهايي خود بايد سركيسه را شل كند و بسياري امتيازها را واگذار نمايد و اين اتفاقي است كه مي توان ديد امريكايي ها در حال گام برداشتن به سوي آن اند، البته تحت عنوان محترمانه اي به نام «چرخش استراتژيك در عراق».
امريكا از يك سو نمي خواهد پاي در جاده امتيازدهي به تهران بگذارد و از سوي ديگر چاره ديگري پيش پاي خود نمي بيند. آنچه تا به حال امريكا انجام داده اين بوده است كه براي مهار ايران به «ديگران» امتياز بدهد. بسياري از كشورهاي منطقه و بالاتر از آنها اروپا، چين و روسيه توانسته اند با اغتنام فرصت، ترس امريكا را از ايران مستمسك قرار دهند و بابت همكاري هاي بي ارزش و عمدتا غيرموثر براي مهار ايران از آن امتيازهاي بزرگ بگيرند.
علاوه بر اين امريكا براي رهايي از اين مخمصه تلاش مي كند بعضي از كشورهاي منطقه را عليه ايران بسيج كند. طرح بحثهايي مانند تشكيل هلال شيعي را بايد در جهت چنين تلاشهايي ارزيابي كرد. در واقع امريكايي ها پروژه اي دو ضلعي را كليد زده اند: توليد «فشار فرامنطقه اي» بر ايران از راه اجراي اقداماتي در شوراي امنيت سازمان ملل متحد و در همان حال «توليد فشار منطقه اي» بر ايران از طريق ايجاد بحران در روابط آن با بعضي از كشورهاي مهم خاورميانه به بهانه هاي مختلف.
۳) تعريف جديدي از حقوق بشر و تقابل با نظام بين الملل: امريكا و اروپا مكرر ايران را به نقض حقوق بشر متهم كرده اند و دفاع ايران دقيقاً بر اين اساس بوده است كه نظام حقوقي اسلام، با نظام حقوق بشر جهاني متفاوت است و آنچه غرب نقض حقوق بشر مي داند همانا عدل اسلامي است. اختلاف اساسي در اينجا ناشي از آن است كه در نظام حقوق بشر جهاني انسانها صرف نظر از جنسيت (زن و مرد) و فارق از تعلقات ديني و مذهبي (بلكه صرف نظر از اعتقاد يا بي اعتقادي به دين) همه مساوي تلقي مي شود. بر عكس در نظام شريعت اسلامي، انسانها براساس نوع جنسيت و دين خود داراي حقوق مختلف اند؛ به اين تفصيل كه:
الف ) مسلمانان به مثابه اتباع ذاتي جمهوري اسلامي شهروندان اصلي تلقي مي شوند؛
ب ) اهل كتاب (اديان رسمي كشور؛ يعني يهود، مسيحي و زرتشتي) داراي حقوق اهل ذمه اند؛
ج ) بي دينان، يا متدينان به اديان غير رسمي نمي توانند مشمول تابعيت ذاتي يا قراردادي حكومت اسلامي باشند.]۹]
نظام بين الملل و نگاه سياسي به برنامه هسته اي جمهوري اسلامي ايران
اكنون و بعد از شناخت ريشه و چرايي تضاد و بحران آفريني نظام بين الملل با محوريت ايالات متحده امريكا عليه جمهوري اسلامي ايران، تلاش امريكا و سه كشور اروپايي در گرفتن قطعنامه از شوراي امنيت سازمان ملل عليه فعاليتهاي هسته اي ايران بهتر درك مي شود. اصولا ماجراي ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت، قبل از هر چيز، از يك طرف نشان دهنده بي مساله بودن فعاليتهاي هسته اي ايران است و از طرف ديگر خصومت امريكا و سه كشور اروپايي را با ايران به نمايش مي گذارد.
آنچه آشكارا سياسي كاري امريكا و سه كشور اروپايي (انگليس، فرانسه و آلمان) را در ماجراي پرونده هسته اي ايران نشان مي دهد يكي اين است كه همه مسئولان آژانس بين المللي انرژي اتمي بارها اعلام كرده اند كه در فعاليتهاي هسته اي ايران هيچ انحرافي مشاهده نشده و ديگر اينكه خود دولتمردان امريكايي و سه كشور اروپايي نيز به اين واقعيت اذعان دارند و هيچ دليلي براي متهم كردن ايران به فعاليتهاي غيرصلح آميز ندارند.
همين واقعيت نشان مي دهد موضوع فعاليتهاي هسته اي بهانه است و هدف امريكا و سه كشور اروپايي اين است كه به پرونده هسته اي ايران ماهيت امنيتي بدهند و راه را براي وارد ساختن فشارهاي بعدي به ملت و مسئولان ايراني هموار سازند. بررسي در مورد پرونده هسته اي هر كشوري كه عضو آژانس بين المللي انرژي اتمي است، تا زماني كه در خود آژانس مطرح است، جنبه حقوقي و فني دارد. هنگامي كه پرونده اي به شوراي امنيت سازمان ملل برده مي شود، مفهوم اين اقدام اين است كه اين پرونده از جنبه حقوقي و فني خارج شده و جنبه امنيتي پيدا كرده است. نكته مهم در مورد پرونده هسته اي ايران اين است كه اين پرونده را آژانس بين المللي انرژي هسته اي به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع نداده، بلكه امريكا با اعمال نفوذ سياسي آن را به شوراي امنيت كشانده و البته سه كشور اروپايي و حتي چين و روسيه را نيز در اين داستان با خود همراه كرده است.
درست به همين دليل است كه همه صاحب نظران مسائل هسته اي، مسئولان كنوني و قبلي آژانس بين المللي انرژي هسته اي و حتي خود دولتمردان امريكايي و سه كشور اروپايي بارها به خالي بودن دست امريكا و اروپا در اين ماجرا اعتراف كرده اند و همين اعترافات آشكارا نشان داده است كه اصولا مطرح شدن پرونده هسته اي ايران در شوراي امنيت سازمان ملل اقدامي سياسي است و امريكا و سه كشور اروپايي با اين اقدام در پي رسيدن به اهداف سياسي مورد نظر خود هستند.
دوگانه بودن مواضع قدرتهاي غربي با موضوع هسته اي نيز نكته ديگري است كه طشت رسوايي آنها و البته سازمان ملل را از بام جهان به زمين مي اندازد و پرده از چهره سياسي كار آنها بر مي دارد. سالها بود كه همه كشورهاي منطقه خاورميانه درباره فعاليتهاي اتمي رژيم صهيونيستي هشدار مي دادند و با استناد به اطلاعات واقعي اعلام مي كردند كه اين رژيم غاصب زرادخانه هسته اي با حداقل دويست كلاهك اتمي دارد، ولي نه تنها امريكا و اروپا و سازمان ملل به اين هشدارها كمترين توجهي نمي كردند، بلكه مسئولان رژيم صهيونيستي نيز به آژانس بين المللي انرژي اتمي اجازه نمي دادند از تاسيسات اتمي شان بازديد نمايند و اطلاعاتي كسب نمايند، و هنگامي كه محمد البرادعي، رئيس سازمان بين المللي انرژي اتمي، دو سال قبل به فلسطين اشغالي رفت، به او هم اجازه ندادند از اين تاسيسات بازديد كند.
اين بي اعتنايي هاي صهيونيستها نه تنها عكس العمل غربي ها و سازمان ملل را موجب نشد، بلكه رژيم صهيونيستي همچنان از حمايتهاي سياسي و مالي آنها برخوردار بود. حتي در ماجراي جناياتي كه ارتش رژيم صهيونيستي در جنگ ۳۳ روزه تابستان سال گذشته عليه مردم لبنان مرتكب شد، سازمان ملل تحت نفوذ امريكا نتوانست اين جنايات را متوقف كند و آنچه سرانجام صدور قطعنامه آتش بس را موجب گشت پيروزي هاي حزب الله بود. رسوايي بزرگ تر اينكه حتي اعتراف ايهود اولمرت، نخست وزير رژيم صهيونيستي، كه اخيرا تصريح كرد اين رژيم سلاح اتمي در اختيار دارد، نيز هيچ عكس العملي را از سوي غربي ها و سازمان ملل برنينگيخت و به رغم اعتراضات گسترده كشورهاي منطقه خاورميانه، مجامع بين المللي هيچ اقدامي حتي براي بررسي اين موضوع انجام ندادند. اين سياست دوگانه نيز دليل ديگري است كه سياسي كاري امريكا و سه كشور اروپايي را به اثبات مي رساند؛ كما اينكه آلت فعل بودن سازمان ملل را نيز آشكارا نشان مي دهد. جاي تاسف بسيار است كه سازمان ملل، به عنوان بزرگ ترين مجمع جهاني با هدف اعلام شده برقراري صلح در جهان و حمايت از ملتهاي مظلوم، خود آلت دست قدرتهاي سلطه طلب و زياده خواه گرديده است و نه تنها به وظايف خود عمل نمي كند، بلكه درست در جهت عكس آن در حركت است. با اين همه رسوايي، ديگر اعتباري براي سازمان ملل باقي نمانده است تا به تصميمات آن بتوان اعتنا كرد.
تصويب قطعنامه هاي شماره ۱۷۳۷ و ۱۷۴۷ شوراي امنيت سازمان ملل به پيشنهاد امريكا و سه كشور اروپايي عملا ثابت كرد كه اين قطعنامه ها فاقد اعتبار قانوني است، زيرا اقدام شوراي امنيت در پرونده هسته اي ايران داراي ماهيت سياسي است و تهيه كنندگان اين قطعنامه ها، فعاليتهاي هسته اي ايران را بهانه اي براي مقابله با نظام جمهوري اسلامي قرار داده اند. آنها با اصل نظام جمهوري اسلامي مشكل دارند و دقيقا به همين دليل امريكا و هم دستانش بايد اين بار با عكس العملي جدي و قاطع از ناحيه نظام جمهوري اسلامي مواجه شوند.
اين مقاومت، تحت هدايت و رهبري حكيمانه رهبر انقلاب و با مجاهدت دانشمندان خلاق و جوان ايراني، سرانجام به بار نشست و ايران اسلامي در روز بيستم فروردين ۱۳۸۵، با اعلام دستيابي به چرخه كامل سوخت هسته اي و غني سازي با غناي ۵/۳ درصد، ورود خود را به باشگاه هسته اي جشن گرفت.
دانشمندان ايراني در فاصله اي كمتر از دو ماه توانستند آخرين حلقه فني غني سازي اورانيوم را، كه به سبب تعليق بيش از دو و نيم سال به تأخير افتاده بود، تكميل كنند و فناوري هسته اي ايران را به نهايي ترين نقطه خود برسانند. اين خبر، كه بازتابهاي فراواني در دنيا داشت، دنيا را در بهت و تحير فرو برد و غرب را خلع سلاح كرد و معادله هسته اي را كاملاً به نفع ايران تغيير داد. اكنون جهان غرب، به ويژه امريكا، هر چند با دشواري، بايد به خود بباورانند كه ديگر با كشوري هسته اي در مذاكرات و معادلات سياسي منطقه اي و جهاني مواجه اند. بنابراين مسئولان نظام بايد با پشتوانه عظيم مردمي اي كه اين نظام دارد و يكبار ديگر در انتخابات ۲۴ آذر ۱۳۸۵نيز اين واقعيت به اثبات رسيد، بي اعتنا به تهديدها و قطعنامه ها، سطح فعاليتهاي هسته اي را ارتقا دهند و تا رسيدن به چرخه كامل سوخت و بالاترين سطوح فناوري هسته اي به پيش روند.
▪ رهبري و مديريت بحران هسته اي
دستيابي به تكنولوژي هسته اي، يكي از سرفصلهاي باشكوه تاريخ پيشرفت علمي ايران در دوران رهبري و زعامت حضرت آيت الله خامنه اي است. از ديدگاه مقام معظم رهبري تنها راه حفظ استقلال و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اقتدار علمي است و براي داشتن كشوري مقتدر و نيرومند، راهي جز گسترش دامنه تحقيقات و تعميق پژوهشهاي علمي ــ كاربردي وجود ندارد. از اين رو ايشان، در دوران زعامت خود، به ويژه در سالهاي اخير، به اين مساله توجه خاصي داشته و تمام تلاش خود را براي ايجاد بسترهاي نهضت علمي به كار بسته كه مهم ترين جلوه آن، فراخوان جنبش نرم افزاري و توليد علم از سوي ايشان به همه مراكز علمي ــ تحقيقاتي، حوزوي و دانشگاهي است.
مطابق راهبردهاي حضرت آيت الله خامنه اي، كه در سند چشم انداز بيست ساله جمهوري اسلامي ايران به خوبي منعكس شده است و افق ۱۴۰۴ را ترسيم مي نمايد، ايران كشوري توسعه يافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه با اتكا به ارزشهاي اسلامي است. در اين چارچوب، انرژي هسته اي زيربناي توسعه پايدار جمهوري اسلامي ايران و نيز عاملي مهم براي پيشرفت، توسعه و رفاه مردم قلمداد مي گردد. با اين حال جمهوري اسلامي ايران، بر اساس آموزه هاي ديني مطابق راهبرد ايشان، اعتقادي به سلاحهاي كشتارجمعي و انرژي هسته اي غيرصلح آميز مورد ادعاي هژموني سلطه، به خصوص امريكاييها و اروپاييها، ندارد.
بر اين اساس، حضرت آيت الله خامنه اي، بارها در مناسبتها و ديدارهاي مختلف با ايشان، واقعيات موضوع هسته اي جمهوري اسلامي ايران را تبيين نموده است. ايشان در بيانات خود در باب كالبدشكافي بحران هسته اي به دو عامل اصلي جنجال سازي مستمر امريكا در قبال ايران اشاره كرده است: «در ۲۷ سال اخير و در مقاطع مختلف، نظير اين گونه مسائل مطرح بوده است و اكنون نيز مردم و مسئولان جمهوري اسلامي ايران مقتدرتر از هر زمان ديگر، همچون فولاد آب ديده، در مقابل هر فشار و توطئه اي پايداري مي كنند و با اتكال به خدا، "بكارگيري عقل و تدبير" و حفظ وحدت و همدلي، حركت به سمت فناوريهاي پيشرفته، از جمله انرژي هسته اي، را ادامه مي دهند.»]۱۰]
مقام معظم رهبري تقويت وحدت را راه اصلي مقابله با توطئه هاي دشمنان مي داند و با اشاره به استفاده امريكا از همه امكانات و طرحها براي نابودي نظام اسلامي در ۲۷ سال گذشته بر اين نكته تاكيد مي كند كه «در مقابل اين دشمن، بايد شالوده مستحكم داخلي را تقويت كنيم كه شرط اول آن حفظ اتحاد و يگانگي و همدلي حول محورهايي است كه امام و قانون اساسي بر آن تأكيد كرده اند؛ يعني اسلاميت نظام، اصول قانون اساسي و ساختار نظام جمهوري اسلامي با همه اركان آن.»]۱۱]
اكنون فناوري هسته اي در ايران بومي شده است و ما براي ادامه راهي كه در پيش گرفته ايم نيازي به كسي نداريم. اما رهبري معظم انقلاب با ورود مجدد به اين بحث مهم، حرف آخر را به همه دنيا زد و اين تصميم را راهي برگشت ناپذير و كمترين نرمش و عقب نشيني در اين مساله را رسماً غير ممكن اعلام كرد: «مساله هسته اي، خواسته عظيم ملي و حق طبيعي ملت ايران است و جمهوري اسلامي ايران عقب نشيني از اين مساله را به معناي شكستن استقلال كشور مي داند كه هزينه بسيار گزافي براي ملت ايران خواهد داشت. ... هرگونه عقب نشيني در مقطع كنوني، زنجيره اي تمام نشدني از فشارها و عقب نشيني هاي ديگر را در پي خواهد داشت. بنابراين، اين راه برگشت ناپذير است و دستگاه سياست خارجي بايد از اين حق شجاعانه دفاع كند.»]۱۲]
بيانات صريح مقام معظم رهبري در روزهاي آغازين سال نو در جمع زائران حرم رضوي(ع)، ضمن اينكه اين خطوط قرمز را پررنگ تر و عبورناپذير نمود، جلوه ديگري از ديپلماسي فعال و تهاجمي را به رخ حريف قدار كشيد: «اگر قرار باشد بخواهند از شوراي امنيت استفاده‏ ابزاري كنند، و بخواهند اين حق مسلّم را از اين راه نديده بگيرند، ما تا امروز آنچه را كه انجام داديم، برطبق قوانين بين‏المللي انجام داديم؛ اگر آنها بخواهند بي‏قانوني كنند، ما هم مي‏توانيم بي‏قانوني كنيم و خواهيم كرد. اگر بخواهند با تهديد و اعمال زور و خشونت رفتار كنند، بدون ترديد بدانند ملت ايران و مسئولين ايران در مقابل دشمناني كه به آنها تعرض كنند از همه ظرفيت خود براي ضربه زدن استفاده خواهند كرد.» ]۱۳]
▪ مديريت اصول گرا؛ ضرورت موفقيت ديپلماسي هسته اي
علماي روابط بين الملل و سياست بين الملل، بر اين نكته تاكيد مي كنند كه سياست خارجي هر كشور دنباله و ادامه سياست داخلي آن كشور مي باشد. بر اين اساس، كشوري در عرصه بين الملل داراي موقعيت خوب و ممتاز و تاثيرگذار است كه در داخل از وضعيت مطلوب برخوردار باشد. اگر امروز جمهوري اسلامي ايران از جايگاه عزتمندي در عرصه هاي بين المللي برخوردار است، اين موقعيت به خاطر وضعيت مناسب و مطلوب داخلي كشور مي باشد. رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنان بسيار مهم خود در جمع مسئولان و كارگزاران نظام در ۲۹ خرداد سال گذشته، تراكم موفقيتهاي بزرگ و پي در پي، به خصوص در زمينه فناوري هسته اي و توليد علم، را جزء نقاط مثبت و مهم كشور و نظام دانست و بر جايگاه عزتمند جمهوري اسلامي در عرصه هاي بين المللي در مقطع كنوني به عنوان يكي از اين موفقيتها تاكيد نمود. ]۱۴]
حضرت آيت الله خامنه اي مديريت تفكر اصولي اسلام را، كه در ادبيات سياسي كشور از آن با عنوان «اصولگرايي» ياد مي شود، از نعمتهاي بزرگ پروردگار برشمردند و در بخش ديگري از فرمايشات خود، تثبيت و نهادينه سازي موفقيتها، دستاوردها، و از جمله جايگاه عزتمند جمهوري اسلامي در عرصه ديپلماسي هسته اي را به عنوان يكي از وظايف مسئولان نظام گوشزد كردند.]۱۵] از منظر رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، وجود روح اميد و نشاط در مردم، اقتدار علمي، روي كار بودن دولتي مصمم و پركار، پيشرفتهاي علمي و توسعه زيرساختهاي كشور، از جمله انرژي هسته اي، آرامش سياسي موجود، ناكامي دشمن در ايجاد اختلافات مذهبي، قومي و صنفي، و هماهنگي و همدلي قواي سه گانه، نمونه هاي مهمي است از نقاط مثبت كشور و نظام. به طور قطع جايگاه عزتمند جمهوري اسلامي، در عرصه هاي بين المللي و به خصوص ديپلماسي هسته اي، محصول و نتيجه شرايط مثبت برشمرده شده داخلي است.]۱۶] شرايط مثبت كنوني در داخل كشور، عمدتا تحت تاثير «مديريت اصولي اسلام» يا به اصطلاح رايج در ادبيات سياسي كشور، «مديريت جريان اصول گرا» مي باشد

رهبر معظم انقلاب، وجود چنين مديريتي را از نعمتهاي بزرگ پروردگار مي داند. اگر چنين مديريتي، در ايجاد هماهنگي در قواي سه گانه، برقراري آرامش سياسي در داخل و ايجاد روح نشاط و اميد در مردم، به گونه اي اساسي موثر بوده و مجموعه شرايط داخلي، در عرصه سياست خارجي، جايگاه عزتمندي براي كشور ايجاد نموده، تثبيت اين جايگاه عزتمند خارجي، در گرو تثبيت شرايط داخلي است. بنابراين جريان اصول گرا، يا به تعبير زيباي رهبر معظم انقلاب اسلامي، جريان «اصول گرايي مصلحانه» بايد با درك صحيح از شرايط داخلي و بين المللي، گامهاي لازم را براي تثبيت اين موقعيت بردارد.
اين مهم در شرايطي رخ خواهد داد كه احزاب و گروه هاي سياسي اصول گرا، با نگاهي موسع و با معيارها و ملاكهاي ارائه شده از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، براي «اصول گرايي اصلاح طلبانه»، دايره خودي ها را بازتعريف نمايند و سازوكارها و مكانيسم هاي لازم را براي حركت منسجم در ديپلماسي هسته اي فراهم سازند. بديهي است كه وحدت و همدلي اصول گرايان، براي تثبيت و نهادينه سازي موفقيتها و تداوم فرايندهاي كنوني در حوزه سياست داخلي و به دنبال آن در حوزه سياست خارجي، خصوصا با توجه به مسائل هسته اي كشورمان، ضرورتي تاريخي به حساب مي آيد.]۱۷]
● جمع بندي:
در پاسخ به اين سوالات اصلي كه انقلاب اسلامي ايران چه دارد كه جهان غرب و به ويژه امريكا را اين گونه به هراس انداخته است ؟ و اينكه آيا صرف برنامه اي هسته اي، كه اروپايي ها و امريكايي ها قطعا و بي هيچ ترديد به صلح آميز بودن آن واقف هستند، دليل اصلي براي اين بحران آفريني ها عليه انقلاب اسلامي است يا اينكه مساله چيز ديگري است؟ بايد گفت عامل اصلي اين هراس و در پي آن كشمكشهاي توامان و بحران آفريني هاي پي در پي به مباني، اصول، اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي باز مي گردد. به عبارت ديگر، غرب در انقلاب اسلامي موجوديتي عظيم تر از جمهوري اسلامي را يافته است و قوت گرفتن آن را تهديدي جدي براي بنيانهاي خود تلقي مي كند. لذا بحران هسته اي كنوني از انقلاب ايران نسب مي برد و ادامه اخلاق يا شخصيتي جمعي در ايران است كه ظهور آن پس از انقلاب اسلامي درك پذير شده است.
تحت تاثير انقلاب اسلامي، خاورميانه، در مقطع كنوني، آبستن انقلابي بزرگ است كه از امريكا صادر نمي شود. بايد اعتراف كرد لحظه اي غم انگيزتر از اين زمان براي امريكا وجود نداشته است. خاورميانه امروز متاثر از انقلاب اسلامي ايران در حال جوشش است و حال آنكه حاكمان مستبد و شكست خورده آن به بررسي مسائل سياسي و سونامي سياسي مهارناشدني عراق و افغانستان مشغول هستند. تحت تاثير انقلاب اسلامي قدرت روي دادن رخدادهاي انقلابي دموكراتيك در هر كدام از كشورهاي منطقه به گونه اي بالقوه وجود دارد تا حدي كه موج جزر و مد آن حتي به تاريك ترين گوشه هاي اين سياره نيز رسيده است. آري به درستي و آن گونه كه ناظران سياسي پيش بيني مي كنند، در حالي كه فضاي منطقه را بيداري اسلامي فراگرفته است، برخلاف خواست و شعار قدرتهاي بزرگ، برگزاري انتخابات آزاد نتايجي چون انتخابات عراق، فلسطين، عربستان و ... را به بار مي آورد، از اين روست كه مدعيان دروغين دموكراسي بر سر راه دولت كاملا دموكراتيك حماس در فلسطين سنگ اندازي مي كنند، مانع از انتقال كامل قدرت به دولت مردمي عراق مي شوند و در ديگر كشورهاي عربي و اسلامي از برگزاري انتخاباتي آزاد و شفاف به شدت واهمه دارند.
بي شك وضعيت فعلي معادلات منطقه همسو با منافع و مصالح انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي مي باشد و در تضاد با منافع غرب و دولتهاي مستبد و مرتجع منطقه قرار دارد. اين موج فزاينده درصدد است موانع ساختگي غرب، كه سعي دارد حساس ترين منطقه جهان را به پادگاني نظامي تبديل كند، در برابر نسخه دموكراسي كنترل شده بي خاصيت غربي را بشكند و همين امر تغيير موازنه قدرت در ميان جنبشهاي اسلام گرا به نفع جنبشهاي شيعي با پشتوانه فرهنگي انقلاب اسلامي ايران را باعث شده است. اين رويكرد از يك سو به افزايش قدرت ايران به عنوان بازيگر اصلي منطقه مي انجامد و از سوي ديگر جمهوري اسلامي را به عنوان موتور محركه نهضت بيداري به محور اتكا و ام القراي جهان اسلام مبدل مي كند و اين سير دقيقا نقطه مقابل منافع منطقه اي نظام سلطه جهاني و عامل بحران آفريني عليه انقلاب اسلامي، به خصوص در زمينه دستيابي به فناوري هسته اي صلح آميز به شمار مي آيد.
در چنين صورت بندي جديدي است كه اسرائيل، به عنوان رژيمي جعلي، فاقد موجوديت خواهد بود و دولتهاي منطقه آن را به رسميت نخواهند شناخت. مهم تر از همه آنكه خاورميانه اسلامي به عنوان بلوكي قدرتمند، چه به لحاظ تئوريك و چه به لحاظ سياسي و اقتصادي، با محدود كردن قدرت يك جانبه گرايانه امريكا، مانع از تحقق آمال سران كاخ سفيد در منطقه حساس و ژئواستراتژيك خاورميانه مي گردد و همين امر در صورت تحقق كامل نهضت بيداري اسلامي دستاورد كمي نيست.
جان كلام آنكه خاورميانه اسلامي با چنين مختصاتي توان به چالش كشيدن نظام سلطه و ساير قدرتهاي غير الهي را در خود ايجاد مي كند.
در خاتمه سخن، اين نوشتار با بخشي از بيانات گهربار مقام معظم رهبري در جمع مسئولان نظام زينت داده شده كه با تاكيد بر اينكه تنها راه عزتمندي و قدرتمندي مسلمانان بازگشت به هويت خود، توكل بر خدا، حفظ وحدت، ايستادگي و هوشياري است، فرمود: «امروز مسلمانان بيدار و به هويت خود واقف شده اند، بنابراين بايد اين بيداري را قدر دانست و آن را در جهت صحيح هدايت كرد.»]۱۸]

دكتر مسعود مطلبي
پي نوشت ها
(1)ــ رك: بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري با ايشان، ۱۹/۱۲/۱۳۸۴
(2)ــ محمدرضا مجيدي، ده گفتار پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، نشر معارف، ۱۳۸۲، صص۶۸ــ۶۵
(3)ــ همان، صص۲۲۷ــ۲۲۱؛ و نيز رك: علي محمدي ايروانلو، «انقلاب ايران و بحران سازي هاي امريكا»، فارس نيوز، ۱۳/۱۱/۱۳۸۵
(4)ــ منوچهر محمدي، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران، نشر دادگستر، ۱۳۸۰، ص۳۱
(5)ــ همان، صص۴۲ــ۴۱
(6)ــ همان، ص۱۰۵
(7)ــ صحيفه نور، ج۱۲، ص۱۲۲
(8)ــ منوچهر محمدي، همان، صص۴۸ــ۴۶
(9)ــ سيدحسن امين، نامه پژوهش، شماره ۱۲ و ۱۳، ص۱۶۵؛ و نيز رك: علي محمدي ايروانلو، همان.
(10)ــ رك: بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري با ايشان، ۱۹/۱۲/۱۳۸۴
(11)ــ همان.
(12)ــ رك: بيانات مقام معظم رهبري در ديدار وزير امورخارجه، معاونان، مشاوران و روساي نمايندگي هاي ايران با ايشان، ۲۳/۱۲/۱۳۸۴
(13)ــ رك: بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي، مورخ ۱/۱/۱۳۸۶
(14)ــ رك: بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، مورخ۲۹/۳/۱۳۸۵
(15)ــ همان.
(16)ـ همان.
(17)ــ يدالله جواني، «وحدت و همدلي ضرورت تاريخي براي اصول گرايان»، شبكه خبر دانشجو، ۲۷/۴/۱۳۸۵
(18)ــ رك: بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد فطر، ۲/۸/۱۳۸۵
ماهنامه زمانه
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده