شهید آرام در سال 1344 در یک خانواده متدین و مذهبی در شهر خون و قیام ( قم ) دیده به جهان گشود و در این محیط اسلامی پرورش یافت. تحصیلات او همزمان با حرکت میلیونی مردم به رهبری امام عزیز بود. و در اکثر تظاهرات بر علیه رژیم طاغوت شرکت میجست. وی تحصیلات متوسطه را در دبیرستان صدوق ادامه داد و در حین تحصیل به عضویت بسیج درآمد. و یکی از اعضای پایگاه مقاومت گردید.
شهید آرام بعد از تمام تحصیل متوسطه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. و هدفی جز خدمت صادقانه به میهن اسلامی و نگهبانی از مقدسات جمهوری اسلامی نداشت. این شهید عزیز مدت دو سال در یگان موشکی در منطقه باختران فعالیت کرد و بعد به مدت یک سال یگان حفاظت ناحیه ویژه قم بعنوان راننده شخصیت با آیت اله خزئلی و آیت اله بنی فضل بود. تا این که در جبهه به شهادت رسید.
حاج غلام رضا آرام پدر شهید طی صحبتی میگوید علی خیلی خوش اخلاق و رفتار پسندیدهای داشت او برای ما الگو بود. رفتار و کردارش بر ما اثر میگذاشت. و خدا را شکر میکنم که فرزندم در راه قرآن و دین به شهادت رسید. پیامم به دوستان و هم سنگرانش این است که راهش را ادامه دهند و سنگرش را پر کنید.
مادر شهید زینبوار و با روحیه بسیار عالی میگوید علی امانتی بود که خداوند 21 سال پیش به ما داد و حالا از ما گرفت. علی دومین شهید خانوادهمان است. علی رضا آرام بعد از تمام شدن تحصیلاتش در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. موقع قبل از انقلاب با دایی خویش که ایشان هم به شهادت رسیدهاند در فعالیتهای سیاسی و نظامی شرکت میکردند و شبها در خیابان امام لاستیکها را آتش زده و بر روی در دیوار شعار مینوشتند و در مسجد کامکار فعالیت داشتند. بعد از شروع شدن جنگ تحمیلی با دایی خویش برای ثبت نام به مسجد مراجعه کردند، اول من مخالفِ جبهه رفتن ایشان بودم ولی با اصرار زیاد وی موافقت کردم. هر موقع که من سر نماز بودم میآمد و چادر مرا میکشید و میگفت مادر اگر رضایت ندهی این نمازت قبول نیست و خلاصه من رضایت دادم. یک شب که رفته بود جبهه ساعتهای2 نصف شب بود دیدم در میزنند رفتم درب خانه دیدم علی رضا با ماشین سپاه آمده گفت مادر سلام آمدهام شما را ببینم و بروم. گفتم: با این عجله؟ گفت: شیشه ماشینم خراب است، شما درب خانه بایست تا من بروم و پدر را ببینم. بعد از این که پدرش را ملاقات کرد آمد که برود گفتم مادر بارِ ماشینت چیست؟ گفت: هیچی کمی هندوانه است که برای بچه ها می برم ولی بعدا فهمیدم که مهمات بوده است، هیچ موقع از مسئولیتش صحبتی نمیکرد، ولی فعالیت زیادی در جبهه داشت و همیشه در کارهای منزل و کارهای پدرش کمک حال ما بود.
در روز 1365/10/28 جزیره بوارین واقع در منطقه شلمچه، شاهد و ناظر عروج خونین شهیدی از یاران سالار شهیدان گردید. شهید آرام، با کمال تواضع و مطمئن، در حالی که با معبودش راز و نیاز میکرد، به لقاء الله پیوست و جاودانه شد.