شهيد «سعيد ميوه چی» پيش از رفتن به جبهه مانند همه مشتاقان شهادت، بسان كوه های استوار سر از پا نمی شناخت و با عجله كارهايش را انجام می داد، گوئی كه شتاب دارد زودتر به جولانگاه شهادت برود و شهيد شود زيرا كه هميشه به بچه ها می گفت: «دعا كنيد كه شهيد شوم». در ادامه نوید شاهد شما را به خواندن بخش هایی از زندگی نامه این شهید بزرگوار دعوت می‌نماید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهيد سعيد ميوه چی در خانواده ای متوسط و مذهبی در سال ۱۳۳۸ در دزفول ديده به جهان گشود. وی از كودكی در هر كاری زرنگ و فعال بود، همچنانكه رسم مردان تاريخ اسلام است.

نگاه خاص به فقرا و ضعفا

از خصلتهای بارز وی اين بود كه هميشه به دوستان و آشنايان سركشی می كرد و هميشه برای صله رحم كه همان احوالپرسی از خويشاوندان است و اسلام روی آن خيلی تاكيد كرده است، احترام زيادی قائل بود و به خصوص در اين ديدارها به افرادی كه ضعيف تر بودند، تاکید خاصی داشت. سعيد موقعی كه كار می كرد و يا پولی برای مخارج خود به دست می آورد، آن را به فقرا می داد و بر انفاق كه يكی از بهترين خصلت های پرهيزكاران و بر پایه آیه "و مما رزقنا هم ينفقون" است، تاکید می کرد.

فرار از پادگان سربازی

هنگامی كه انقلاب اسلامی ايران به رهبری امام خمينی بر عليه طاغوت زمان شروع شد، سعيد هم همراه سيل خروشان امت مسلمان ايران نهايت كوشش را جهت به ثمر رسانيدن اين انقلاب انجام داد و از هيچ كوششی در اين راه دريغ نمی كرد و فرمان رهبرش را مو به مو اجرا می نمود و زمانی كه امام دستور فرار سربازان از پادگان ها را صادر كرد تا پايه های طاغوت را از ريشه بركند، سعيد از اولين كسانی بود كه پادگان را خالی گذاشت و خود را به سربازخانه معرفی نكرد، او در زمان غيبت سربازی همراه با ديگر همرزمانش جهت حفظ آسايش و كنترل شهر شبهای زيادی را تا صبح بيدار ماند تا اينكه بعد از پيروزی انقلاب به فرمان رهبر كبير انقلاب مبنی بر رفتن فوری سربازان به پادگانها خود را به لشكر ۹۲ زرهی اهواز معرفی كرد.

اولین در مبارزه

وی در دوران سربازی به علت فعاليت های زيادش چندين بار تشويق نامه دريافت كرد و بعد از پايان خدمت سربازی در رابطه با شروع جنگ تحميلی عراق علیه ايران و ايجاد بسيج در مساجد، او يكی از اولين كسانی بود كه به ستاد بسيج مسجد سياهپوشان پيوست، در آن موقع سعيد چون از نظر مسائل آگاهی بيشتری از ديگران داشت و در ضمن اخلاقی پسنديده بين بچه ها داشت، از طرف كليه برادران به عنوان مسئول آموزش انتخاب شد.

مسجد سنگر است

شهید سعید میوه چی در اين راه از هيچ كوششی دريغ نمی كرد و شبانه روز در راه اسلام و مملكت اسلامی زحمت می كشيد. تذكر سعيد به برادران همرزم خود اين بود كه هميشه مقررات و اخلاق و رفتار اسلامی را مخصوصاً در مسجد مراعات نمايند زيرا كه مسجد مكان بسيار مقدسی است و نيز در رابطه با فرمان امام كه فرمودند مسجد سنگر است و سنگر را خالی نگذاريد، هميشه اين مسئله را برای بچه ها يادآوری و آنها را به نماز كه تنها رابطه معنوی خدا و بنده اش است، فرا می خواند و در موقع ورزش می گفت:«كه چنان بايد پاهايمان را بر زمين بكوبيم و چنان فرياد الله اكبر سر دهيم كه دشمن مرگ را در جلوی چشمان خويش ببيند.»

آرزوی شهادت

وی هميشه در هر كاری از طرف بچه ها به عنوان فرمانده گروه انتخاب می شد و آن روز نيز كه از طرف بسيج به جبهه کرخه به عنوان فرمانده اعزام شده بود. آری او هرگونه مسئوليتی را كه به وی واگذار می شد، در حد توانائی و دانائيش به نحو احسن انجام می داد. پيش از رفتن به جبهه مانند همه مشتاقان شهادت، بسان كوه های استوار سر از پا نمی شناخت و با عجله كارهايش را انجام می داد، گوئی كه شتاب دارد زودتر به جولانگاه شهادت برود و شهيد شود زيرا كه هميشه به بچه ها می گفت: «دعا كنيد كه شهيد شوم.»

از آغوش یار تا آغوش خدا

او نمونه شجاعت و استقامت بود آنچنانكه سرور شهيدان حسين بن علی(ع) بود. بعد از اتمام ماموريتش در كرخه به هنگام بازگشت موقعی كه از سنگر فاصله گرفته بود تا با نيروهای تازه تعويض شود با يكی از برادران همرزم و هم محلی اش به نام غلامعباس نجفی برخورد كرد و در حالی كه همديگر را در آغوش گرفته و احوالپرسی می كردند، در بیست و نهم آذر ۱۳۵۹، آن دژخيمان بعثی و نوكران حلقه به گوش شرق و غرب به وسيله شليك خمپاره، سعيد و غلامعباس اين گلهای نوشكفته را پرپر كردند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده