خاطره‌‌ای از شهید «حسن سقایی‌‌پور سکل»
چهارشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۱۳
دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: یکی از همرزم‌ها با سرعت به سمت من آمد و گفت سقایی تیر خورده. پیش شهید رفتم و سرش را بلند کردم، شهید به من گفت: «اجازه ندهید عراقی‌ها پیشروی کنند و با ذکر ائمه به شهادت رسید.»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «حسن سقایی‌‌پور سکل» يكم مهر ماه 1323، در روستای سكل از توابع شهرستان رودان چشم به جهان گشود. پدرش غلام، كشاورزی می‌كرد و مادرش فضه نام داشت. تا دوم نهضت‌ سواد آموزی درس خواند. كارگر بود. سال 1351 ازدواج كرد و صاحب پنج پسر شد. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. ششم خرداد 1365، با سمت آرپی‌جی‌زن در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به قلب، شهيد شد. پيكر او را در جوار مسجد صاحب‌الزمان زادگاهش به خاک سپردند.

تا

شهیدی که با ذکر ائمه به شهادت رسید

من، شهید حقیری و شهید سقایی با هم برای جبهه نام‌نویسی کردیم و آموزشی ما را به سد دِز اعزام کردند. چند روز که از آموزشی گذشت، شهید سقایی از ناحیه پا دچار آسیب شد. من و بچه‌های رزمنده به چادر شهید سقایی رفتیم و با او صحبت کردیم به او گفتم: «با توجه به آسیبی که دیدی اگر عملیات شروع شود نمی‌توانی در آن شرکت کنی»، شهید گفت: «اگر خداوند بخواهد من در عملیات شرکت کنم، حتما تا آن موقع پایم خوب می‌شود.»

دو روز از صحبت‌مان می‌گذشت که فرمانده لشکر ثارالله و حاج قاسم سلیمانی همراه فرماندهان عملیاتی به سد دِز آمدند. برایمان سخنرانی کردند و در پایان سخنرای، خبر جابه‌جایی بچه‌ها و زمان شروع عملیات را دادند.

شهید سقایی به من گفت: «حالا که پایم خوب شده می‌توانم در عملیات شرکت کنم.»

بعد از دو روز نیروها را به سمت جنگل بردند و زمانی که به جنگل رسیدیم بیست و چهار ساعت بعد به منطقه عملیاتی اعزام شدیم و شب بعدش عملیات شروع شد. در این عملیات من و شهید سقایی آرپی‌جی‌‌زن بودیم.

ساعت 12 شب بود که یکی از همرزم‌ها با سرعت به سمت من آمد و گفت سقایی تیر خورده. پیش شهید رفتم و سرش را بلند کردم، شهید به من گفت: «اجازه ندهید عراقی‌ها پیشروی کنند و با ذکر ائمه به شهادت رسید.»

(به نقل از دوست و همرزم شهید، غلام زمانی)

تا

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده