خاطره/ جایز نیست...!
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید فرامرز نصیری در چهارم اردیبهشت 1341، در شهرستان انديمشك چشم به جهان گشود. پدرش نامدار و مادرش بانو نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته رياضي درس خواند و ديپلم گرفت. كارمند بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. دهم فروردين 1361 ، در شوش بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر وي در بهشت زهراي زادگاهش به خاك سپرده شد.
متن خاطره:
در کنار پدر شهید نشستم با آرامش نگاهم کرد و گفت:«می خواهی از فرامرز بدانی؟! فرامرز آرام و مهربان بود به خوبی به یاد دارم به حق الناس بسیار اهمیت می داد»
نگاهی به عکس پسرش کرد و گفت:«تازه از روستا به شهرستان مهاجرت كرده و كرايه نشين بوديم، در آن منزل غير از ما دو خانوادة ديگر هم زندگي مي كردند، كولر هم نداشتيم فقط يك پنكه بود، روزي ديدم فرامرز داخل اتاق نشسته و در را نيز بسته. به او گفتم: با اين هواي گرم چرا در را بسته اي؟»
سرش را به زیر انداخت و گفت:«زن نامحرم در اينجا هست مي خواهم معذب نباشند، من می توانم گرما را تحمل كنم.»
قطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد و ادامه داد رفتم کنارش نشستم پشانیش را بوسیدم و گفتم:«من چقدر باید از تو درس یاد بگیرم پسر مهربانم...»
کمی جابجا شد و با شوق ادامه داد آخه شما نمی دانید زمانيكه مسؤل صدور كارت اجناس دولتي بودم. یک روز از او خواستم كه يك كارت هم براي خودمان صادر كند. اما با مخالفت او مواجه شدم.
کمی با ناراحتی از او پرسیدم:«چرا؟!»
و فرامرز با همان آرامش همیشگی گفت:«شما از راه آهن كمك هايي به صورت دولتي مي گيري ديگر جايز نيست.»
گفتم:«اما تمام دوستان و همكاران من گرفته اند.»
من شروع به توضیح دادن کردم اما او به اين كار نيز قانع نشد و با نصايح خود ما را نيز قانع نمود. شهيد فرامرز نصيري جز به رضاي دوست قانع نبود. تا سال 61 درعمليات فتح المبين به وصالش رسيد.