خاطره/مادر ۲۸ساله رزمندگان جبهه شوش
متن خاطره:
در ابتدای شروع جنگ تحمیلی سال۱۳۵۹یکی از محورهای تهاجم ارتش رژیم بعثی حاکم برعراق با هدف انجام عبور از رودخانه کرخه و تصرف شهر شوش، محور العماره؛ فکه، چنانه به شوش بوده است.
بعد از عبور نیروهای ارتش متجاوز رژیم بعث
از مرزها و مقاومت رزمندگان مستقر درمنطقه، نیروهای متجاوز، عصر ششم مهرماه ۱۳۵۹ در
ساحل غربی رودخانه کرخه مستقر می شوند.با این حال مردم روستاهای دبات؛ دورار، رداده،شهرک
سگوند،روستاهای محور چعب، عمله سیف و عمله تیمور و شهر شوش در مناطق مذکور حضور داشتند.
روز صبح هشتم مهرماه ۱۳۵۹ رزمندگان سپاه و بسیج شوش در محور روستای دبات با نیروهای عراقی مستقر در ساحل غربی رودخانه کرخه درگیر می شوند.وبعد ظهر همین روز شهر شوش و بطور خاص خیابان ۱۵خرداد مورد حمله هواپیماهای جنگی عراقی قرار گرفته و تعداد از شهروندان به شهادت می رسند.اما با این حال مردم شهرو روستاها را تخلیه نکردند.
دشمن به منظور فشار به مردم و تخلیه شهر و تضعیف عقبه رزمندگان اسلام در ساعت نه صبح نهم مهرماه ۱۳۵۹ شهر شوش را مورد حمله توپخانه و خمپاره ای خود قرار می دهد.
لذا مردم مجبور به تخلیه شهر و روستاهای
منطقه از جمله روستای دوار شدند.
در روستای دوار یک خانواده سه نفره حاضر
به تخلیه خانه خود نمی شوند.هرچه حسین مرد خانواده اصرار میکرد .فرحه زیر بار نمی رفت.
بلاخره حسین تسلیم خواست فرحه می شود. درحالیکه
روستا در بُرد گلوله های خمپاره و توپخانه دشمن قرار داشت.این خانواده سه نفر باقی
می مانند.
از فردای تخلیه و حضور رزمندگان در ساحل شرقی کرخه، حسین بعنوان بلدچی با نیروهای ارتشی همکاری را شروع و فرحه با رضایت حسین شروع به پخت نان از آرد های شخصی و تحویل به رزمندگان می کنند.
این رابطه فرزند و مادری فرحه دبات با رزمندگان به مدت چهار روز تداوم داشت و رزمندگان با مصرف نان خانگی گرم احساس عاطفی و نزدیکی مادرانه به فرحه پیدا می کنند و هر روز منتظر نان او سر سفره خود بودند.
آفتاب صبح روز دوازدهم مهر۱۳۵۹ ماه طلوع
کرد. فرحه عاشقانه طبق روال روزانه آرد ها را خمیر کرده و هیزوم ها را درون تنور گلی
قرار می دهد. آتش رو روشن و دودی که برای رزمندگان قوت قلب و برای ارتش بعث عراق مایه
عصبانیت بود به آسمان بلند می شود .خمیر ها کنار تنور و آماده چونه گیری می شود.