خاطره/ چه وقت خوابه....
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید علی دوستانی دزفولی یکم فروردين 1338، در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود. پدرش محمدحسين، ميو هفروش بود و مادرش هاجر نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. ازدواج كرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوازدهم ارديبهشت 1361، در خرمشهر بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وي در شهيدآباد زادگاهش قرار دارد.
متن خاطره:
قبل از انقلاب یک گروه در مسجد جهت فعالیتهای انقلابی تشکیل شد که برخی تظاهرات ها را سازماندهی میکردند. عناصر اصلی این گروه حسین ناجی و علی دوستانی بودند. برای توسعه ی این گروه و جذب جوانان، شبها درب منازل بچه های محلات اطراف مسجد میرفتیم و سعی میکردیم با توضیح و تشریح مسائل برای جوانان و خانواده هایشان، به قول معروف بصیرت افزایی کنیم و مردم را با ماهیت رژیم و دیدگاه های حضرت امام(ره) آشنا کنیم.
چند روزی بود که من همراه بچه ها نرفته بودم و ازشان فاصله گرفته بودم و دلیل عمده اش هم خانواده بودند که از ترس گرفتاری در دام ساواک، اجازه ی این فعالیتها را نمیدادند. یک شب همینطور که گوشه ی اتاق نشسته بودم، ناگهان از پشت پنجره ی اتاقم صدای شعار دادن بلند شد. عده ای با هم شعار میدادند: «ایران در انتظاره… علی چه وقتِ خوابه…؟!»
اکثر صداها آشنا بود. حسین ناجی و علی دوستانی دزفولی و بچه های خودمان بودند که آمده بودند سراغم که مرا هم با خود ببرند. اینجا بود که دیگر پدر و مادرم کوتاه آمدند و من هم دوباره با بچه ها همراه شدم.
یک روح در دو بدن
حسین ناجی و علی دوستانی، یک روح بودند در دو بدن و این واقعیتی بود که همه به چشم میدیدند. از نوع تفکر تا نوع حرکات و رفتارشان شبیه به هم بود و ارتباطشان هم بسیار صمیمی و دوستانه. علاقه ای به هم داشتند، وصف نشدنی و عجیب و غریب و رفتاری سرشار از مهر و محبت و احترام.
یکی از برنامه های همیشگی علی و حسین این بود که قبل از اذان میرفتند سراغ بچه هایی که شب قبل در جلسه قرآن حاضر نشده بودند تا هم حال و احوالی کرده باشند و هم پرس و جویی کنند که چرا شب گذشته آن بنده ی خدا مسجد نبوده است تا اگر مشکلی برایش پیش آمده است، رفع و رجوع کنند. تا این اندازه دلسوز جلسه قرآن بودند و استحکام جلسه برایشان اهمیت داشت.
اگر احیاناً کسی از بچه ها به دلایلی ناراحت شده بود و مسجد نیامده بود، با استدلال و گفتگویی سرشار از متانت و مهربانی، راضیاش می کردند به مسجد و جلسه قرآن برگردد و با این تکنیک همیشه هوای نیروهای جلسه قرآن را داشتند و سعی در حفظ و گسترش نیروهای جلسات قرائت قرآن میکردند. حسین و داییش علی دوستانی، از زبده ترین نیروهای کادرساز جلسات قرآن بودند.
این کتاب به درد نمیخورد
علی دوستانی بسیار با سواد بود و پرمعلومات بود. دانشجوی دانشگاه علم و صنعت تهران بود و در تهران چادر فروش کتاب برپا میکرد. او شناخت خوبی نسبت به کتب مختلف داشت. ما با استفاده از حسین ناجی و علی دوستانی، بهترین، مفیدترین و مؤثرترین کتب را تهیه میکردیم و در اختیار مردم قرار میدادیم. گاهی آنها با ورق زدن یک کتاب و مطالعه ی چند دقیقه ای آن میگفتند: «این کتاب به درد نمیخوره! برگردونید!» و ما هم هر تعداد جلد از آن کتاب را تهیه کرده بودیم، پس میفرستادیم.