شهید محمد بهاء الدين اولين نفری بود كه كتابهای ممنوع اسلامي را با شجاعت به كتابخانه برد، بعد ديگران نيز از او پيروي كردند و مسئول دانشگاه در برابر كار انجام شده قرار گرفت. و با تشكيل كتابخانه انجمن اسلامی موافقت كرد. در ادامه زندگی نامه این شهید والامقام را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید محمد بهاء الدين اسفند 1333 در شهر دزفول چشم به جهان گشود، تربيت او در خانه ای مذهبی و محيطی پاک صورت گرفت، مادر با ايمانش هميشه قبل از شير دادن به او وضو می گرفت كه فرزندش هميشه مطهر باشد از كودكی علاقه خاصی به مسجد داشت خانه اصليش مسجد محمدی بود كه طی روز چند ین ساعت خود را در آنجا می گذراند. در همين خانه اصيل با قرآن آشنا شد.

خصوصیات اخلاقی

دوران ابتدايی اش كه پايان يافت قرائت قرآن را نيز به طور كامل فرا گرفت. ضمن تحصيل به خود سازی میپرداخت و سعی میكرد روش زندگيش هر چه بيشتر علی گونه باشد. اغلب غذای ساده می خورد و از اسراف و تجملات متنفر بود. لباس ساده می پوشيد و روزه می گرفت بعضي اوقات اتفاق می افتاد كه با يك سحری دو روز را روزه می گرفت و روز دوم افطار می كرد.

هدف اصليش آگاهی اطرافيان بود. بارفتار اسلاميش همه را به خود جلب می كرد به كوچک و بزرگ سلام می كرد با كودكان به بازی می پرداخت و سعی می كرد با قصه های شيرين وآگاه كننده اش آنان را از آغاز با معنويت اسلام آشنا سازد چون عقيده داشت آينده انقلاب اسلامی را اينها بايد بسازند به بهانه های مختلف دوستان را به مسجد می كشيد و به آگاهی آنان می پرداخت با مستضعفين بسيار رئوف و مهربان بود، سعی می كرد مشكلات آنها را حل كند بالعكس در مقابل مستكبرين و اشراف سنتی شهرش چون شير می غريد و رفتاری آشتی ناپذير داشت.

تحصیل

 سال 1352  به دانشگاه رازی راه يافت، هدفش گرفتن مدرک نبود كه وارسته از ماديات بود. بلكه حس كرده بود برای اینکه انسانی كامل شود بايد اين مسير را بپيمايد. به علت عدم امكان فعاليت مذهبی در  آن دانشگاه مجدداً در كنكور شركت كرد و مهرماه سال 1353 به دانشگاه اهواز رفت، روزی استاد دانشگاه ادبيات، از ايران پيش از اسلام و شاهان آن ستايش می كرد، همه ساكت بودند اما وی نتوانست سکوت کند و با فرياد رسايش سكوت را شكست كه، همة شاهان تاريخ ظالمند و ايران پيش از اسلام بر اساس ظلم بنا شده است، استاد سر افكنده به او اخطار كرد و او با شجاعت، استاد غرب زده را تحقير كرد.

 کمک به مستضعفین

جلسات قرآن را مخفيانه تشكيل می داد و با همكاری ديگر همفكران دانشجويان را براي تظاهرات واعتصاب آماده كرد. خرداد 1354 در تظاهرات و اعتصابات دانشجويی كه به تعطيل دانشگاه انجاميد و در آگاهی مردم منطقه نقش زيادی داشت. بسيار فعال بود ضمن تعطيلات با قطار درجه 3 به تهران می رفت و كتابهای نويسندگان اسلامی برای همشهريان به ارمغان می آورد. تأكيد داشت كه با قطار عادی سفر كند كه به خلق مستضعف پيوند داشته باشد و از نزديك با دردها و رنجهای مردم هر چه بيشتر آشنا شود، در كوهنوردی های اطراف تهران شركت می كرد سعی داشت تنها با قدری خرما بسازد كه بتواند برای مبارزات آينده آماده گردد.

مبارزات دانشجویی

 بعد از نمودار شدن خيانت منحرفين چپ در سطح مبارزين دانشگاه ندای تولی وتبری به گوش همفكران رساند و تأكيد كرد اتحاد با كمونيسم تنها سواری دادن به آنان است، نبايد حقيقت را فداي مصلحت كرد طی سالهای 55 و 56 در ادامه مبارزات دانشجويان مسلمان در برگزاری تظاهرات و اعتصابات دانشگاه به منظور آگاهی مردم نقش مهمی داشت. همواره در صف اول بود واز هيچ چيز باک نداشت به علت رعايت كامل تقيه و نداشتن كيش شخصيت طوری رفتار می كرد كه ساواک دانشگاه به فعاليتهايش مشكوک نشود.

قرآن و نهج البلاغه

ضمن مبارزه هيچگاه جهاد اكبر را فراموش نكرد، نمازش نماز بود، با خشوع كامل، نماز شب مي خواند، علاوه بر روزه واجب هفته ای لااقل يك روز روزه می گرفت هر روز بيشتر وابستگی های مادی را از خويش دورمی ساخت و به وارستگی از بندهای دنيوی می رسيد. با قرآن و نهج البلاغه را همیشه مطالعه میکرد. همين آشنايی با قرآن و نهج البلاغه او را به افشای اين صاحبان تاريخ به مردم وا می داشت عليرغم رهبری كارها هيچ گاه اين را نشان نداد و حتی يكبار با مسلمانان بلند سخن نگفت.

تشكيل كتابخانه

 اولين نفر بود كه كتابهای ممنوع اسلامي را با شجاعت به كتابخانه برد، بعد ديگران نيز از او پيروي كردند و مسئول دانشگاه در برابر كار انجام شده قرار گرفت. و با تشكيل كتابخانه انجمن اسلامی موافقت كرد. ضمن تشكيل كتابخانه جلسات نظم گرفت و آموزش قرآن حالت عمومی يافت و اين همه به همت شهيد محمد بود.

 مكتب امام

دانشگاه تعطيل شد و شهيد محمد به آرزويش كه حركتی همگام با مردم بود رسيد،  ضمن شركت در تظاهرات مردمی با همفكرانش در تدارک مبارزه مسلحانه با رژيم گرديد كه اين دوران مصادف با سقوط رژيم و پيروزی انقلاب اسلامی در اسفند 1356 بود، بعد از تفكر فراوان برای كامل شدن خويش ازدواج كرد، ثمره اين پيوند دو دختر است. بعد از انقلاب به علت جريانهای منحرف بخصوص ماركسيسم و منافقين و تبليغات آنها در مدارس بهترين كار را تدريس مسايل اسلامی در آنجا دانست كه ضمن آن روند نسل انقلاب را با مكتب امام آشنا سازد، خطی كه از هرگونه حيله و دورنگی بدور است.

بسيج مسجد

شهيد محمد در همان اولين روز در جلسه بسيج مركزی مسجد جامع شركت كرد و مسؤل بسيج مسجد محمدی شد. و ضمن آموزش نظامی به افراد محل و بسيج مسجد آنان را هر چه بيشتر با مكتب شهادت آشنا می كرد و در اندک مدتی كارهای بسيج از نظر فكری نظامی و خدماتی نظم و ترتيب كاملی گرفت.

لحظه شهادت

چند روز قبل از شهادت به علت بيماری كليه مجبور شد به دزفول باز گردد. اين بار حالتی واقعاً روحانی داشت انگار برای شهادت كاملاً آماده بود و برای خدا حافظی به شهيد آباد رفت و با شهدا ديدار كرد. به خانواده اش سفارش كرد كه در مرگ من گريه نكنيد. براي رسيدن به جبهه چون وسيله اي نيافت با موتور سيكلت خود به هويزه كه جبهه جديدش بود رفت. اگر آن وسيله هم نبود حاضر بو د حتي سينه خيز تا ميعاد گاه برود همراه ديگر همرزمان در حمله پيروز مندانه رحلت پيامبر(ص) شركت داشت شجاعانه جنگيد و در اسير كردن سي وشش تن از مزدوران كفر نقش بسزايی داشت و سرانجام روز  شانزدهم دی ماه 1359 در حمله ای ديگر شركت کرد و اين بار همراه ديگر همرزمان در محاصره شدند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و مزار مطهرش نیز در هویزه میباشد.

 یاد و خاطره او و تمامی همرزمانش که 16 دی‌ماه به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند گرامی باد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده