خاطره/عروس حضرت زهرا(س)
گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید فرامرز رضایی میر قاید بيست و یکم آذر 1342 ، در شهرستان انديمشك به دنيا آمد. پدرش نصرالله، كارمند شهرداري بود و مادرش خاور نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. او نیز كارمند بود. چهارم آذر 1365 ، در بمباران هوايي زادگاهش به شهادت رسيد. مزار او دربهشت زهراي همان شهرستان قرار دارد. برادرش عزت الله نيز به شهادت رسيده است.
متن خاطره:
آقا فرامرز پسرعمویم و بازرس فرمانداری بود. سیزده ساله بودم که باهاش ازدواج کردم. توی اتاقم یه عکس شهید زده بودم خیلی شبیه فرامرز بود. یه روز بهش گفتم: «فرامرز تو خیلی شبیه این شهیدی.»
گفت: «ای کاش منم مثل اون شهید بشم.»
فرامرز خیلی خوش اخلاق بود و همیشه به فقرا کمک می کرد. توی حسینیه امام خمینی هم کمک جمع میکرد برای جبهه.
برادر شوهرم عزت الله توی انقلاب شهید شد. عمویم بخاطر اینکه فرامرز جبهه نرود خودش رفت جبهه. فرامرز یک مدت حال و هوایش طور دیگری شده بود گاهی مدتها به جایی خیره می شد.
رفقایش بهش میگفتند: «نور بالا می زنی.»
یک روز برای دوستاش تعریف کرد: «خواب امام خمینی رو دیدم. امام یه دسته گل برام آورده بود، عکس خودم رو وسطش دیدم.»
من تازه زایمان کرده بودم پسرم بیست و دو روزش بود. وقتی فرامرز از در رفت بیرون انگار یکی بهم گفت: «دیگه نمیبینمش.» دنبالش دویدم بیرون وقتی رفتم از کوچه پیچید.
برگشتم بچه رو بغل گرفتم و براش لالایی میخواندم و بیاختیار گریه میکردم.
نزدیک ظهر هواپیماهای عراق نزدیک دو ساعت اندیمشک را بمباران کردند. شب شده بود و هنوز فرامرز برنگشته بود. خیلی نگرانش بودم.
ساعت سه کنار گهواره ناصر خوابم برد. خوابش رو دیدم. گفتم: «کجا بودی؟»
گفت: «از امروز به بعد باید خودت تنها ناصر رو بزرگ کنی.»
توی بمباران، درحالی که داشت به مجروحین کمک میکرد ترکش خورد توی گلویش و شهید شد.
بعد از شهادتش خیلی بیتاب بودم. یک شب خواب حضرت زهرا(س) رو دیدم. ایشان بهم گفتند: «چرا اینقدر بیتابی؟ مگه نمیدونی همه همسران شهدا عروسهای من هستن؟!» از اون شب به بعد خیلی حالم بهتر شد.