خاطرات/ خالو مرتضی
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید مرتضی سعیدینیا در بيستم آبان 1337، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش عبدالرضا و مادرش طوبا نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. شاغل در شركت كشاورزی بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيستم خرداد 1365، در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.
متن خاطره شهید مرتضی سعیدینیا:
بچه های رزمنده به دلیل سن بالای مرتضی و محبت هایش و رسیدگی دلسوزانه به دیگر رزمندهها، او را «خالو مرتضی» صدا می زدند. خالو مرتضی را همه دوست داشتند. در شهر، نگهبان باغ بود. سواد آنچنانی نداشت اما جبهه از او انسانی ساخت که نامش در صف مجاهدان آسمانی ثبت شد.
نماز شب های عاشقانه او را بسیاری روایت کرده اند. وقتی در نیمه های شب حدیث عاشقی را با کتاب مناجات خواجه عبدالله انصاری زمزمه می کرد، اشک بی امان او را می دیدیم و به حال او غبطه می خوردیم.
وقتی در ساعات آغازین عملیات «والفجر ۸» بر اثر مد اروند رود قایق حامل «خالو» واژگون شد و او با کلیه تجهیزات و آر پی جی و بدون جلیقه نجات در آب افتاد؛ نام مبارک حضرت زهرا – سلام الله علیها- را مرتباً بر زبان می رانَد و از اینکه هنوز ساعات اولیه عملیات است و ماموریت خود را ناتمام مانده؛ بانوی مهربانی را به یاری می طلبد و اینچنین عنایت ام الائمه (س) مشمول حالش می شد و او از امواج خروشان اروند نجات یافت…
در آن عملیات خط اول دشمن شکسته شد و یار صمیمی اش «ناصر قمر زاده» از شدت سرما بر خود می لرزید؛ فرشته مهربان دوستی سر رسید و باز «خالو مرتضی» بود که او را در آغوش کشید و گرمای وجود خود را نثار این رزمنده آشنا کرد اما گویا آن شب، سرما را تسلیم نبود؛ به ناچار او را با گونی های پر از خاک سنگر های عراقی، گرم کردند!…
روز چهارشنبه در چهاردهم خرداد 1365 همراه با او برای توجیه منطقه از اروند رود گذشته و وارد شهر بندری فاو عراق شدیم، در محل عملیات والفجر۸ و همچنین پاتک بیست و هفتم بهمن ماه 1364 و مقاومت جانانه گردان بلال حضور یافتیم. او مکان شهادت تک تک عزیزان و جریان شهادتشان را در این پاتک نشانمان داد و اما چند روز بعد یعنی روز شنبه در بیستم خرداد 1365 مصادف با عید فطر همان سال خودش نیز در همانجا و در خط مقدّم فاو به دوستان شهیدش پیوست و به شهادت رسید.