سه‌شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۴۰
«ناگهات مجید وارد حیاط مسجد شد. همه نگاه‌ها به سمت او رفت. مجیدی که همیشه لبخند به لب داشت با دوچرخه از درب مسجد وارد شد اما این بار از لبخند که خبری نبود، بلکه برافروختگی و عصبانیت عجیبی در چشم ها و چهره‌اش موج می‌زد. کنجی ایستاد و فریاد زد: «اگر ما کریم را نداریم خدای کریم را که داریم. اگر او را از دست داده‌ایم، برای فراق او نباید گریه کنیم، بلکه به حال خودمان باید گریه کنیم که جا مانده‌ایم...» در ادامه خاطره این شهید والامقام را از دفتر خاطرات شهید «علی ظهرابی» در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «عبدالمجید صدفساز» در يكم فروردين 1342، در شهرستان اهواز چشم به جهان گشود. احمد، خواربارفروش بود و مادرش اعتبار نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. دوم فروردين 1361، در تپه چشمه دزفول بر اثر اصابت گلوله به صورت، شهيد شد.

متن خاطره شهید عبدالمجید صدفساز:

شهید عبدالمجید صدفساز علاقه خاصی به شهید «عبدالکریم راجی» داشت البته همه بچه‌های مسجد کریم را دوست داشتند.

در سوم مهرماه 1358، خبر شهادت «عبدالکریم راجی» در شهر پیچید، مدارس تازه باز شده بود و من هم در راه بازگشت از مدرسه بودم که حوالی مسجد، یکی از دوستان خبر شهادت کریم را داد ناراحت شدم و پرسیدم: «چطور شهید شد؟!» که فهمیدم در یکی از مأموریت‌های سپاه به درجه رفیع شهادت رسید.

کریم مسئول جلسات مسجد بود و حالا عمود جلسات به زمین افتاده بود. از یکسو داغدار کریم بودیم و از دیگر سو نگران اینکه سرنوشت جلسه قرآن چه خواهد شد؟ مسجد شده بود عزاخانه.

دورتا دور مسجد بچه‌ها نشسته بودند و زار می زدند. اتفاق سخت و سنگینی بود. مسئول جلسه یک جورهایی هم پدر بود برای بچه ها و هم برادر بزرگ تر. من در تمام آن لحظات فکر می کردم که آیا عبدالمجید صدفساز از شهادت کریم مطلع شده؟ حال او الان چگونه است؟

که ناگهات مجید وارد حیاط مسجد شد. همه نگاه ها به سمت او رفت. مجیدی که همیشه لبخند به لب داشت با دوچرخه از درب مسجد وارد شد. اما این بار از لبخند که خبری نبود، بلکه برافروختگی و عصبانیت عجیبی در چشم ها و چهره اش موج می زد.

کنجی ایستاد و فریاد زد: «اگر ما کریم را نداریم خدای کریم را که داریم. اگر او را از دست داده‌ایم، برای فراق او نباید گریه کنیم، بلکه  به حال خودمان باید گریه کنیم که جا مانده ایم...»

حرف‌های مجید ورق را برگرداند. روحیه ی از دست رفته ی بچه‌های جلسه قرآن برگشت و جان ها با کلام مجید آرام شد و مجید شد جایگزین کریم. مسئولیت جلسه را به عهده گرفت در روزهای اول وقتی نگاهش می کردم در طول جلسه چند باری چشمانش اشک آلود می شد می دانستم دلتنگ مجید است اما نمی خواهد روحیه بچه ها خراب کند خلاصه از آن روز به بعد جلسات قرآن شده همه چیز برایش و هست و نیستش را هم برای جلسه قرآن مسجد صاحب الزمان «عج» جنوبی گذاشت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده