شهید «غلامحسن بارانی سردار آبادی» در قسمتی از وصیت‌نامه خود خطاب به پدرش می‌گوید: «و از تو ای دلسوز به اسلام خواهانم که در شهادت من صابر باشی و هیچ اندوهی به خود راه ندهی زیرا این نهایت آرزویم بود، برادرانم را دلداری کن و آنها را به صبر و جهاد در راه خدا توصیه کن و مبادا لحظه‌ای از صحنه خارج شوید زیرا که شمائید وفاداران به اسلام هستید...» ادامه وصیت‌نامه این شهید والامقام را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید غلامحسن بارانی سردار آبادی در دوم تير 1341، در شهرستان شوش به دنيا آمد. پدرش آقاامير، كشاورزی مي‌كرد و مادرش زری نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. هجدهم بهمن 1361 ، با سمت تک تيرانداز در شيب نيسان بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پیکر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

متن وصيت‌ نامه‌ شهید غلامحسین بارانی سردار آبادی:

بسم الله الرحمن الرحيم

به نام خدائی که می آفریند و چون می آفریند می‌دهد و چون می‌دهد می‌ستاند. اکنون که قلم بر دست گرفته و می‌خواهم متنی به عنوان وصیت‌نامه بنویسم ساعاتی بیش به حرکت کاروان شهدا به سوی معبود و معشوق خود نمانده است و چون این کاروان عاشق است تا به وعده گاه خویش بروند این حقیر هم عجولانه وصیت خود را می‌نویسم تا چون قطره ای در دریای خروشان حق شده تا بتوانم در بازگشائی آخرین دروازه حرم اباعبدالله مصمم سهیم باشم.

در مقابل ظلم باید مقاومت و پایداری کرد

خواهر و برادر از آنجا که سیدالشهدا با یاران اندک خود در دشت سوزان کربلا پا به عرصه پیکار نهاد تا کفر و نفاق یزیدیان را محو و نابود سازد و از آنجا که شجاعانه در مقابل کثرت یزیدیان پایداری و مقاومت کرد و در آخر با خون خویش و با خون اصحابش دیوار تاریخ را برای همیشه رنگین نمود و روی مستبدین و یزیدیان را سیاه نمود امروز ما هم باید در مقابل هر زورگو مقاومت کرده و او را از پا در آوریم چرا که لشکر اسلام امروز چندین برابر لشکر آن زمان اسلام می‌باشد.

ای مردم شما پیام رسان خون شهدا هستید

و همان طور که شهدا هستند و ما را به راه سرخ خویش فرا خواندند ما هم می‌رویم و شما را به تداوم راه حسین دعوت میکنیم و نویدتان باد ای امت خروشان که تا به حال مسیر را خوب طی کرده‌اید و چه خوب امام بزرگوار را در قلب خویش جای داده اید پس بر شماست که این خط را (سبیل الله) تا آنجا بپیمائید که دیگر هیچ انسان مقهوری در فراز گیتی باقی نماند و خود بدانید که هر قطره خونی از شهیدی بر زمین ریخته شود مسئولیت بر دوش شما سنگین‌تر می‌شود چون هر قطره خونی پیامی به همراه دارد و امروز پیام رسانان این همه خونها شمائید.

قرآن را در برنامه زندگی خود قرار دهید

مردم قهرمان و شهید پرور من خطابم بیشتر با شماست که بر خدا توکل کنید و از هیچ مصیبت و سختی که در راه خدا باشد نهراسید زیرا که شما قرآن را برنامه زندگی خود قرار داده‌اید و قرآن چنین میگوید که ما شما را با مال و جان و فرزندانتان آزمایش می‌کنیم باشد که با اتکال به حول قوه الهی از این امتحان برای همیشه سرفراز برون آنید و این وعده را هم میدهد که إِنَّ مَعَ العُسرِ يُسرًا» بعد از هر گرفتاری گشادگی و سرور نیز هست.

مادرم بر شهادت من صبور باش 

در آخر وصیت می‌کنم بر تو برادر وصیت می‌کنم بشنو تو خواهر که رهبر را تو باشی همچو یاور حجابت ہر دین باشد چو سنگر و اما سخنم با تو ای مهربان مادر می‌دانم که بعد از شهادتم برایم بی‌صبری می‌کنی و من از تو شرمسارم از اینکه شایستگی یک فرزند را در طول زندگی برای تو نداشتم و از تو می‌خواهم که از صمیم قلب مرا بخشوده و از خدا برایم طلب مغفرت بنمائی مادر مهربانم خود را هیچ رنج مده که تو امروز نزد پروردگارت اگر صبور باشی عزت و عظمت داری و تو را ان شاء الله در رتبه مادران شهدا قرار می‌دهد تو امروز زینبی و زینب پیام رسان خون برادر و فرزندان خود بود و هرگاه به یاد من بیفتی به یاد آن مظلومه زنی باش که در روز عاشورا عزیزان او را کشتند و او را به همراه یتیمان به اسارات بردند من از تو میخواهم تسکین دهنده قلب مادران شهدا باشی اگر مرا دوست داری صبر کن و اگر لازم بود باز هم برادرانم را در این راه بفرست.

مبادا لحظه‌ای از صحنه اسلام خارج شوید

و تو ای پدر زحمت کشم دست‌های پینه بسته تو را بوسه میزنم و محاسن سفید تو را نیز بوسه میزنم و از تو ای دلسوز به اسلام خواهانم که در شهادت من صابر باشی و هیچ اندوهی به خود راه ندهی زیرا این نهایت آرزویم بود برادرانم را دلداری کن و آنها را به صبر و جهاد در راه خدا توصیه کن و مبادا لحظه‌ای از صحنه خارج شوید زیرا که شمائید وفاداران به اسلام هستید.

کلاس‌ها و مجالس قرآنی هرگز ترک نکنید

و تو ای برادر بزرگوارم غلام همچنان استوار باش که کوه می‌باشد و از خواهران عزیزم و برادرانم مخصوصاً مصطفی نگهداری و مواظبت کن و نگذاری پدرم لحظه‌ای ناراحتی بکشد و برادران را ضمن مواظبت آن طور تربیت کن که طریقه زندگی خود را اسلام قرار دهند و آنها را به مساجد و کلاس‌های قرآن بفرست که فردا بتوانند در راه رضای خدا تلاش کنید و از تو می خواهم که اگر خدا توفیق کرد و مصلحت دانست پدر و مادر خود را به حرم اباعبدالله که ان شاء الله باز می‌شود ببری.

خون ناقابل خویش را در این راه اسلام اهداء می‌کنم

و در آخر سپاسگزارم که ای رحمان بر بندگان و ای رحیم بر مؤمنان بار دیگر بر ما بندگان حقیر و خاموش ترحم کردی تا سر از لاک خود بیرون آوریم و به زحمات مردی از تبار حسینیان این شیر مرد خروشان این پیر در جماران توانستیم دین مبین اسلام را که بر آن جامه‌ای وارونه پوشانده بودند بشناسیم و خون ناقابل خویش را در این راه اهداء کنیم معبودم تو را سپاس می گویم که به من این توفیق را عطا کردی تا بتوانم از میان دامهای شیاطین شرقی و غربی که در این مملکت اسلامی روا داشتند خود را برهانم و فقط در مسیر تو گام بردارم و حال که در این مسیر گام برداشته‌ام بگذار به جای لکه سنگین مذلت و خواری دامنم به خونم آغشته و نگذار قلب کوچک مرا از طپش باز دارند و سوراخ سوراخ کنند چرا که از ماجرا غافلند که قلب من خیلی بزرگتر از آن است که او را از کار بیاندازند و طپش قلب من در جهان منعکس شده و انسانهای خاموش را بیدار کرده و میکند و آن قلب در جماران است آن قلب امام خمینی کبیر است.

در پایان از همه اقوام و دوستان و برادرانم که لحظه ای با آنها حتی آشنائی داشته‌ام می‌خواهم که مرا به بزرگواری خودشان ببخشند و از صمیم قلب در دعاها و نمازهایشان از خدا بخواهند که مرا با شهدا محشور کند و از سر تقصیراتم بگذرد حتماً مرا دعا کنید که محتاج دعاهای شما هستم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار الحقیر حسن بارانی.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده