خاطره/محل تماشا
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید
ایرج(داوود) دانایی پانزدهم بهمن 1337 ، در شهرستان بهبهان چشم به جهان گشود. پدرش
خنجر و مادرش افروز نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. سال 1362 ازدواج
كرد و صاحب كي پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و سوم
فروردين 1365، با سمت جانشين فرمانده گردان در بمباران شيميايي شلمچه به شهادت
رسيد. پ كير وي را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند. او را داود نيز مي
ناميدند.
فکر نمیکردم که در طول زندگیام با کسی آشنا شوم
که این قدر به آسمان نزدیک باشد. از بس جسم و روحش با نماز و دعا مانوس شده بود که
همه میگفتند او مستجاب الدعوه است و من بر این باور نبودم که کسی بی آنکه در هیئت
علما در بیاید و مثل آنها سالهای سال زهد و گوشه نشینی کند، بتواند با آن قدرت دست
یابد.
گردانمان در پشت سد مشغول آموزش شنا و غواصی
بود.
او در کنارم نشسته بود وقتی یک روز صبح
هر دو در ساحل رود نشسته بودیم و قایقرانی را در وسط آب دیدیم که با قایق ویراژ میرفت
و از این سوی آب به آن سو می رفت، گاز می داد و شکاف در آب می انداخت، دوباره برمی
گشت نعره می کشید و باز بر میگشت.
داوود در حالی که بسیار ناراحت بود با عصبانیت پرسید:«با قایق جبهه حال میکند این چه رفتاری است که از خود نشان میدهد این هدر دادن بیت المال است؟ رزمنده که نباید از این کارها و کند»
من هیچ نگفتم، ولی او را در تاسفش
همراهی کردند.
اندکی بعداو آرام گرفت و در حالی که همچنان به قایقی که نعره می کشید زل می زد آرام با خودش گفت:«خدایا قایق خاموش شود.»
هنوز آخرین کلمه از دهانش بیرون نیامده بود که با ناباوری متوجه شدم قایق در حالی که با سرعت زیاد به طرف دهان سد می رفت خاموش شد.
سکاندار هر تقلایی کرد تا آن را روشن کند
موفق نشد او همچنان به طرف شیب سد سرازیر بود و خطر این را هم در پی داشت که واژگون شود و یا از دریچههای سد به پایین پرت شود.
با فریاد و سروصدایش دیگر قایق های به طرفش
رفتند.
بچه ها محو تماشای قایقی بودند که داشت
از خطر رهایی مییافت و من محو تماشای آرامش که داوود را فرا گرفته بود او شهید بزرگوار
داوود دانایی بود که در 23 فروردین سال شصت و پنج
در پاسگاه زید به شهادت رسید.