نوشتن و سرودن براي كودكان، با نوعي رياضت و كشمكش هاي روحي همراه است. رياضتي سخت و جانكاه؛ ولي اگر دورة اين رياضت ها به درستي سپري شود، به نوعي فضيلت تبديل مي شود. و اين فضيلت در نهايت، شاعران، نويسندگان و تصويرگران و هنرمندان راستين را به سوي رستگاري مي برد. اين فضيلت و نيل به رستگاري، بدون شك از زندگي در دنياي كودكان و نزديك شدن به معصوميت هاي كودكان ناشي مي شود. و از كشمكش ها و نبردهايي كه در انديشة بزرگسالانه ي نويسنده و شاعر در برخورد با اين معصوميتها به دست مي آيد. اين كشمكشها با تجربيات تلخي همراه است و ناگفته پيداست كه زندگي در چنين حالتي ـ برخاستن از دنياي بزرگسالي و نشستن در سرزمين معصوميت هاي كودكانه و باز برگشتن به خويش ـ بسيار سخت و جان فرساست. حاصل كشف و شهودهايي كه از اين سفرها نصيب شاعر و نويسنده و هنرمند مي شود، به آساني امكان پذير نيست و براي همين است كه گروه اندكي در ادبيات كودك و نوجوان موفق اند و مي توانند با مخاطبان خويش ارتباط عاطفي برقرار كنند و از زبان آنان سخن بگويند و نيازهاي روحي و جسمي آنان را بيان كنند.

البته، اين حقيقت تلخ نيز وجود دارد كه ممكن است نويسنده اي و يا شاعري و هنرمندي پس از عمري تلاش و كار براي كودكان به اين نتيجة تلخ و نامطلوب برسد كه احساس كند همه كارهايش بيهوده و خطاي اشتباه بوده است. هر چند كه ممكن است كارش خطا هم نبوده باشد، ولي تلخي تجربه هاي اين رفت و برگشتها چنين حسي را بر او تحميل كند. با اين حال هستند كساني كه چنين احساسي پيدا مي كنند و راهشان هم به راستي خطا بوده است. و اين در صورتي است كه نويسنده و شاعر نتوانسته باشد به آن رستگاري موعود دست يابد و ايمان خود را به كار خويش از دست بدهد.
شاعران و نويسندگان كودك و نوجوان مانند نويسندگان و شاعران بزرگسال نيستند كه با مخاطباني عام و بزرگسال و با تجربه هاي دروني و بيروني و دنيا ديده روبرويند. مخاطبان، شاعران و نويسندگان، نسل به نسل تغيير مي يابند؛ هر چند كه ممكن است ياد و آثار ما در ذهن و جان آنها تا سالها بماند، و البته اين، غالبا با نوعي حسّ نوستالوژيك همراه است. حسّي نوستالوژيك كه نسبت به كودكي ها و معصوميت هاي كودكي خود دارند و آثار ما يادآور آن لحظه هاي گمشده است. آري ممكن است مخاطبان ما در بزرگسالي، گاهي يادي از ما و آثارمان بكنند، اما مشكل اين نيست. مشكل اصلي در اينجاست كه نيازهاي كودكان و نوجوانان در هر نسلي تغيير مي كند و علاوه بر پيدا شدن نيازهاي جديد، بينش مخاطبان جديد نيز سال به سال بالاتر مي رود. بي شك بينش يك كودك ده سالة امروزي با كودك بيست سال پيش فرق دارد و بينش كودك ده سالة ده سال پيش با پنجاه سال پيش تفاوت داشته است.
حال، اين سوال مطرح مي شود كه آيا نويسندگان و شاعران نيز مي توانند هر ده سال به ده سال ـ كه زمان يك نسل را شامل مي شود ـ خودشان را دگرگون كنند و همسو و همگام با كودكان و نوجوانان نسل جديد و دنياي جديد حركت كنند؟
براي ادامة اين بحث، مي خواهم به قصه اي كوتاه ولي جالب از جبران خليل جبران اشاره كنم كه ممكن است ما را در تفهيم اين مطلب ياري دهد:
دو عالم و دانشمند بزرگ بودند. يكي مؤمن و يكي كافر. هر دو كتابهاي زيادي خوانده بودند و كتابهاي زيادي هم نوشته بودند. و جالب اينكه آن دو با آنكه از نظر فكري با هم در تضادّ كامل بودند. با هم دوستي داشتند و هر روز با هم بحث و جدال مي كردند و هر يكي از اعتقادات خويش براي ديگري حرف مي زد و مي كوشيد طرف مقابل را به كيش خود درآورد، سالها اين گونه زيسته بودند تا اينكه يك روز تصميم گرفتند شبي را تا صبح با هم بحث و جدل كنند و هر طوري شده، يكديگر را متقاعد كنند. مردم نيز مشتاق بودند كه بدانند كداميك در اين مبارزه ي فكري پيروز مي شود. آن شب طولاني گذشت و صبح زود مردم ديدند كه مرد مؤمن و خداشناس دارد كتابهاي خود را آتش مي زند و مردي كه كافر بود، به سجده افتاده است و در حال عبادت است و از خداوند طلب بخشش مي كند. هر دو دانشمند در آن شب توانسته بودند طرف مقابل خود را متقاعد كنند و حريف را به كيش خود درآورند ولي اين كار به بهاي از دست دادن اعتقاد خودشان تمام شده بود.
گاهي بعضي از ما نويسندگان و شاعران نيز حكم همين دانشمندان را داريم. ممكن است سالها از فكري و انديشه اي دفاع كنيم كه ممكن است ده سال بعد خود نخستين ناقضان آن فكرها و انديشه ها باشيم. سؤال اين است كه آيا اين كار خطاست؟ و اگر خطاست، آيا نويسنده و شاعري كه از ابتداي كار خود تا سالها (مثلاً سي سال) همچنان بر عقايد كاري خود استوار است، كارش درست است؟ قاعدتاً بايد گفت كه چنين فردي در عرض 30 سال هيچ تغييري نكرده است و هيچ اثري از رشد و تكامل در انديشه هايش پيدا نشده است. امّا شقِّ ديگري هم وجود دارد. ممكن است شاعران و نويسندگاني باشند كه از ابتدا تا سالها بر اصول كارشان پايبند باشند امّا در مواردي، خارج از اصول خود، عدول كنند و انكار خطايي را كه در گذشته داشته اند، بپذيرند و اصلاح كنند و بر اثر تجربه هاي ساليان دراز، به جايي برسند كه بتوانند به خوبي و آساني سره را از ناسره تشخيص دهند و حتي بتوانند، در مورد كارشان صاحبِ نظرهاي تازه اي باشند. نظرهايي كه بر اساس تجربه به دست آمده است و نه از برداشتهاي كوركورانه و آموزش از آثار ديگران. چرا كه با گذشت زمان بسياري از آراي روانشناساني چون پياژه و فرويد و ديگران زير سؤال مي رود و آراي جديدي پيدا مي شود در روانشناسي كودك. اينها را گفتم تا به اينجا برسم كه من زماني در زمان جنگ براي كودكان شعرهايي سروده ام. هر چند ضعيف و متوسط و يا خوب و آن شعرها در آن زمان مورد علاقه ي مخاطبين قرار گرفته است. حال بدين نتيجه رسيده ام كه اصولاً شعر، قالب چندان مناسبي براي كودكان درباره ي جنگ نيست و نيز موضوع جنگ مناسب خردسالان نمي باشد. در اينجا منظورم فقط كودكان دبستاني و پيش دبستاني هستند و حساب نوجوانان جداست، حال اين دو سؤال پيش مي آيد كه به چه دليل به اين نتيجه رسيده ام.
در سالهاي اخير توجه به ادبيات كودكان بخصوص براي سنين پايين و خردسالان بيشتر شده است و مي توان گفت كه حالا ما در ايران، صاحب ادبيات خردسالان، كودكان و نوجوانان هستيم. از گذشته هاي دور، طبق ـ عادت ـ همه ي خواندنيهاي نوجوانان و كودكان و خردسالان و حتي جوانان (نوجوانان 15 تا 18 سال) را تحت عنوان ادبيات كودك نام مي بريم. در سالهاي اخير گروه زيادي (به قول نيما) كه بنّايي نمي دانند ماله به دست راه افتاده اند و دست روي حساس ترين و مشكل ترين بخش ادبيات كودك گذاشته اند. يعني گروه سني اوايل دبستان و پيش از دبستان. در حالي كه كاربر براي چنين گروههاي سني نياز به تجربه و آگاهي هاي زياد در اين باره دارد. خانه هايي كه بنّاهاي ناشي ماله به دست براي كودكان و خردسالان مي سازند، خانه هايي پوشالي و ضعيف و سست است كه نه تنها مخاطبان را در جاي امني قرار نمي دهد، بلكه آنها را در معرض هر گونه خطري بي دفاع، رها مي كند.
چنين بنّاهايي گمان مي كنند كه هر واژه اي را كه كودكان شنيده اند و مي شناسند و معني ظاهري آن را مي دانند، مي توان در شعر و قصه هاي آن گروه سني وارد كرد. بدون شك كودكان اوايل دبستان و حتي كودكان پيش دبستاني (مثلاً چهار ـ پنج و شش ساله) كلمه ي جنگ را شنيده اند و آن را مي شناسند. واژه ي جبهه را هم شنيده اند، كلمه ي بسيجي را هم شنيده اند و همين طور كلمه ي عشق، صلح، ميهن و خيلي از واژگاني كه از زبان پدر و مادر يا اطرافيان ديگر و يا از فيلم هاي كارتوني تلويزيوني شنيده اند و با آنها آشنايند. ولي آيا واقعاً آشنايند؟ آيا صرفاً آشنايي با ظاهر يك واژه، دليل فهم آن واژه از سوي كودكان است؟
تولستوي در نوشته هاي خود درباره ي تعليم و تربيت كودكان گفته است: «كودكان اغلب در يادگرفتن واژه اي تازه با مشكل رو به رو مي شوند و اين مشكل آنان به صورت واژه مربوط نمي شود؛ بلكه به مفهومي كه واژه بدان دلالت دارد، مربوط مي شود» (1)
ويگوتسكي، متفكر و زبان شناس در كتاب معروف خود «تفكر و زبان» مي گويد: نمي توان افكار خاصي را به كودكان ـ حتي در صورت آشنا بودن آنها با واژگان لازم ـ به آنها منتقل ساخت.» (2)
پس، تا زماني كه واژه اي نزد كودك به مفهومي دروني تبديل نشده باشد، كودك فقط با ظاهر كلمه آشناست و مفهوم دروني آن واژه را نمي فهمد. در مواردي هم كه فهم اندكي از بعضي واژگان و صفتها دارد، بيشتر به صورالتقاطي پي به مفهوم نسبي واژه ها مي برد. مثلاً وقتي مي گوييم: «گرما»، كودك در ذهن خود، اشيايي مثل بخاري، اتو و چراغ و يا خورشيد را مجسّم مي كند تا بتواند مفهوم گرما را بفهمد و يا وقتي واژه ي عشق را مي شنود، با نمودهاي عيني كه سراغ دارد مثل مهر مادري و مهربانيهاي خانواده و دوستان، اين واژه را مي سنجد. در حالي كه مفهوم دروني عشق را به هيچ وجه نمي فهمد. ولي در عين حال با ظاهر واژه ي عشق آشناست. علتش هم اين است كه كودك هنوز تجربه اي دروني در اين مورد و اين واژه ندارد. جنگ نيز يكي از اين واژه هاست. و مشكلتر از آن تركيب دفاع مقدّس است كه فهم آن براي كودك به مراتب سخت تر از جنگ است. چون مي تواند واژه ي جنگ را در ذهن خود با تجسم صحنه هاي فيلم هاي جنگي تا حدودي بفهمد، ولي براي دفاع مقدس نمودي عيني ندارد كه با مقايسه ي آن به فهم اين تركيب برسد، حتي خود واژه ي «مقدس» به تنهايي و «دفاع» نيز به تنهايي براي كودكان سنين پايين سنگين هستند، حال تركيب اين دو با هم، مفهوم را بسيار سنگينتر مي كند.
در زمان جنگ، كودكان هم مثل بزرگسالان و در كنار آنها تجربه اي دروني با واژه ي جنگ داشتند. چون عملاً بي آنكه خود بخواهند درگير جنگ بودند و قرباني جنگ. براي همين هم در آن زمان بيشتر نقاشي بچه ها درباره ي جنگ بود. چون مفهوم جنگ بخش عظيمي از ذهنيت كودكان را به خود اختصاص داده بود. حتي در بازيهايشان هم جنگ نمود داشت و جنگ بازي و جبهه بازي و صدّام بازي از بازيهاي رايج كودكان آن دوران بود. براي همين هم بود كه آنها شعرهاي من و ديگران را درباره ي جنگ به خوبي مي فهميدند. ولي آيا بچه هاي امروزي هم مي فهمند؟ و اگر مي فهمند، مثل بچه هاي زمان جنگ مي فهميدند؟ پاسخ منفي است.
بچه هاي امروزي با شنيدن واژه ي جنگ به صحنه هايي كه در تلويزيون ديده اند و در فيلم هاي جنگي و كارتونهاي جنگي، فكر مي كنند. آنها واقعاً نمي توانند عمق فاجعه ي جنگ را ـ كه هميشه بيشترين قربانيان روحي و جسمي جنگ، كودكان هستند ـ بفهمند.
يك نكته ي مهم را هم نبايد از نظر دور داشت و آن اين نكته است كه بسياري از آراها و نظريه هاي روانشناساني چون پياژه و اشترن و فرويد كه درباره ي كودكان ارائه داده اند، امروزه زير سؤال رفته اند و بعضي از آنها خطا بوده اند و يا درست بوده اند امّا در شرايط خاص و مكانهاي خاص درست بوده اند. مثلاً ممكن است خيلي از نظريه هاي پياژه در مورد بچه هايي كه مورد آزمايش او قرار گرفته اند، صدق كند، امّا در مورد همه ي بچه ها و همه ي زمانها و مكانها مصداق ندارد. بدون شك برداشت يك كودك 5 ساله ي فلسطيني و يا لبناني و عراقي و افغاني با يك بچّه ي 5 ساله ي انگليسي، امريكايي، عربستاني و يا فرانسوي درباره ي واژه ي جنگ كاملاً متفاوت است.
بنابراين، بايد با توجه به شرايط زماني و مكاني و تواناييهاي بچه ها در مورد موضوع مهم و مشكلي مثل جنگ شعر سرود و يا قصّه نوشت. در حالي كه در كمال تأسف بيشتر افرادي كه در حال حاضر به موضوع جنگ ـ و غالباً از سر وظيفه ي شرعي و ميهني ـ مي پردازند آگاهي هاي لازم را در اين باره ندارند. اينان كوچكترين آشنايي با دنياي كودكان ندارند و در مواردي حتي آشنايي لازم با اصول شعر و قصه را هم دارا نيستند. و اصلاً نمي دانند كه نوشتن و سرودن درباره ي جنگ براي خردسالان و كودكان اوايل دبستان تا حدودي يك كار غيرلازم است. چون اين موضوع براي اين گروه سني، يك موضوع كاملاً غيرقابل فهم است. منظورم از جنگ، ارزشهاي دفاع مقدس است. و متأسفانه بعضي از مسئولان و ناشران دولتي هم به اين قضيه دامن مي زنند و بي هيچ دليل كارشناسانه اي اصرار دارند كه ارزشهاي دفاع مقدس حتماً بايد براي خردسالان گفته شود. غافل از اينكه اولاً اين كار براي بچه هاي اواخر دبستان و بالاتر امكان پذير است و ثانياً اگر لزومي هم به اين كار باشد، بايد توسط كارشناسان و اهل فن اين گروه سني انجام بگيرد. و نه اينكه هر كسي خيال كند نوشتن و سرودن براي خردسالان آسان است و دليل هم مي آورند كه وقتي شعرمان را براي خردسالان خوانديم، آنها خوششان آمد و شعر را حفظ كردند. غافل از آنكه بعضي از طوطيها هم قادر به چنين كارهايي هستند. و غافل از اين كه استقبال بچه ها از آن شعرها و حفظ كردن آن دليل بر فهم موضوع نبوده و نيست.
از اين گونه افراد مي پرسم: اگر كودكي نياز پزشكي داشته باشد و مبتلا به بيماري باشد، آيا يك مهندس راه و ساختمان مي تواند او را معالجه كند؟ و يا آيا يك پزشك متخصص كودكان مي تواند براي كودكان لباس بدوزد و كار دوزنده ها را انجام بدهد؟ اگر نمي توانند، پس چگونه است كه اين افراد به خودشان اجازه مي دهند تا آثار مخرّب خودشان را روي كودكان معصوم و بي دفاع آزمايش كنند و خودشان هم نتيجه بگيرند كه خوب است.
به آغاز يك كتاب شعر درباره ي جنگ براي كودكان اوايل دبستان و پيش دبستاني توجه كنيد:
بهارك قصّه ي ما توي كلاس نشسته بود.
يه قاب عكسِ خاطره تو هق هقش شكسته بود.
معلّم از بهار مي گفت از اون كه يك روزي مي ياد
مي جنگه با پليديا از گل و سبزه زار مي گفت.(3)
حال توجه كنيد به تصوير «قاب عكس خاطره» و «شكستن هق هق». آيا بچه هاي كوچك بيچاره به صرف آشنايي ظاهري با اين تصويرها و واژه ها، منظور اصلي شاعر را به راستي مي فهمند؟
در بند دوم شعر، «معلم از بهار مي گفت/از اون كه يك روزي مي ياد» كه ظاهراً منظور نظر شاعر، امام زمان(عج) مي باشد، امّا اين بيان حتي براي من بزرگسال و شاعر هم پيچيده است و مبهم و بعد: «مي جنگد با پليديا». مي دانيم كه پليدي در ذهن كودك (حتي كودكان 10 ساله) مفهومي دروني ندارد. و بيشتر به معني كثيف بودن و آت آشغال و ميكروب مي باشد. در حالي كه منظور شاعر از پليدي، بيشتر ظلم و ستم و فساد است كه امام عصر(عج) با آنها خواهد جنگيد.
و حالا به اين بند از كتاب مجموعه شعري درباره ي جنگ براي كودكان دبستاني توجه كنيد:
شيرمرد جبهه ها
اون شكوفه ي اميد
عاقبت از تركشي
توي حمله شد شهيد (4)
صرف نظر از ضعف بيان و شعاري بودن شعر و اشكال وزني در مصراع دوم، آيا كودكان دبستاني چه برداشتي از تركيب شيرمرد دارند؟ و يا از شكوفه ي اميد و...؟!
متأسفانه يكي از آفتهاي بزرگ مجموعه شعرهاي جنگ همين جنبه شعاري بودن آنهاست كه نه تنها روي مخاطب تأثيرگذاري مطلوبي ندارند و كتابهايي خنثي هستند، در مواردي بدآموزي هم دارند و كمترين بدآموزي اين گونه كتابها ضعيف نشان دادن ارزشهاي دفاع مقدس است. يعني دفاع ضعيف از ارزشها، خود بي ارزش كردن آن ارزشهاست. و باز هم متأسفانه، بسياري از مسئولين كه (با عرض معذرت) فضول هم هستند و دوست دارند درباره ي ادبيات خردسالان و كودكان نظر بدهند، به خطا فكر مي كنند كه هر چي كار شعاري تر باشد، به هدف انتقال ارزشهاي دفاع مقدس به آيندگان، مؤثرتر است. و اين به دليل عدم شناخت اين مسئولين و ناشران دولتي و غير دولتي مورد حمايت دولت است.
گوته شاعر و فيلسوف آلماني جمله ي بسيار زيبايي دارد كه در مورد هر چيز با ارزشي مصداق دارد، او مي گويد: «زبان علم، جوهر آن را كتمان مي كند.»
به راستي كه اين سخن پر بار گوته (كه از شيفتگان و مترجمان شعرهاي حافظ است) كاملاً درست است. انيشتين كه نظريه ي نسبت را داده است در جايي گفته است كه وقتي دانشمندان و صاحبنظران با زبان پيچيده ي علمي درباره ي اين نظريه ي من مقاله مي نويسند، تا مردم عادي را با اين نظريه آشنا كنند، خود من منظور آنها را نمي فهمم. حال از خوانندگان عادي اين مقالات چه انتظاري مي رود؟ و همين انيشتين نظريه ي خود را با دو سه تا مثال كودكانه و عاميانه و به آساني بيان كرده است به طوري كه حتي بچه ها هم مي توانند آن را بفهمند.
اين نكات را گفتم تا برسم به اين نكته ي مهم كه نمي توان با زبان خود رزمندگان و اهل جبهه و حال و هوايي كه آنها در سر داشتند، مسايل جبهه و جنگ را سرود و نوشت. چون يا مطلب لوث و شعاري مي شود، و يا غير قابل باور. شايد اگر در قصّه اي صحنه هاي جنگ از زبان يك سرباز عراقي و يا يك آدم غيرمعتقد به ارزشهاي جنگ كه از سر حادثه آنجا به پناه آمده است، بيان شود و قضاوت به عهده ي خوانندگان گذاشته شود، بهتر بتوان از جنگ سخن گفت. مثل فيلم ليلي با من است كه موفقيت نسبي اي داشت.
به راستي نمي توان با زبان شعار درباره ي انقلاب و جنگ شعر گفت و قصه نوشت. هر چند كه شعارها خود در زمان خودشان كوبنده تر از هر شعري بوده اند، امّا تاريخ مصرف داشته اند. تاريخ مصرف شان گذشته است. در مورد عاشورا هم چنين است. بيشتر كتابهايي كه درباره ي امام حسين (ع) و ديگر امامان نوشته مي شود به دليل نامناسب بودن زبان موضوع (اشاره به همان زبان علم) باورپذيري داستانها و تأثيرگذاري در كتابها را كم مي كند. پس بايد انديشيد و مطالعه كرد و زبان خاص جنگ را يافت. شايد بي دليل نيست كه مولوي عزيز گفته است:
خوشتر آن باشد كه سرِّ دلبران
گفته آيد در حديث ديگران.
حال به اين تكه ها از مجموعه شعرهايي براي نوجوانان و كودكان سروده ي محمد كاظم مزيناني توجه كنيد:
آسمان سوراخ است چون پتوي بابا
گير كرده بغضي در گلوي بابا

يك صداي مي آيد: ناله ي يك گاو است!
پدرم مي گويد: «نه، صداي ناو است!»

شهر، دشمن، آتش خانه هايي ويران
مادرم مي نالد: «حيف از اين آبادان!»

يك هواپيما رفت سوي پالايشگاه
پدرم مي گويد «هست ارتش در راه»

مثل مرغي، بي بي گوشه اي كز كرده
با حنا مويش را تازه قرمز كرده!
«مي رويم از اين شهر» پدرم مي گويد
بعد هم سيگاري بر لبش مي رويد

ساعت ديواري مثل ما ترسيده
عقربكهاي آن روي دو چسبيده (5)
اين كتاب ظاهراً براي گروه سني ب سروده شده است. يعني براي كودكان دبستاني، سالهاي آخر دبستان. شاعر توانسته است زبان نسبتاً مناسبي براي بيان موضوع انتخاب كند و با تصاويري غيرمستقيم و گاه شاعرانه از جنگ حرف بزند. امّا در موارد زيادي ذهن شاعر بين تخيّلات نوجوانانه و كودكانه در نوسان است. وقتي كه مي گويد: ساعت ديواري/ مثل ما ترسيده، نگاه و زبان كودكانه است، امّا وقتي مي گويد: آسمان سوراخ است/ چون پتوي بابا/ گير كرده بغضي/ در گلوي بابا و يا «مي رويم از اين شهر/ پدرم مي گويد/ بعد هم سيگاري/ بر لبش مي رويد، مخاطب شاعر، بيشتر نوجوانان هستند و بچه هاي دوره ي راهنمايي. ولي با اين همه، كتاب، كتاب قابل قبول و خوبي است. ولي همين شاعر با تجربه كه براي نوجوانان (در سطحي وسيع) و براي كودكان (در سطحي كمتر) كار كرده است، آيا مي تواند به خود جرئت دهد كه براي خردسالان هم كتاب شعر جنگ بسرايد؟ من كه بعيد مي دانم، و اگر هم دست به اين جسارت بزند، بي شك حساب شده و با طرح و برنامه و انديشه پيش مي رود. حال، شاعراني كه هيچ تجربه ي مناسبي در شعر كودك و نوجوان ندارند، چگونه به خود اجازه مي دهند كه براي خردسالان و كودكان دبستاني شعر بگويند؟ آن هم در موضوع مشكلي مثل جنگ؟! موضوع جنگ حتي به صورت قصّه به تنهايي براي خردسالان پيچيده و سنگين است. و اگر توسط شاعر و نويسنده اي ناآشنا به دنياي كودكان سروده و نوشته شود، خدا مي داند چه معجوني از آب در خواهد آمد.
به اين تكه ها از مجموعه شعري توجه كنيد كه براي كودكان سروده شده است:
ديده ام روي تو را مثل آن ياس سفيد
ديده ام مهر تو را مثل باباي شهيد

ديده ام دست تو را توي دستان نسيم
ديده ام اشك تو را ديده ام، شوقِ يتيم! (6)
و اين تكه شعر را هم از شاعري نسبتاً معروف بخوانيد كه كارهاي خوبي براي نوجوانان كرده است، امّا وقتي وارد ادبيات خردسالان مي شود كار را خراب مي كند:
مامان مي گه باباجون يه سال تو اون دور دورا
با يك تفنگ رو دوشش رفته به جنگ ديوا
رفته بجنگه با شب تير بزنه به پاهاش
وقتي كه نزديك اومد كشتي بگيره باهاش (7)
در اين شعر هم، زبان شعاري است، امّا چون شاعر با دنياي كودكان آشناست، گاه صحنه هايي كودكانه را به تصوير مي كشد، امّا اين به آن مفهوم نيست كه كودكان آنها را مي فهمند.
جنگيدن با شب، يك انديشه ي كاملاً بزرگسالانه است. امّا قايل شدن پا براي شب، كاملاً كودكانه است. امّا وقتي اين حسّ بزرگسالانه و كودكانه در كنار هم مي آيند، كار خراب مي شود. همين طور كشتي گرفتن با شب هم كودكانه است امّا....
خوشبختانه در سال 1386، كتابهايي كه با موضوع شعر جنگ منتشر شده اند نسبت به سالهاي پيش اندكي از وضعيت بهتري برخوردار بوده است و چهار پنج كتاب قابل قبول در ميان انبوهي از كتابهاي ضعيف و بازاري ديده مي شود كه در سالهاي پيش، همان چهار پنج كتاب نيز ديده نمي شد. اميدست كه روزي برسد كه شاعران و نويسندگان ما بتوانند كارهاي ارزنده اي براي نوجوانان و بخصوص كودكان و خردسالان انجام دهند. ان شاءالله.
جعفر ابراهيمي «شاهد»
چهاردهم رمضان 1387

1. به نقل از كتاب تفكر و زبان، ويگوتسكي، ترجمه دكتر بهروز عزب دفتري ـ نشر نيما (نيا) ـ تبريز
2. همان
3. كجايي بهارك، با حمايت بنياد حفظ آثار و نثر ارزشهاي دفاع مقدس استان فارس
4. شكوفه شهيد از نشر جهاد خوزستان
5. ساعت هفت و ربع، محمد كاظم مزيناني ـ نشر شاهد
6. دفاع و شهادت، انتشارات حديث نينوا، قم
7. من بابا رو دوست دارم، هادي خورشاهيان، نشر نگارين
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده