جبهه به او بصیرتی الهی داده بود
به گزارش نوید شاهد
خوزستان، شهید اسماعیل لجم اورک بيست وهفتم شهريور 1337 ،درروستاي رمه چر از
توابع شهرستان ايذه به دنيا آمد. پدرشفرهاد،كشاورزبود و مادرش طلعت نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. به عنوان پاسدار درجبهه حضور يافت. سوم اسفند 1362، درجزيره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت
رسيد. اثري از پيكرش به دست نيامد. مزار ياد بود او در روضه الزهراي
شهرستان زادگاهش قراردارد.
متن وصیت نامه ی شهید اسماعیل لجم اورک
بعد از دعا و سلامتی
و طول عمر امام و پیروزی رزمندگان اسلام، این چند سطر را به عنوان وصیت نامه برای برادران
بزرگتر و نصیحت نامه برای برادران کوچکتر، در این لحظه های آخر، به یاد خدا، بر روی
کاغذ می آورم تا بلکه سنتی را بجا آورده باشم.
زندگی مومنان
مطالب برای گفتن
زیاد است، آن چیزی که می دانم، شما اعم از کوچکتر و بزرگترش را خودتان به خوبی میدانید،
هدف مشخص است، راه معین و معلوم و راهنما هم ناظر، فایده ی آن را همه میدانید بن بستی
هم در این راه نیست کافران و ملحدان و غیره که تکلیف آنان روشن است و امّا برای شما
مؤمنان، دو نمونه زندگی کردن بیشتر وجود ندارد و اگر سوّمی هم وجود داشته باشد مطمئن
باشید که رگی به کافران دارد.
مبارزه کردن در
کنار نائب امام زمان (عج)
امّا آن دو نمونه
که خدمت شما عرض میکنم این است: مبارزه کردن در کنار نائب امام زمان(عج) برای آمدن
حجت خدا امام عصر(عج) و برقراری عدالت و قانون خدا تا روزی که به ثمر برسد و راه دوّم
شمشیر زدن در کنار امام عصر(عج) و برقراری حکومت جهانی و زندگی در عدالت خدا. حالا
خودتان ببینید کدام راه حاضر و آماده است، آیا بدون راه اوّل میتوانید به راه دوّم
برسید، آیا بدون راه اوّل میتوانید در عدالت خدا زندگی بکنید، این را بدانید که نمیتوانید.
راه را امام حاضر مشخص کرده است.
خدمت به اسلام
اینجانب برحسب
وظیفه فقط میتوانم بگویم که شرمنده ام و به راستی که جای شرمندگی هم دارد. چرا که تاکنون
نتوانسته ام خدمتی به اسلام بکنم، نبردی بزرگ در پیش است و اسلام همان طوری که چگونه
عبادت کردن و چگونه سیاست داشتن و چگونگی زندگی انسان را در تمام ابعاد مشخص کرده است،
چگونه جنگیدن و برای چه جنگیدن را هم معین کرده است.
حرکت به سوی لقاءالله
برادران، وقتی که تا این اندازه همه چیز برای ما
روشن باشد چرا باز نشستن، چرا باز حرکت نکردن، وقت قیام و حرکت، وقت حرکت به سوی لقاءالله
در این لحظه که این مطالب را مینویسم به فاصله ی کمی پائین تر تعدادی از رزمندگان را
میبینم که کفش پوشیده اند، گویا همه خود را برای زیارت خدا مهیا میکنند، چشم بصیرت
میخواهد که ببینند. برای بعضی از برادران تعریف کردم خواب شهادت را، گویا انسان پرواز
میکند و شهادت دوری و خستگی ندارد. چه، گوارا میباشد به مشتاقانش مبارک و کوچکتر از
آنم که شما را نصیحت کنم و کمتر از آنم اثری برای شما بگذارم.
میدان آزمایش
آرزویم این است
که در دم آخر مسلمان بمیرم و آدم بمیرم شما هم دعا کنید که تمام مؤمنان دم آخر مؤمن
بروند. پدر و مادرم و برادرانم را سلام برسانید
و بدانید که ساعت رفتن را خدا میداند و مشخص میکند. برادران مسجدی را بگوئید که خودتان
میدانید، ای کاش بنده هم مثل شما میدانستم میدان آزمایش را شما بهتر میشناسید و به
پدرم بگوئید که برادرانم را یک بیک آماده و لباس رزم بپوشاند و تحویل اسلام دهد و در
آخر به هر کس بدهکارم حلالیت میطلبم و از هر که طلب دارم حلال میکنم.
صدای دعوت به نماز را می شنوم و لذا وقت خداحافظی است. امام را دعا کنید. اسلام را به خاطر بسپارید که راهی جز آن نیست. به امید دیدار شهدای کربلا و بدر و احد و شهید مظلوم و دیگر هم سنگرانم، شما نیز بشتابید که فردا دیر است.