خاطره/ بوی عطر بهشتی
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید احمد موچانی يكم فروردين1346، در شهرستان اراك ديده به جهان گشود. پدرش علي محمد و مادرش عذرا نام داشت. تا اول راهنمايي
درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. يكم بهمن1365، در شلمچه به شهادت رسيد.
پيكرش مدتها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، در شهرستان انديمشك به خاك سپرده شد.
متن خاطره:
در خیابان چهارم آذر اندیمشک مرد جوانی بلند قد و متین
از مقابل میآمد از دیدار او هیجان زده شدم .
همیشه او را احمد صدا کردهام ولی حالا باید پس از سالها
دو باره نامش را بپرسم ...او معلم است و در کوچه و خیابان کمتر دیده می شود . دو روز
از دفن استخوانهای برادرش احمد می
گذرد.
به او می گویم :«راستی من همیشه تو رو احمد صدا می کردم
...»
دوستم غمگین
تر از همیشه می گوید:«من جعفرم , جعفر ... احمد شهید شده ....»
با نشاط خاصی
می گویم :«جعفر من یک متن در باره احمد نوشتم اجازه بده بخونم ...»
از اشاره سر
او اجازه را دریافت می کنم ومن متنی که در رسای شهید احمد موچانی که پس از سی سال از
دیار قدسی همچون فرشته ای به زمین آمده تا .... تا رایحه ی خدا را بار دیگر ... از
عرش به فرش بیاورد ... را برایش می خوانم و گفتم:«این روزها اندیمشکی ها در ایام فاطمی
بوی خدا را استشمام کردند ...»
جعفر بی تاب می شود و به حرف می آید می گوید : «دو کش
گِت شلوار نظامی و یک تکه پارچه و یک تکه از چفیه و یک سکه پوسیده، به من دادن گفتن اینها از لباس احمد مونده ...من هم همه را که به اندازه یک کفه دست بود داخل پلاستیک
کوچکی انداختم و به خانه خودم بردم . بچه هایم خانه مادرم بودند و من پلاستیک را روی
میز گذاشتم مجال فکر کردن نداشتم همه ی حواسم پیش مادرم بود به سرعت درب خانه را قفل
کردم و رفتم تا در کنار مادرم باشم .
ناگهان .... کاری پیش آمد مجدد به خانه بازگشتم اما...»
چشمان جعفر پر از اشک شد .. و گفت : «عطر , رایحه
... بوی خوش بهشت پر خانه ام شده بود
..... رایحه و عطر عجیبی بود که در دنیا وجود ندارد ...»
راوی : علیرضا رحمتی