شهید" مصطفی چمران" در بخشی از وصیت نامه خود می نویسد:«آنجا حق و عدل همچون خورشید می تابد و همه قدرتها و حتی قداستها فرو می ریزند و هیچکس جز خدا سلطنت نخواهد داشت من آن آزادی را دوست دارم و از اینکه در دوره های سخت حیات آن را تجربه کرده ام خوشحالم و به آن اخلاص و سبکی و ایثار و لذت روحی و معراج که در آن تجربه ها به آدمی دست می دهد حسرت می خورم خوش دارم که کوله بار هستی خود را که از غم و درد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهسپار شوم...» در ادامه متن وصیت نامه این شهید بزرگوار را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمد. او فرزند حسن چمران ساوجی بود که از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کرد. چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دوره ‌های کارشناسی ارشد (electronic) در دانشگاه تگزاس A&M و دکتری «رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک» دردانشگاه برکلی تحصیل نمود. سرانجام در سحر گاه سی ویکم خرداد ماه سال 60 پس از به شهادت رسیدن ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه در حین انتخاب جایگزین به جای ایرج رستمی وحین سرکشی به سنگرها مورد اصابت گلوله دشمن قرار می گیرد وروح ملکوتی او به خدا می پیوندد.

متن وصیت نامه شهید مصطفی چمران:

بسمه تعالی

اینها را به نیت آن ننوشته ام که کسی بخواند و بر من رحمت آورد بلکه نوشته ام که قلب آتشینم را تسکین دهم و آتشفشان درونم را آرام کنم .هنگامی که شدت درد و رنج طاقت فرسا می شد و آتشی سوزان از درونم زبانه می کشد و دیگر نمی توانستم آتشفشان وجود را کنترل کنم .آنگاه قلم به دست می گرفتم و شراره های شکنجه و درد را ذره ذره از وجودم می کندم و بر کاغذ سرازیر می کردم .و آرام آرام به سکون و آرامش می رسیدم آنچه در دل می داشتم بر روی کاغذ می نوشتم و در مقابلم می گذاشتم و در اوج تنهایی خودبا قلب خود راز و نیاز می کردم

تنهایی های من

 آنچه را داشتم به کاغذ دادم و انعکاس وجود خود را از صفحه مقابلم دریافت می کردم و از تنهایی به در می آمدم .اینها را ننوشته ام که بر کسی منت بگذارم بلکه کاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شکنجه درونم را تقبل کرده اند اینجا قلب می سوزد و اشک می جوشد وجود خاکستر می شود و احساس سخن می گوید.

چه خوش است دست از جان شستن

اینجا کسی چیزی نمی خواهد انتظاری ندارد ادعایی نمی کند فریاد ضجه ای است که از سینه ای پردرد به آسمان طنین انداخته و سایه ای کمرنگ از آن فریادها براین صفحات نقش بسته است چه زیباست راز و نیازهای درویشی دلسوخته و ناامید در نیمه شب فریاد خروشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ اعتراض خشونت بار مظلومی زیر شمشیر ستمگر اشک سرد یاس و شکست بر رخساره زرد دلشکسته ای در میان برادران به خاک و خون غلتیده فریاد پرشکوه حق از حلقوم از جان گذشته ای علیه ستمگران روزگار چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن به همه طاغوتها نه گفتن با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند دیگر از کسی واهمه نمی کند تا حق را کتمان نماید.

حق و عدل همچون خورشید می تابد

آنجا حق و عدل همچون خورشید می تابد و همه قدرتها و حتی قداستها فرو می ریزند و هیچکس جز خدا سلطنت نخواهد داشت من آن آزادی را دوست دارم و از اینکه در دوره های سخت حیات آن را تجربه کرده ام خوشحالم و به آن اخلاص و سبکی و ایثار و لذت روحی و معراج که در آن تجربه ها به آدمی دست می دهد حسرت می خورم خوش دارم که کوله بار هستی خود را که از غم و درد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهسپار شوم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده