«عبدالرحیم روی سؤالش پافشاری کرد و دوباره پرسید: «ِ دِ ایسون تو گو چندتان؟ – دِحالا توبگو چندتان؟-» کریم پاسخ داد: «۴۴ تا! من معمولاً آنتن های بی سیم تانک ها رو می شمارم!» و عبدالرحیم خنده کنان جواب داد: «نه خولو کریم! ۵۴ تان! مو خودم سحر رفتُم اَ نزیک شُماردُمشون! – من خودم صبح رفتم و از نزدیک شُمردمِشون!...»در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان همرزمش در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید عبدالرحیم مشکال نوری در يكم فروردين 1345، در شهرستان دزفول به دنيا آمد. پدرش عبدالحسين، پاسدار بود و مادرش عزيزه نام داشت. دانش آموز اول متوسطه بود. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. پنجم خرداد 1365، در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزار او در شهيد آباد زادگاهش واقع است.

متن خاطره شهید عبدالرحیم مشکال نوری:

به خوبی بخاطر دارم که کریم آرمات همیشه با عبدالرحیم برای بازیگوشی‌هایش بحث می‌کرد. یه دفعه که هر دو در سنگر دیده بانی خط مقدم مستقر بودند. صبح که کریم برای نماز بیدار می شود، می بیند خبری از عبدالرحیم نیست. هوا رو به روشن شدن بود اما عبدالرحیم آب شده بود و رفته بود توی زمین!

با اولین اشعه های خورشید عبدالرحیم پیدایش شد. کریم صدایش را پر از عصبانیت کرد و گفت: «تا حالا کجا بودی؟! چرا بازم بی خبر گذاشتی رفتی؟! »

عبدالرحیم خونسردانه کل چهره‌اش را تبدیل به یک لبخند کرد و گفت: «خولو کریم! دونی تانکا عراقی چندتان؟- می دونی تانک های عراقی چندتان؟!- »

آتش عصبانیت کریم با این پاسخ بیشتر شعله گرفت و گفت: «من میگم کجا بی خبر رفتی؟ تو میگی تانک های عراقی چند تان؟!»

عبدالرحیم روی سؤالش پافشاری کرد و دوباره پرسید: «ِ دِ ایسون تو گو چندتان؟ – دِحالا توبگو چندتان؟-»

کریم پاسخ داد: «۴۴ تا! من معمولاً آنتن های بی سیم تانک ها رو می شمارم!»

و عبدالرحیم خنده کنان جواب داد: «نه خولو کریم! ۵۴ تان! مو خودم سحر رفتُم اَ نزیک شماردُمشون! – من خودم صبح رفتم و از نزدیک شُمردمِشون! . . . »

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده