شهیدی که همیشه دغدغه مسائل فرهنگی داشت
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «حسین ولایتیفر» در ششم تیرماه ۱۳۷۵ در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. او درسن هشت سالگی عضو جلسات قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین سالهی او در محفلهای معنوی تاثیر بسزایی در شکل گرفتن روحیات حسین گذاشت.
اردوی زیارتی مشهد و قم
در سن ۱۷ سالگی به عنوان مسئول جلسات قرآن فعالیت میکرد. مدتی از حضورش در جلسات گذشته بود که میخواست بچههای جلسات را برای اردوی زیارتی مشهد و قم ببرد که به علت مشکل مالی دوستان بزرگتر پیشنهاد میدهند که به صلاح نیست اردو برگزار شود. حسین هم میگوید: «من شخصاً پیگیر کمک مالی و خیر میشوم.» از آن ماجرا میگذرد و اردو برگزار میشود. بعدها دوستان متوجه شده بودند که حسین برای برگذاری اردو وام گرفته بود و تا سالها هنوز درگیر پرداخت قسط وام بود.
ایشان در ۲۰ سالگی جذب سپاه شد. دورههای تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی اهواز بود.
اعزام به سوریه
چند وقتی پیگیر اعزام به سوریه شد اما شرایط جوری نشد که بتواند مدافع حرم شود، اما دلش در گرو حضرت زینب(س) ماند.
ماجرای تابلو حضرت آقا
مادر شهید اینگونه تعریف میکند: «یک سال قبل شهادتش توی زمستان باران نمنم میزد. دیدم حسین عکس رهبری را با موتور به خانه آورد. بهش گفتم: «عکسَه پِه موتور از زیر پُل تا اینجو اوردیه؟ (عکس را با موتور از زیر پل آوردی تا این جا؟ زیر این بارون!») عکس را قشنگ گذاشت بالا و درستش کرد بهم گفت: «ا اینجو تکونِش ندِهی.» (از اینجا تکانش ندهی.) بهش گفتم: «باشه. چقد قشنگه.» یک روز میخواستم جارو بزنم آمدم زیرش را جارو زدم گفت: «کی قَدِ عکس رهبر زَندَه؟» (کی به عکس رهبر دست زده؟) بهش گفتم: «خوم بیم اومم جارو کنم یادم رفت درستش کنُم.» (خودم بودم. آمدم جارو کنم یادم رفت درستش کنم.) برد گذاشتش همانجا و گفت: «دِگَه قَدِش نزنی.» (دیگر بهش دست نزنی.) بهش گفتم: «حسین قصه کیه گِرِم؟» (حسین حرف چه کسی را بگیریم؟) گفت: «هر چی حضرت آقا گفتن.»
خصوصیات اخلاقی
شهید حسین ولایتیفر در جمع رفقای هیئتی لقب سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا ریا کرد آنجایی که گفت: «بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» حتی یک بار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازی گوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید شهید آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
تقریبا همیشه حسین را درحال کار بود و تلاش و کوشش میکرد. اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت. بدن ورزیده و آمادهای داشت. درست زمانی که همه خسته بودند شوخیهای حسین گل میکرد و به همه روحیه میداد. استراحت حسین برای بعد از شهادتش ماند. حضور در هیئتهای مذهبی و مسجد و برنامههای فرهنگی از جزو خصوصیات حسین بود و اهتمام ویژهای برای کمک به فقرا و نیازمندان داشت. هم و غم حسین مسائل فرهنگی جامعه بود و همیشه میگفت: خمس و زکات بدن باید پرداخت شود.
لحظه شهادت
ابن شهید عزیز در روز ۳۱ شهریورماه ۹۷ در سن۲۲ سالگی حین حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، به شهادت رسید. یکی از دوستان و همرزمان شاهد حسین نقل میکرد که حسین خود استاد کمین و ضد کمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینهاش خورده و به شهادت میرسد.