گفتگوی اختصاصی با مادر شهید قیری زاده؛
«هرچه با او صحبت کردم که هنوز باید استراحت کنی فایده ای نداشت، محمود دلتنگ جبهه شده بود و دیگر هیچ چیزی را نمی دید. پدرش از او خواست تا شوشتر همراهش باشد اما قبول نکرد گویی می دانست دیدار آخر است و نمی خواست به ما بگویید وقتی کفشهایش را پوشید به سمت پدرش رفت دستانش را بوسید و گفت:«همین جا خداحافظی کنیم بهتر است در شوشتر برایم سخت می شود» تک تک ما را بوسید من بغض و اشکش را متوجه شدم. پیشانیش را بوسیدم و گفتم :«زود بیا پسرم » و در جوابم فقط گفت:«حلالم کن مادر» آن لحظه دلم آشوب شد اما چیزی نگفتم...»آنچه خواندید بخشی از سخنان مادر شهید «محمود قیری زاده» در گفتگو با نوید شاهد خوزستان است. شما را به خواندن متن کامل این گفت و گو دعوت می کنیم.
1111
 

به گزارش نوید شاهد خوزستان، مادران شهدا شاهداني بي ‌‌ادعا هستند كه با الهام از مكتب حضرت زهرا(س) با خدا معامله كردند و فرزندانشان را در راه حق وحقيقت راهي جبهه هاي نبرد با كفر كردند، چنين مادراني مقام و جايگاهي ارزشمند نزد خدا دارند. بعضی‌ها دو فرزند، بعضی‌ها سه فرزند، بعضی‌ها چهار فرزندشان به شهادت رسیدند، مادرانى را که عزیزانشان به شهادت رسیده بودند، ما دیدیم آن‏چنان از خودشان استقامت نشان مى‏‌دادند که انسان را به حیرت فرو مى‌‏برد.

در هشت سال دوران دفاع مقدس حماسه، همراهی، همدلی، صبوری، ترغیب و برانگیختگی، ایثار و پاک‌بازی مادران ایرانی چنان عظیم و ستودنی است که بی تردید در تاریخ ایران بی‌بدیل و بی‌نظیر است و نمونه‌هایی هم‌سنخ صدر اسلام و همانند کربلا را در آن فراوان می‌توان یافت.

شهید محمود قیری زاده یکم شهريور 1345، در روستاي بندقير از توابع شهرستان اهواز به دنيا آمد. پدرش رستم، كشاورزی ميكرد و مادرش مريم نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند.او نيز كشاورز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و دوم تير 1367، با سمت تك تيرانداز در فكه بر اثر مصدوميت شيميايي به شهادت رسيد. مزار او در زادگاهش واقع است.

نوید شاهد خوزستان با مادر این شهید والامقام «مریم تمیمی» گفتگویی انجام داده که ماحصل آن در ذیل می آید.

نوید شاهد خوزستان: لطفا از زمان تولد شهید برایمان بگویید؟

مریم تمیمی: در خصوص زمان تولد شهید، ما در همین روستای بندقیر ساکن بودیم در آن زمان هیچ امکاناتی در اینجا نبود، ساعت 3 شب در منزل به دنیا آمد. با خودش آرامش آورد در به دنیا آمدنش من را نیز اذیت نکرد، پسرم از همان بچگی آرام و مودب بود همیشه وقتی در آغوش می گرفتمش آرام می شدم بزرگتر که شد  باز هم آرام و مهربان بود و در کارهای کشاورزی به من و پدرش کمک می کرد و زمانی که فرصت پیدا می کرد با بچه های روستا بازی میکرد.

نوید شاهد خوزستان: مادر از خصوصیات اخلاقی شهید محمود برایمان بگویید؟

مریم تمیمی: اخلاقش با همه بزرگ و کوچک بسیار خوب بود با بزرگان و سالمندان روستا همنشین می شد و به مردم روستا در کارهای کشاورزی کمک می کرد. همیشه و در همه حال اگر من یا پدرش از او در خواستی داشتیم نه نمی گفت. حتی در کارهای خانه نیز همیشه کمک حال خواهرانش بود و نسبت به آنها احساس مسئولیت می کرد. بسیار دوست داشت که تحصیلاتشون را ادامه بدهد ولی فرصت نکرد.

نوید شاهد خوزستان: اصلا چطور شده که به جبهه رفت؟

مریم تمیمی: وقتی به دوران خدمت سربازی رسید خود برای رفتن به خدمت مقدس سربازی اقدام کرد و دوره آموزشی خود را در ژاندارمری شهرستان جهرم گذراند و در آنجا بود که طی جلساتی که برای آنها گرفته می شد بیشتر با جبهه های حق علیه باطل آشنا شد و شبی که فرمانده پرسید:« چه کسی مایل است به جبهه اعزام شود؟» پسرم محمود دستش را بالا برد و و بعد از آن به صورت  داوطلبانه به جبهه اعزام شد.

نوید شاهد خوزستان: آخرین دیدارتان را با شهید به خاطر دارید؟

مریم تمیمی: شهید محمود در جبهه زخمی شده بود و مدتها در بیمارستان بستری بود هر بار به دیدنش می رفتم می دیدم آرام و قرار ندارد و تنها سوالش این بود:«همه بچه ها خوبن؟» و تا من می گفتم:«بله مادر جان همه خوبن» بلافاصله  می پرسید دکتر نگفت: «کی مرخص می شوم؟» من همیشه نگرانش بودم محمود عاشق جبهه و همرزمانش بود زیاد مرخصی نمی آمد و وقتی کنار ما بود تمام هوش و حواسش در جبهه بود آخرین بار که  می خواست برود تا از بیمارستان مرخص شد و به خانه آمد شروع به جمع کردن وسایلش کرد هرچه با او صحبت کردم که هنوز باید استراحت کنی فایده ای نداشت، محمود دلتنگ جبهه شده بود و دیگر هیچ چیزی را نمی دید. پدرش از او خواست تا شوشتر همراهش باشد اما قبول نکرد گویی می دانست دیدار آخر است و نمی خواست به ما بگویید وقتی کفشهایش را پوشید به سمت پدرش رفت دستانش را بوسید و گفت:«همین جا خداحافظی کنیم بهتر است در شوشتر برایم سخت می شود» تک تک ما را بوسید من بغض و اشکش را متوجه شدم. پیشانیش را بوسیدم و گفتم :«زود بیا پسرم » و در جوابم فقط گفت:«حلالم کن مادر» آن لحظه دلم آشوب شد اما چیزی نگفتم.

نوید شاهد خوزستان: از روزهای شهادت شهید برایمان بگویید، چطور خبردار شدید؟

مریم تمیمی: نزدیک 20 تا 25 روز از ایشان خبر نداشتیم و در تمام این مدت در بیمارستانهای اهواز و شوشتر و جاهای دیگر دنبالشان می گشتیم و از هرکسی که می شناختیم سراغش گرفتیم اما هیچ کس جواب درستی به ما نمی داد. دلم شکست غروب آخرین روز وقتی پدرش به خانه آمد و گفت باز هم دست خالی برگشتم من اشکم سرازیر شد و دست به آسمان بردم و گفتم:«خدایا راضی به رضای تو» چادر بر سر کردم و با دلی شکسته به مقام امیرالمومنین واقع در روستا رفتم و آنجا دعا کردم که زنده یا مرده خبری از فرزندم به من برسد. فردای همان روز از طریق پاسگاه محل اطلاع دادن که چندتا شهید آوردن و خواستن ما جهت شناسایی برویم پدرش به همراه چند تن از مردان فامیل رفتن برای شناسایی و اینگونه شهادت پسرم تایید شد و بر من نیز شهادتش به اثبات رسید.

نوید شاهد خوزستان: به فرض اگر فرزند شهیدتان، از جبهه باز می گشت چه حالی می شدید؟

مریم تمیمی: واضح است که خیلی خوشحال می شدم و انگار که تمام دنیا را به من می دادند هرچه دوست داشت برایش انجام میدادم  ولی می دانم که او شهادت را بیشتر دوست داشت و من نیز از اینکه به خواسته قلبی اش رسیده خدا را شاکرم.

نوید شاهد خوزستان: سخن پایانی با مردم ...؟

مریم تمیمی: من از همه مردم می خواهم که راه شهدا را ادامه دهند آنها جوان بودند و از خواسته های قلبی خودشان گذشت کردند پس به مقام شهدا احترام بگذارند و در راه آنها قدم بردارند.

گفتگو: خلف الهایی

تنظیم: مریم شیرعلی

                 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده