دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۱۳
نوید شاهد - فرزند شهید مدافع حرم"سید جاسم نوری" در خاطره‌ای می گوید: «رفتیم جمکران. در آن جا رفتیم سر چاه و هرکدام مشغول نوشتن آرزوها و خواسته های مان شدیم تا در چاه بیندازیم .من با شیطنت سرک می کشیدم و سعی می کردم نوشته های بقیه را بخوانم. پدر اما هنوز توی خودش بود و حواسش به من نبود. نه به من، و نه به هیچ کس دیگر. وقتی به روی نوشته او سرک کشیدم، دیدم نوشته شهید شوم! جا خوردم.....» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید مدافع حرم سید جاسم نوری در پانزدهم اسفند ۱۳۴۶ در حمیدیه به دنیا آمد، پدرش سید جابر از سادات سید نور و مادرش بانوی مؤمنه‌ای به نام قسمه بود. هنگام آغاز جنگ تحمیلی او 13 سال بیشتر نداشت. وی از همان روزهای نخست جنگ تحمیلی در دفاع مقدس حضور داشت. هوش و ذکاوتش سبب شد فرمانده گردان امام علی (ع) شود. وی با تجربه‌ای که در دوره دفاع مقدس در بسیج مردمی داشت، مشغول به جمع‌آوری نیروهای مردمی عراق در این کشور، جهت سازماندهی در لشکر حضرت عباس (ع) وابسته به عتبات عالیات شد و با آموزش و سازماندهی این نیروها، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. سرانجام در تاریخ هفتم خردادماه 1394 در جاده سید غریب محور الرمادی سامرا و در جبهه‌های مقاومت عراق و سوریه در درگیری با نیروهای تکفیری و تروریست بر اثر ترکشی که به شاهرگ گردنش اصابت کرد، به شهادت رسید.

متن خاطره:

پدر به خانه آمد

با لبخند گفت: مدتی یه جایی نرفتیم

و به مادر نگاه کرد.

من گفتم: پدر!

پدر گفت: بریم قم

مادر خوشحال شد

من خندیدم و با خنده گفتم: چه عجب!

خواهر از شادی پرید بغل پدر و صورت او را بوسید.

ظهر بود

ناهار خوردیم و پدر گفت عصر حرکت می کنیم.

عصر که شد، پدر از خواب برخاست، رفت و دست و صورتش را شست.

مادر چای چشم خروسی جلویش گذاشت.

پدر عادت داشت صبح ها و عصر ها یک استکان چای بنوشید

چای را که نوشید گفت:

معطل چی هستید.

 جمع کنید راه بیافتیم.

در راه پدر مرتب خاطره می گفت، با مادر، من، و خواهرم شوخی می کرد.

و من می دانستم همه ی این کارها را می کند تا به ما خوش بگذرد.

هر بار که خاطره می گفت، حالت صورتش طوری می شد که انگار دارد حرف های آخر را در قالب خاطره برای ما می گوید.

در آن زمان من این طور احساس می کردم

در قم اول رفتیم زیارت حضرت معصومه

همه خوشحال بودیم..

هر کدام رفتیم یک گوشه تا بتوانیم با حضرت راز ‌و نیاز کنیم.

در لحظه ای چشمم به پدر افتاد.:

نشسته بود روی سجاده

سرش را انداخته بود زیر و من اشک های سرازیری را دیدم که آرام آرام از چشم هایش روان و روی گونه هایش می لغزید.

لحظاتی محو او شدم و برگشتم به خودم و شروع کردم با حضرت درد دل کردن.

از حرم که زدیم بیرون من به شوخی گفتم: حالا وقتشه هر کی خواسته ش رو بگه.

مادر گفت: من که برای همه دعا کردم. به خصوص سلامتی پدر!

و به پدر نگاه کرد.

سلامتی پدر را با تأنی و تأکید گفت.

جوری گفت که من احساس کردم

بزرگترین و بهترین آرزویش را به زبان آورد.

برای یک لحظه به پدر حسودیم شد که همچین زنی دارد

بعد به خودم گفتم: یعنی من هم همچین زنی گیرم می آید؟

پدر توی خودش بود و انگار در عالم دیگری سیر می کرد.

بعد رفتیم جمکران.

در آن جا رفتیم سر چاه و هرکدام مشغول نوشتن آرزوها و خواسته های مان شدیم تا در چاه بیندازیم .من با شیطنت سرک می کشیدم و سعی می کردم نوشته های بقیه را بخوانم

پدر اما هنوز توی خودش بود و حواسش به من نبود.

نه به من، و نه به هیچ کس دیگر

انگار در ذهنش طریق الارض می کرد. می رفت و می آمد.

می آمد و می رفت!

کجا می رفت و باز می گشت و باز می رفت، معلوم نبود.

وقتی به روی نوشته ی او سرک کشیدم، دیدم نوشته شهید شوم!

جا خوردم.

شوکه به خودم گفتم: پدر آرزوی شهادت کرده!

در راه بازگشت پدر دیگر شوخی نمی کرد.

عوضش از صبوری حرف زد و مقاومت و ایثار و از خود گذشتگی.

من که نوشته اش را دزدکی خوانده بودم، فهمیدم دارد ما را آماده می کند برای روزی که به آرزویش می رسد!

همین جور نگاهش می کردم و از دیدنش سیر نمی شدم

حالت تشنه ای را داشتم که بعد از ساعت ها زیر آفتاب سوزان بودن در برهوت، به آب رسیده است!

روزی که خبر شهادتش را به من دادند، نمی دانم چطور سوار ماشین شدم و به خانه رفتم

در راه سرم داشت گیج می رفت.

حال خوشی نداشتم:

یعنی پدر!

تا برسم به خانه،

این پرسش دو کلمه‌ای را صد بار از خودم پرسیدم.

نمی توانستم دوری پدر را تحمل کنم.

اما وقتی رسیدم جلوی در خانه حرف های پدر، صبوری و شجاعت و ایستادگی، زمزمه وار در گوشم طنین انداخت و قدم های لرزانم، بی‌آنکه بدانم، یا بخواهم، یا بتوانم، محکم شد.

در خانه اما همه چیز به هم ریخته بود

بعد از آن من شدم سنگ صبور مادر، برادر، و ...

نویسنده: فرحناز خضوعی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده