نوید شاهد - شهید "عظیم انجیری زاده" هنگام رفتن به جبهه، خندان و شاد بود چون به قولی، دهان خانواده خود را بسته بود و از اینکه خانواده اش مثل دیگر اوقات با او مخالفت نمی کردند خوشحال و خندان بود. یک دست لباس بسیجی جدید و یک ‏جفت پوتین به او داده ‏بودند که پوتین ها بزرگ بود. خانواده اش به وی می ‏گفتند: «که چرا پوتین بزرگ پوشیده‏ ای» ایشان هم با لبخندی که همیشه برلب داشت می‏ گفت: «پوتین اندازه من نبود.» در ادامه سایت نوید شاهد شما را به خواندن زندگی نامه این شهید بزرگوار دعوت می‌نماید.

به گزارش نویدشاهدخوزستان،شهید"عظیم انجیری زاده،یکم آبان1344 در شهرستان دزفول درخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.پدرش غلامرضا،پيرايشگر بود و مادرش طاهره نام داشت. دانش آموز سوم راهنمايي بود. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت.

تحصیل

وی همچون دیگر کودکان این مرزوبوم با رسیدن به سن تحصیل وارد وادی علم وعلم آموزی شد ومقطع ابتدایی را باموفقیت پشت سر گذاشت. بعداز آن درس خود را تا دوم راهنمایی ادامه داد و به دلیل مشکلات معیشتی و آغازجنگ تحمیلی ترک تحصیل نمود.  

خصوصیات اخلاقی

رفتار ایشان با پدر و مادرش بسیار خوب و صمیمی بود؛ زیرا پدر را حامی و نمونه یک انسان والا می ‏دانست و مادر را اکسیرمحبت، همیشه لبانش خندان بود، کمتر می ‏شد کسی او را بدون تبسم خاصش ببیند. همیشه کاری که به او محول می‏ شد با گشاده‏ رویی می ‏پذیرفت و انجام می‏ داد.دوست داشت به دیگران کمک نماید و ناراحت بود که چرا مردم بیشتر به فکر خودشان نیستند. پرشور، فعال، بسیار صبور، شکیبا و مهربان بود.

شرکت درتظاهرات

زمانی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) شروع شد و همه گیر‏شد، ایشان بیشتر اوقات خود را به کسب اطلاعات و اعلامیه‏ هایی که از طرف امام(ره) می ‏آمد، صرف می‏ کرد و همیشه در تظاهرات شرکت می‏ نمود. با هماهنگی یک کتابفروشی مقداری کتاب اسلامی تهیه و با بساط کردن در پیاده‏ رو نزدیک منزلش سعی در رسانیدن پیام انقلاب می نمود.

کمک خرج خانواده بود

گاهی اوقات که بیکار می ‏شد و یا تابستانها که مدارس تعطیل می ‏شد، کار می ‏کرد و پول آن را جمع می‏ کرد و به پدر و مادرش می ‏داد. در آخرین تابستان زندگی خویش هم حدود ۴-۳ تومان از کار بنایی عایدش شده بود که می‏ خواست با آن عمل جراحی لوزه‏ هایش را انجام دهد تا به خانواده فشاری نیاورد.

مخالفت با گروه گرایی

نظر ایشان در مورد احزاب و گروهها مثل بقیه رزمندگان بود، او اصلاً گروه بازی را قبول نداشت و همیشه مخالف هر نوع گروه گرایی بود و می‏ گفت:«که یک مسلمان باید برای خدا کار کند نه برای گروه اشخاص بخصوصی که در رأس آن نشسته‏ اند و دیکته می ‏کنند.» حرف امامش همیشه آویزه گوشش بود که آمریکا را ام‏ الفساد قرن می ‏دانست.

بامخالفین انقلاب میانه خوبی نداشت

 وقتی که جنگ شروع شد با اصرار فراوان وارد بسیج مسجد امام حسین(ع) شد. بعد از طی دوره‏ ای به مسجد انصار‏الله رفت و مسؤل انبار آنجا شد. حدود ۱۵ روز به جبهه کرخه رفت. همیشه از انقلاب دفاع می‏ کرد و می‏ گفت:«که باید به مسئولین فرصت داد تا بتوانند برنامه ‏ریزی کنند و به درد مردم برسند.» همیشه با کسانی که مخالف بودند میانه خوبی نداشت.

حال وهوایش هنگام عزیمت به جبهه

هنگام رفتن به جبهه، خندان و شاد بود چون به قولی دهان ما را بسته بود و از اینکه ما مثل دیگر اوقات با او مخالفت نمی‏ کنیم خوشحال و خندان بود و یک دست لباس بسیجی جدید و یک ‏جفت پوتین به او داده ‏بودند که پوتین ها بزرگ بودند. خانواده اش به وی می ‏گفتند:«که چرا پوتین بزرگ پوشیده‏ ای». ایشان هم  با لبخندی که همیشه برلب داشت پاسخ داد: «پوتین اندازه من نبود.»

 شهادت

۳ بار به جبهه اعزام شد. بار اول ۱۵ روز در جبهه کرخه بود. بار دوم ۳۰ روز به جبهه شهدا(صالح) و بار سوم که شهید شد حدود ۲ هفته می ‏شد که باز هم به جبهه شهدا اعزام شده بود. سرانجام دوازدهم مهر 1360 بر اثر ترکش گلوله تانک دشمن به شهادت رسید. مزار ایشان در بهشت علی زادگاهش واقع شده است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده