خاطره/هیچ کس نباید با علیرضا به جبهه برود
به گزارش نوید شاهد خوزستان، سردار شهید علیرضا
خیاط ویس دهم خرداد1340 ، در روستاي ويس از
توابع شهرستان اهواز چشم به جهان گشود. پدرش عباس و مادرش طلا نام داشت. تا پايان
دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و بهمن 1365، در بمباران هوايي زادگاهش به
شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي همان شهرستان واقع است. او را احمد نيز می ناميدند.
متن خاطره:
هم به دليل روستايي بودنش که اکنون در شهر به کيا و بيايي
رسيده بود و هم به دليل مدرک تحصيلي ديپلمش که اکنون در مهمترين واحد مهندسي جنگ مشغول
کار شده بود، علاوه بر آن، همراهي و همنشينياش با فرماندهان اصلي صحنه نبرد و مهمتر
از همه فرماندهي بر تعداد زيادي از رزمندگان و فرماندهان گردانهاي تخريب تمامي تيپها
و لشکرهاي سپاه که هر کدام از اين عناوين ميتوانست جواني بيست و چند ساله را به خود
غرّه کند، اما مثل ديگر فرماندهان جنگ هرگز سادگي،صميميت و خاکي بودن را فراموش نکرد.
خودش ميگفت:«وقتي امام ما با همه بزرگياش ميگويد، طلبهاي بيشتر نيستم، ما که هستيم
که احساس غرور کنيم؟!»
ناصر تهراني دايي همسر شهيد: مهمترين ويژگي اخلاقي شهيد
خياط ويس تواضع و فروتني و خاکي بودن ايشان بود. اين
در حالي بود که او فرمانده تخريب سپاه بوده و يکي از پست هاي رده هاي
مهم فرماندهي را بعهده داشت. اکنون پس از آن همه سال وقتي به ياد او مي افتم همان لبخند هميشگي اش در ذهنم برجسته مي شود.
یک روز علیرضا
که ازجبهه بازگشته بودبه مغازه پدرم آمد همه وقتی فهمیدند آمدند و به دروش
جمع شدند علیرضا با حوصله باهمه صحبت میکرد وازخاطراتش میگفت و از او پرسیدم:«درجبهه
چکار میکنی؟!»
واو خیلی
خوشرو گفت:«مشغول خدمت هستم ودوباره بحث را عوض
کرد.»
بعد از گذشت مدتی دایی یکی از دوستانمان آمد وگفت:«علیرضا شنیده ام فرمانده شدی ، بچه خواهرم بایدبه سربازی برود برایش
کاری کن»
واو با لبخند گفت:«باشه اما باید بدانید ممکن است بامن عمودی بیاید و افقی برگردد. درغیراینصورت نباید بامن بیاید» وهمه زدند زیر خنده وهرکس به شوخی میگفت تحت هیچ عنوانی نبایدبا علیرضا به جبهه برویم.