مهمان خانه پدری
به گزارش نوید
شاهد خوزستان، شهید سید کاظم مجدی منفرد در سال ۱۳۴۰ در خرمشهر به دنیا آمد. پدرش
سید محمد حسن نام داشت و مردی مومن و اهل عبادت بود. برای پدری که خود اهل دین و
عبادت است چه زیبا و شورانگیز است دیدن صحنه های معنویت فرزندی که صبح ها زودتر از او به نماز می ایستد و روزها
در عبادتش زار زار در پیشگاه خداوند گریه می کند و شب ها در دل تاریکی نیلوفر دست
هایش در ملکوت راه های شهادت را برمیگزیند. پدر علیرغم تاکید فرزندش که پشت در گوش
نایستی از لای در شکوه عبادت و ارتباط فرزندش را با خدای خویش میدی و شوق زار و
غرور انگیز او می بالید و مادرش علت نامگذاری او را حضور در کاظمین عراق و دعای
سلامتی برای او که در رحمش بود بیان میکند.
خصوصیات
اخلاقی
وی تا کلاس چهارم دبیرستان به تحصیل مشغول شد.علاقه
به امور دینی خصوصاً توجه خاص نشان دادن به نماز از همان کودکی در او به صورت
چشمگیری نمایان بود. حتی به بچه های کوچکتر از خود نماز می آموخت و آنها را تشویق
به مطالعه کتب دینی مینمود. از
ویژگی های برجسته او می توان نصیحت به دیگران در رعایت مسائل دینی کمک به خواهران
و برادران خود در درس های شان برخورداری از اخلاق نیکو و آرام و دوری از لجاجت و
عصبانیت را نام برد
پیروزی انقلاب
قبل از پیروزی انقلاب در دوران تحصیلات دبیرستان به
عنوان امدادگر در خانه جوانان هلال احمر فعالیت می نمود و با شروع انقلاب اسلامی
به صفوف انقلابیون پیوست و اکثر اوقات فراغتش را به همراه بچه های مذهبی در مسجد
می گذراند.
مهاجرت به اهواز
در جریان جنگ تحمیلی درس خود را نیمه تمام گذاشت و
به همراه جوانان غیور از خرمشهر به دفاع پرداخت در سال ۱۳۶۰ به خدمت سربازی رفت
این در حالی بود که خانواده اش به خاطر سقوط خرمشهر از آنجا به اهواز هجرت کرده و
در روستای مویلحه اسکان یافته بودند و تمام مدت سربازی اش را در جبهه خرمشهر و
آبادان سپری نمود طبع آرام و سکوت تقریباً همیشگیاش باعث شده بود که نه تنها از
خودش چیزی نگوید بلکه حتی از وضعیت خدمت سربازی اش وقتی به مرخصی می آمد به
خانواده اش چیزی نگوید.
آرزوی شهادت
وقتی از او پرسیده شد که چه موقع ازدواج خواهی کرد
جواب میداد:«من آرزو دارم ایران را از جنگ رها کنم و بعد هم فلسطین را آزاد
نماییم بعد از اینها من ازدواج می کنم»
دوستانش می گویند:« او در جبهه علاوه بر اجرای
برنامه روزانه قرائت قرآن مجید برای همرزمانش کلاس تدریس قرآن می گذاشت»
خانواده اش می گویند:«در زمان جنگ هیچ وقت او را
افسرده و ناامید ندیدیم حتی اگر سه یا چهار ماه مرخصی نمی آمد دلتنگی نمی کرد خیلی
دلش می خواست که لیاقت این را داشته باشد که در راه اسلام شهید شود و بالاخره هم
به این آرزویش رسید»
مهمان خانه پدری
نوریه مجیدی منفرد خواهر شهید می گوید:« همیشه در
مورد حجاب و حفظ شئونات دینی و مذهبی به ما سفارش میکرد و میگفت:باید حجاب
صورتتان طوری باشد که تا روی پیشانی تان هم پوشیده باشداگر در هنگام نماز خواندن
یک تار موی تان پیدا باشد، نمازتان باطل است. او زیاد از جبهه به مرخصی نمی آمد
وقتی هم می آمد کم حرف می زد و زیاد پیش ما نمی ماند. درست مانند یک مهمان چند
روزی که می ماند، دوباره به جبهه برمیگشت. به طوری که همسایه ها فکر می کردند او
مهمان ما است.»
نیروی بسیجی
سید ابراهیم برادرش میگوید:« ایشان پس از گذراندن
خدمت سربازی به خاطر عشق به امام مجدداً به عنوان نیروی بسیجی به جبهه های جنگ
برگشت و تحت تعقیب گروه تخریب انجام وظیفه می نمود نماز های متعدد روزانه و شبانه
ایشان و بیداری های ایشان تا صبح برای عبادت برای همرزمانش حیرتآور بود حتی ایشان
ماه شعبان سال ۱۳۶۳ کاملاً مرخصی گرفته و تمام این ماه را به روزه گرفتن مشغول شد»
شهادت
سرانجام این رزمنده دلاور در حالی که معاون فرمانده
گروهان بود بر اثر اصابت خمپاره به سنگر شان در سیزدهم تیر ۱۳۶۳ در منطقه پاسگاه
زید به شهادت رسید و پیکر پاک او را در روستای مویلحه به خاک سپرده شد.