لحظه اسارتم، من را به یاد حضرت رقیه (س) انداخت
به گزارش نوید شاهد خوزستان، روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور آزادگان سرافرازی بود که پس از سالها اسارت در زندانها و اسارتگاههای مخوف رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. در این میان ستاد رسیدگی به امور آزادگان که در ۲۲ مرداد ۶۹ تشکیل شده بود و به تبادل انبوه اسرا پرداخت. این ستاد با مساعدت و همراهی دیگر دستگاه ها، تبادل حدود چهل هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی انجام داد.
آزادگان الماسهای درخشانی هستند که دشواری، صبر و استقامت این عزیزان در طول دوران طاقتفرسای اسارت باعث خلق حماسههای جاودان و ماندگار شد. در همین راستا رهبر کبیر انقلاب درباره اسرا و آزادگان تعبیرات زیبایی دارند. ایشان اسرا را سرود آزادی دانسته و میگویند: «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادیاند و احرار جهان آن را زمزمه میکنند. مفقودین عزیز، محور دریای بیکران خداوندیاند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند.»
سایت نوید شاهد خوزستان به مناسبت ایام محرم و شهادت سید و سالار شهیدان امام حسین(ع) مصادف شدن این ایام یا سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، با مداح و آزاده سرافراز «حاج حسین آل کثیر» گفتگویی انجام داده که ماحصل آن در ذیل می آید.
نوید شاهد خوزستان: لطفا خودتان را معرفی کنید.
حسین آل کثیر: بسم الله الرحمن الرحیم. اینجانب حسین آل کثیر آزاده و جانباز 50 درصد هستم. من تجربه 8 سال اسارت در زندانهای بعثی را در کارنامه جنگی خود دارم. اصالتا اهل شوش هستم ولی بعد از آزادی از اسارت در اهواز برای خدمت به اباعبدالله، اجرای کارهای فرهنگی و غیره در خدمت انقلاب و نظام ماندگار شدم.
نوید شاهد خوزستان: در چه سالی وارد جبهه شدید و چگونه به درجه جانبازی نایل شدید؟
حسین آل کثیر: باتوجه به اینکه خوزستان منطقه جنگی بوده و مورد هجوم دشمنان بعث قرار گرفته بود از همان ابتدای جنگ تحمیلی تمام مردم خوزستان درگیر شده بودند و یکی از مناطقی که خیلی در تیرس دشمنان قرار گرفته بود شهرستان شوش و منطقه فتح المبین بود.
به همین خاطر همه مردم ساکنین این مناطق از ابتدای جنگ با دشمن درگیر بودند و ما نیز به عنوان جوانان این منطقه از همان دوران جوانی در جنگ بودیم و در عملیات های متعددی که در منطقه بود با یاریگری دوستان رزمنده در هرموقعیتی و در هر حالی چه در بحث پشتیبانی و چه در بحث عملیات شرکت می کردیم. در نهایت با پیروزی عملیات های بیت المقدس و فتح المبین، منطقه ما از وجود بعثی ها پاک شد و بعد از آن هم منطقه عملیاتی خرمشهر آزاد شد. در آن روزها دیگر من رزمنده جبهه بودم و در عملیات والفجر مقدماتی که در روز 18 بهمن ماه بود ما اسیر شدیم و در آن زمان هم بنده فقط 20 سال داشتم.
جانبازی بنده مربوط به دورانی است که در اسارت بودم باتوجه به اینکه من در دوران اسارت هم مداحی میکردم و هم اینکه احکام میگفتم و از طرفی هم مسئول آسایشگاه بودم یعنی همزمان باید مسئولیت 250 نفر را به عهده میگرفتم و در هر شرایطی باید برای کوچکترین اشتباه این افراد به مسئولین رژیم بعث پاسخگو میشدم، جانبازی من به جراحت های ناشی از کتک آن دوران برمیگردد.
نوید شاهد خوزستان: از چه سنی به مداحی علاقمند شدید و چگونه وارد این عرصه شدید؟
حسین آل کثیر: مداحی را مدیون پدرم هستم و در واقع پدرم مشوقم بود. من یک خواهری دارم که نابیناست و برای خانم ها مداحی میکند. من از دوران کودکی تقریبا از ده سالگی، اشعاری را از خواهرم می گرفتم، روی برگه یادداشت می کردم و با پدرم تمرین می کردم. پدرم همیشه به من می گفت: «دوست دارم که خادم امام حسین (ع) باشی» میدانید که دعای والدین در حق فرزند می گیرد.
از کودکی در مسجد روستای خودمان میخواندم تا اینکه جنگ شد. از سن 18 سالگی این داستان شکوفاتر شد و توانستم مداحی را به طور جدی شروع کنم و به رزمندگان که در جبهه حضور داشتند با مداحی روحیه بدهم.
نوید شاهد خوزستان: چه زمانی مداحی را به طور رسمی شروع کردید؟
حسین آل کثیر: از 18 سالگی قبل از عملیات فتحالمبین در مناطق مختلف چه در شوش و چه در مناطق جنگ زده برای رزمندگان مداحی می کردم و یا در مواقعی که میخواستند مراسم تدفین شهدا را بگیرند یا به دیدار خانواده شهدا میرفتیم به زبان فارسی و عربی مداحی میکردم.
من چون به هر دو زبان عربی و فارسی مسلط بودم بسیار از مداحیهای من استقبال می شد تا جایی که حتی مردم مقاوم و صبور دزفول و یا شوشتر نیز از این حقیر تقاضا میکردند در مجالس به زبان عربی آنها را همراهی کنم و معتقد بودند که روضه امام حسین(ع) به زبان عربی سوزناکتر است اما اوج شروع مداحی من در زمان اسارت بود.
نوید شاهد خوزستان: بهترین خاطرهای که از دوران جنگ یا اسارت دارید را برایمان تعریف کنید؟
حسین آل کثیر: دوران جبهه و جنگ و همچنین سالهای اسارت برای ما آزادگان پُر از خاطرات تلخ و شیرین است. اگر شما یک آسایشگاه 120 -150 نفری را در نظر بگیرید خودش یک ایران کوچک است زیرا از هر قوم با هر لهجهای در آن آسایشگاه دیده میشد. مثلا ما افرادی داشتیم که ترک زبان بودن و می دانید که بچه های ترک خیلی برایشان سخت است بخواهند زبان عربی یاد بگیرند. ما اولین کاری که آنجا کردیم این بود که برای آن ها کلاس عربی برگزار کردیم و کلماتی که بیشتر استفاده می شد را به آن ها آموزش دادیم.
بعثیها بسیار انسانهای سنگدلی بودند و فارسی متوجه نمی شدند و اگر چیزی را می گفتند و بچه ها متوجه نمی شدند با کابلهای سرلخت به همه ما حمله می کردند و ما تنها کاری که از دستمان برمیآمد این بود که با دستانمان جلوی صورتمان را بگیریم تا چشمانمان آسیب نبیند.
یکی از جالبترین خاطرات من در دوران اسارت به برادر عزیزم حسین چوپانی برمیگردد که امیدوارم در هر کجای ایران زمین است سالم و سرحال باشد. حسین از بچههای ترک زبان اردوگاه بود که به سختی و دست و پا شکسته زبان عربی را یاد گرفته بود. مریض شده بود و اسهال شدید داشت.
امکانات بهداشتی توی آسایشگاه صفر بود. شما حساب کنید مثلا 140 -150 نفر رو ساعت چهار که میبردن داخل سلول تا روز بعد خبری از سرویس بهداشتی نبود. حالا اگر آسایشگاه 150 نفری مسموم بشه نه اجازه باز کردن در را می دادن و نه امکاناتی مثل سرویس بهداشتی در اختیار ما بود. خیلی اوضاع بدی به وجود می آمد.
سوت اردوگاه زده شد و همه ما باید خیلی سریع به صف می شدیم. حسین که اصلا حال خوبی نداشت گفت: «اینها که اول و آخر مرا می زنند بزار با خیال راحت برم دستشویی و تجدید وضو کنم» ما همه نگران حسین بودیم. همه بچه ها به صف شده بودند و حسین در حالی که دستانش را خشک می کرد آرام آرام به سمت ما می آمد.
افسر بعثی با تعجب به حسین نگاه کرد و با عصبانیت گفت: «تا الان کجا بودی؟؟؟»
حسین هم با آرامش جواب داد: «دستشویی..؟!»
افسر عراقی با عصبانیت به سمت حسین رفت و شروع کرد ناسزا گفتن و ادامه داد: «مگر نمی دانی شمارش و آمار این چیزها سرش نمی شود.»
حسین با همان لهجه ترکی و عربی که به سختی می توانست کلمات را بگوید، گفت: «آخه دستشویی هم آمار و شمارش را متوجه نمی شد که من برایش توضیح دهم» ناخودآگاه همه صف یک صدا خندیدند و افسر بعثی نیز به خنده افتاد و گفت: «شانس آوردی که مرا خنداندی وگرنه تو را تکه تکه می کردم» و ما خوشحال شدیم که حسین از کتک های آنها جان سالم به در برده.
نوید شاهد خوزستان: وقتی که برای امام حسین (ع) و واقعه کربلا مداحی می کنید، شما هم اسارت و جنگ تحمیلی را از نزدیک دیدید چه شباهتهایی میان اینها می بینید؟
حسین آل کثیر: من در هنگام اسارتم تجربه ای را داشتم که بسیار به لحظه کربلا نزدیک بود و هر بار که مداحی می کنم مانند روز اول از جلوی دیدگانم میگذرد اما دردی که اهل بیت امام حسین(ع) کشیدند کجا و درد ما کجا.
آنها همه زن و کودک بودنند و این بسیار دردناک است که شما ناموست را در حال کتک خوردن ببینید. من و جمعی از دوستانم در چزابه در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی اسیر شدیم در آن زمان عملیات لو رفت و ما که خط شکن بودیم در حال جلو رفتن بودیم و نمی دانستیم که عملیات لو رفته، دشمنان بعثی به صورت نعل اسبی ما را محاصره کردند و رزمندگان بسیاری در این عملیات اسیر شدند. رزمندگان را با حال وخیمی سوار کامیون ها کردند، در هر کامیون بیشتر 50 نفر سوار نمی کردند تا تعداد کامیونها زیاد شود و نشان بدهند که تعداد اسرا بسیار زیاد است.
ما را به شهر العماره بردند و وقتی وارد شهر شدیم تصویر کوفه در مداحی ها در مقابل چشمانم به تصویر کشیده شد. در روایت ها داریم که مردم کوفه رفتار خوبی با اهل بیت(ع) نداشتند. برخی گریه می کردند بعضی ها دشنام می دادند، بعضی نان می دادند بعنوان صدقه، دقیقا این صحنهای بود که وارد العماره شدیم با شعارهایی که مردم علیه ایران می دادند، عده ای با سنگ می زدند، عده ای را با چوب می زدند و سربازها بعثی هم به مردم نمی گفتند نزنید، سنگ و چوب پرتاب نکنید، ماشین جوری بود که هرچه پرتاب میشد به ما اصابت میکرد. همان لحظه من یاد حضرت رقیه (س) افتادم که در کوفه با او چه کردند و چه زجری کشیدند.
حالا ما همه مرد بودیم، به بچه های کوچک امام حسین(ع) چگونه گذشت این لحظه فقط خدا می داند. ما قابل قیاس با آن بزرگان نمی شویم ولی چیزهایی که دیدم، من را به یاد حضرت زینب(س) و اهل بیت امام حسین(ع) می انداخت.
نوید شاهد خوزستان: وقتی درحال مداحی هستید آیا لحظههای جبهه و جنگ و اسارت در ذهن شما تداعی می شود؟
حسین آل کثیر: صحنه های جنگ تحمیلی و شهادت جوانان و نوجوانان و حتی لحظه های اسارت بسیار به روایت هایی که واقعه کربلا برای ما بیان شده، نزدیک است. ما واقعه کربلا را به روایت شنیدیم اما در جبهه های حق علیه باطل این صحنهها را با چشمان خود مشاهد کردیم. نوجوانی که آب نمی نوشید تا همرزمش جرعه ای آب بیشتر بنوشد شاید نیروهای امداد برسند و نجاتش دهند، جوانانی که در صحنه های شیمیایی ماسک خود را به مردم می دانند تا با ازخودگذشتگی بتوانند مایه نجات انسان دیگری شوند، جبهه پر از فداکاری و گذشت بود.
ما در تمام لحظه های جبهه و جنگ و اسارت با توسل به ائمه اطهار (ع) سختی ها را تحمل می کردیم و با مرور خاطرات دوستان شهیدمان و ازخودگذشتگی این عزیزان والامقام به خود امید میدادیم. من هربار که مداحی میکنم چهره دوستان و همرزمان شهیدم را می بینم که در حال عزاداری امام حسین(ع) هستند مثل روزهایی که در جبهه عزاداری می کردیم.
روزی که آزاد شدم و به میهن اسلامی بازگشتم هیچ لحظه و روزی نیست که اسارت را فراموش کنم و مرتب با خودم زمزمه می کنم: «یادش بخیر، چه روزهای پر از معنویتی داشتیم.» ما آزادگان به لحاظ معنوی هر چه داریم از همان دوران است. حضرت امام خمینی(ره) می گفت: «جنگ نعمت است» و من نیز معتقد هستم که داشتههای ما از معنویت و اعتقادات این روزه جوانان ما که نسل مدافعان حرم را در آن دیدیم باز به همان دوران برمیگردد.
در دوران اسارت بچه هایی تربیت شدند که عرفان را یاد گرفتند، درس و تحصیل را شروع کردند، زبان های مختلف را یاد گرفتند همه این افراد بزرگ علاوه بر اسارت انسانهای بزرگی شدند و اسارت باعث نشد که لحظه ای از امید و برگشت به میهمن دست بردارند.
نوید شاهد خوزستان: از ایام محرم و حال و هوای عزاداری در جبهه ها برایمان تعریف کنید.
حسین آل کثیر: در جبهه ها در ایام محرم توسل ها شروع می شد هر شب به یکی از ائمه اطهار متوسل می شدیم و برنامه های زیادی مانند روضه خوانی، دعا، سخنرانی و غیره داشتیم. حاج صادق آهنگران نیز وقتی می آمد که برنامه شور و حال دیگری داشت البته ما در گردان خودمان نیز همه این برنامه ها را اجرا می کردیم.
ولی مداحی که در اسارت می کردیم بسیار متفاوتتر از مداحی بود که در زمان جبهه و جنگ انجام میشد. نیروهای بعثی ایام محرم در اردوگاه بسیار حساس می شدند و کنترلها بیشتر از مواقع عادی بود و خصوصا تاسوعا و عاشورا سختگیری آنها بیشتر و ما هم تحت هر شرایطی باید این مراسم ها را برگزار می کردیم و چون این را می دانستند، از هر ترفندی استفاده می کردند مثلا یک سال به ما به بهانه آمدن بیماری دیفتری آمپول زدند که اصلا معلوم نبود مواد داخل آن آمپول چی بود که همه ما دست و پاهایمان ورم کرد و حدود 48 ساعت مثل جنازه افتاده بودیم.
اما در کل بچه ها آینه هایی تهیه کرده بودند و آن را جوری قرار می دادند که وقتی کسی به آسایشگاه نزدیک می شد به راحتی ما متوجه می شدیم و هر شب یک نفر مامور می شد که بیرون را کنترل کند و تا کسی نزدیک می شد با دیدن آن در آینه به دیگران اطلاع می داد که وضعیت قرمز است و ما به حالت عادی می نشستیم و تا دور می شد، بلند می شدیم و به سینه زنی و مداحی می پرداختیم. در ایام محرم من تقریبا" هر شب مجلس اباعبدالله یا دعا برگزار می کردم سخت بود اما دلنشین بود. به خوبی به خاطر دارم یک شب یکی از بچه ها که تحمل کتک خوردن را نداشت به من گفت:«اگر از من پرسیدند چه کسی مداحی کرد من لو می دهم. ان شالله که خدا مرا می بخشد من تحمل کابل خوردن ندارم...»
و زمانی که من وقتی لو رفتم و افسر عراقی پرسید: «این حسین کجاست؟ و کدام یک از شما هست؟»
من با افتخار دستم را بالا بردم و او گفت:«من الان شما را به یاد حسین در کربلا می اندازم من امروز می خواهم در اردوگاه برای تو مقتل درست کنم. شنیدم صدای زیبایی داری؟!» ناگهان 6 سرباز آمدند و من را فلک کردند پاها و بدنم معلق و هر شش نفرشان با کابل مرا می زدنند. که هنوز علامت کابل ها در کف پاهایم هست. ان شااله این ها علامتی باشد در روز محشر به مادرم بی بی فاطمه زهرا (س) نشان بدهم...
ولی خدا می داند که با تمام این سختی ها ما تمام مراسمات ماههای محرم و صفر را می گرفتیم.
نوید شاهد خوزستان: بهترین مداحی که تا بحال داشته اید در کجا بوده است
حسین آل کثیر: به خوبی به خاطر دارم زمانی که صدام سقوط کرد یک هیئت عزاداری در کرج بود که دنبال مداحی بودند که هم به زبان فارسی و هم به زبان عربی مسلط باشد. مردم بسیاری جمع شده بودند و در آنجا ماکتی از کربلا را درست کرده بودند.
وقتی نگاه می کردی فکر می کردی واقعا صحنه کربلاست یک سمت لشکر بنی امیه؛ و طرف دیگر لشکر امام حسین(ع) جمعیت زیادی در آنجا بود. مسئولین هیئت به من گفتند:«واقعا از عهده این کار برمی آیی؟»
من نیز گفتم:«نگران نباشید اباعبدالله(ع) خودش کمک می کند من نیز دو کلمه ای بلدم» و شروع کردم آن چنان صدای گریه و ناله همه بلند شد گویی که واقعا در کربلا بودیم، صدای ناله و شیون مرد و زن آنچنان بالا گرفت که درخواست کردند دو سه شب دیگر برایشان مداحی کنم.
نوید شاهد خوزستان: چه پیامی برای کسانی که می خواهند وارد این عرصه شوند، دارید؟
حسین آل کثیر: خواندن برای اباعبدالله فقط به صدای قشنگ و زیبا نیاز ندارد، خیلی ها صدای قشنگی دارند ولی این توفیق را ندارند. باید بدانند که اباعبدالله زیر برگه ورود شما و هر کسی را امضا می کند. باید در این راه اخلاص داشته باشند تا به توفیق برسند. تنها توصیه من به کسانی که می خواهند در این راه قدم بردارند اول اخلاص و اشک برای اباعبدالله است تا امضای خدا و اباعبدالله را بگیرید. تداوم این راه منوط به اخلاص و تواضع شما است.
نوید شاهد خوزستان: پیام شما برای مسئولین...
حسین آل کثیر: باید بدانیم خدمت در جمهوری اسلامی توفیق می خواهد. اگر کسی در جمهوری اسلامی دنبال دنیا و مال پرستی باشد جلو نیاید، زیرا خدمت کردن اخلاص می خواهد و خداوند به کسانی که با تواضع و اخلاص به مردم و خلق خدمت می کند، توفیق می دهد.
باید قدر این ملت را بدانند و قدر ایثارگران را بدانند که همین ها هستند که باعث آبرو و عزت این نظام و انقلاب شدند. اگر سعادت دنیا و آخرت را می خواهند باید در چهارچوب گامهای مقام معظم رهبری گام برداند هیچ گاه برای دنیا و حب به دنیا قدمی برندارند و پست نگیرند.
گفتگو و تنظیم: مریم شیرعلی