خاطره/ شهیدی که به خواهرش افتخار می کند
به گزارش نوید
شاهد خوزستان، شهید سيدمهدي آل عمرانی سي ام شهريور 1342، در شهرستان اهواز به دنيا
آمد. پدرش سيدمرتضي، خواربارفروش بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي
درس خواند. نقاش خودرو بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. یکم فروردين 1364 ،
در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت گلوله به شكم، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي
زادگاهش واقع است.
متن خاطره:
این بار که از
جبهه برگشته بود حال و هوای مهدی تا حدودی متفاوت تر از قبل بود بسیار کم سخن می
گفت و بیشتر عبادت می کرد یک شب با صدای گریه از خواب پریدم. اتاق تاریک بود. ترسیدم،
صدای گریه ای خیلی نامبهم می آمد.
بلند شدم و به
طرف صدای گریه حرکت کردم در گوشه ای از اتاق مهدی روی سجاده نشسته بود و دستهایش
را جلوی صورتش گذاشته بود و گریه می کرد. به او نزدیک شدم و صدایش کردم سرش را به
عقب برگرداند .تمام پهنای صورتش را اشک پوشانده بود
گفتم:«چی شده
؟»
او که می
خواست اشکهایش را از من پنهان کند.گفت:«چیزی نیست برو بخواب»
من اصرار کردم مهدی چیزی شده و او که از دستم
کلافه شده بود به ناچار گفت:«خسته شده ام»
و من با تعجب پرسیدم:«از ما ؟»
ادامه داد:« نه
از شهید نشدن ،از ماندن و از تشیع بهترین دوستانم»
اشکهایش
سرازیر شد تازه فهمیدم اشکهای او چه معنایی دارد آن شب تا صبح فکر کردم زجر می کشد
و .....چند روز بعد او آماده رفتن شد با خوشحالی ساکش را بست گفتم:« مهدی ناراحت
نیستی»
با تعجب پرسید:«
چرا؟»
گفتم:«از شهید
نشدن»
لبخندی زد و گفت:«شیطون»
ادامه داد:«
دعا کن حاجتم را خدا بدهد»
برایش قرآن آماده کردم وقتی می خواست از زیر
قرآن رد شود یک بسته به من داد با خوشحالی پرسیدم:« این چیه ؟»
خندید و گفت:«برای
خواهر عزیزم یک مقنعه خریدم تا همیشه و در همه حال با حجاب باشد و برادرش همیشه به
او افتخار کند»
بسته هدیه در دستم بود و او می فت .رفتنی که
بازگشتی نداشت و خبر شهادت.
من ماندم با
آخرین وصیت برادرم ،مهدی سالها از آن آخرین دیدار می گذرد و من همیشه پایبند به
حجابم بودم .برادر می توانی به خواهرت افتخار کنی .