جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۱۶
نوید شاهد: شهيد دكتر آيت تسلط بسيار بالايي به تاريخ، به خصوص تاريخ صد سال اخير داشت. من هم علاقه زياد داشتم، بنابراين از محضرش استفاده مي كردم و هر موقع كه فرصت مي شد، سئوالاتم را مي پرسيدم . شهيد آيت به تمام معنا يك آدم ولايتي بود.
اگر ما به نظراتش گوش مي كرديم بسياري از اتفاقات نمي افتادند

نوید شاهد:
«منش فكري و سيره سياسي شهيد دكتر آيت» در گفت و شنود با دكتر حسن غفوري فرد

نحوه آشنايي تان با شهيد آيت چگونه بود ؟
من در اوايل اسفندماه سال 57 به دعوت شهيد باهنر وارد شوراي مركزي حزب جمهوري و در آنجا با شهيد دكتر آيت آشنا شدم و در حقيقت همكاريمان شروع شد. علاوه بر اين در فاصله كوتاهي روزنامه جمهوري اسلامي درست شد. شهيد آيت و بنده جزو اولين كساني بوديم كه در اين روزنامه مقاله مي نوشتيم. ايشان جزو منتقدين دولت بازرگان و به صريح اللهجه بودن و انتقاد نسبت به ملي گراها معروف بود.
شهيد دكتر آيت تسلط بسيار بالايي به تاريخ، به خصوص تاريخ صد سال اخير داشت. من هم علاقه زياد داشتم، بنابراين از محضرش استفاده مي كردم و هر موقع كه فرصت مي شد، سئوالاتم را مي پرسيدم . شهيد آيت به تمام معنا يك آدم ولايتي بود. پس از طرح اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان، بسيار كمك كرد تا اين اصل تصويب شود. يكي از مخالفان اصلي او بني صدر بود. بني صدر فكر مي كرد رئيس جمهور مي شود و رئيس جمهور هم بايد بالاترين مقام مملكت باشد و تمام اختيارات را در دست داشته باشد. جالب است بدانيد كه بني صدر نسخه نهايي قانون اساسي را امضا نكرد.
بحث ولايت فقيه و كار كردن روي مسئله فرماندهي كل قوا از پيشنهادات مرحوم آيت و ديگران بود. البته ولايت فقيه در اسلام آمده بود و خود امام هم كتابي در اين زمينه نوشته بودند، اما در اينكه به صورت قانون درآيد و اختيارات ولي فقيه مشخص شود، آيت نقش فوق العاده زيادي داشت و از مخالفان اصليش هم بني صدر بود.

اختلاف آيت با مير حسين موسوي بر سر چه بود؟
يكي از اختلافاتي كه ما با ايشان داشتيم، مسئله منافقين بود. من از همان اول كه در خارج بودم، عليه منافقين كه درسال 54 تغيير ايدئولوژي دادند و آن گروه اصلي سازمان مجاهدين خلق را به شهادت رساندند و مسعود رجوي را سر كار آورند، صحبت كرده و مطلب نوشته بودم. بعد هم كه انقلاب شد، بنده و شهيدآيت مقالاتي را در مورد گروه منافقين مي نوشتيم، اما آقاي موسوي كه آن زمان مسئول روزنامه بود، اين مقالات را چاپ نمي كرد.
چرا؟
مي گفت صلاح نمي دانيم كه الان با منافقين درگير بشويم. اين در حالي بود كه بنده و شهيد آيت عقيده داشتيم منافقين همان موقع در گوشه و كنار اين مملكت با ما درگير شده بودند. يك بخش از اين اختلافات هم به شوراي مركزي حزب كشيده شده بود. من همان روزهاي اول، اين اختلافات داخل حزب را شناختم و گوشزد كردم. خدا رحمت كند شهيد باهنر را. ايشان يكي از ماشين آرياهاي قديمي را داشت كه اغلب هم خراب مي شد. من يك پيكان داشتم و خيلي شب ها من ايشان را مي رساندم. دريكي از اين شب ها ايشان به من گفت نظرت در مورد شوراي مركزي حزب چيست؟ گفتم در حال حاضر كساني كه در شوراي مركزي جمع شده اند، انديشه هايشان به هم نزديك نيست.
مي خواهم بگويم از همان اول اختلاف بين بنده و شهيد آيت با آقاي مهندس موسوي و ديگران در شوراي حزب بود. از همان اول هم مثلا بنده با آقاي بادامچيان، آقاي دكتر جاسبي، آقاي ناطق نوري يك گروه بوديم. آقاي مهندس موسوي و ديگران هم يك گروه. از همان اول در روزنامه، آقاي مهندس موسوي تصميم مي گرفت كه كدام مقالات چاپ شود و لذا مقاله هايي كه ما عليه گروهك منافقين مي نوشتيم، چاپ نمي كرد. ايشان معمولا مقاله هاي عليه مصدق و يا به نفع آقاي آيت الله كاشاني را هم چاپ نمي كرد. اين اختلافات از همان روز اول بود و همين باعث شد كه حزب با آن عظمت و استحكام نتواند ادامه حيات بدهد.

به نظر مي رسد اين اختلاف صرفا برسر چند مقاله ويا تاريخ معاصرمصدق و كاشاني نبوده و خيلي بيشتر از اين بوده . لطفا دراين باره بيشتر توضيح بفرماييد ؟
شهيد آيت يكي از مخالفين سرسخت ملي گرايان و با مصدق گراها بسيار مخالف بود. از همان روز اول هم احساس خيلي ها اين بود كه مهندس موسوي گرايشات سياسي چپ دارد. جالب اينكه نخست وزير يكي ازكشورهاي اروپاي شرقي كه به ايران آمده بود، مي گفت دركشور ما بخش خصوصي مثلا25 درصد است .آن وقت همان موقع مهندس موسوي مي گفت كه بخش خصوصي نبايد مثلا بيش از 20 درصد باشد. منظورم اين هست كه آنهايي كه كمونيست بودند، مي گفتند 25 درصد، اما در كشور ما 20 در صد بود.
به هرحال ديدگاه ايشان يك مقدار چپ بود و به همين علت هم از روز اول مخالفين جدي داشت. همان طوركه شما گفتيد بحث نوشتن يك مقاله نبود. شهيد آيت و آقاي بادامچيان خيلي مخالفت مي كردند، اما من با اينكه مخالف بودم،ولي شخصاً خيلي اهل مجادله نيستم، به همين علت هم بالاخره از دستگاه دولت آقاي مهندس موسوي استعفا دادم، درحالي كه رأي بالايي راهم از مجلس گرفته بودم . بالاترين رأي را در دولت آقاي موسوي اول آقاي نژادحسينيان بود كه189رأي داشت. دوم من بودم كه179 رأي داشتم. خود آقاي موسوي با حمايت امام 130 تا رأي داشت ، يعني50 تا رأي كمتر از من. رأي آقاي موسوي، هم در مجلس و هم در كنگره حزب جمهوري اسلامي خيلي از من كمتر بود، با اين حال هم من و هم آقاي حسينيان، هردو استعفا داديم.
نكته ديگر هم اينكه شهيدآيت، آقاي بادامچيان وجلال فارسي وامثال اينها در انقلاب نقششان خيلي شفاف تر و عميق تر از نقش آقاي مهندس موسوي بود. خانم ايشان دو تا كتاب نوشته بودند و قدري معروف شده بودند، اما مهندس موسوي داخل حزب كه آمد، معروف شد. در واقع قبل از انقلاب خانم زهرا رهنورد بود كه آقاي موسوي را معروف كرد .قبل ازانقلاب يك جلساتي در خانه آقاي دكتر لواساني بود كه سخنران اصلي اش مهندس بازرگان و همين خانم رهنورد بودند، اما آقاي موسوي به هيچ عنوان شناخته شده نبود .
يادم هست اوايل انقلاب من يك جايي داشتم سخنراني مي كردم. يكي از دوستان گفت: «آن جواني را كه آنجا نشسته ديدي؟» گفتم: «آره» گفت: «به او مي گويند ميرحسين. آدم خوبي است.» مي خواهم بگويم بنده، شهيد عباس پور، شهيد قندي و دكتر شيباني در جامعه دانشگاهي شناخته شده بوديم، اما آقاي مهندس موسوي شايد بين هنرمندان شناخته شده بود، ولي در جامعه سياسي و در جامعه روشنفكري، فردشناخته شده اي نبود.
بعد از انقلاب هم ايشان آمد در حزب و مسئوليت روزنامه را به ايشان دادند و روزنامه هم بالاخره يك پايگاه تبليغاتي خيلي خوبي براي ايشان بود. خود آقاي موسوي يك موقعي مي گفت: «من مي توانم وزير امور خارجه خوبي بشوم، ولي نخست وزير خوبي نمي توانم بشوم.» اين راخودش مي گفت و اصلا هم فكر نمي كرد دراين حدها مطرح بشود.



اگر ما به نظراتش گوش مي كرديم بسياري از اتفاقات نمي افتادند
نظر شهيد آيت چه بود؟
شهيد آيت از روز اول به شدت با افرادي مثل مهندس موسوي و ملي گراها مخالف بود و شديداً هم اعتراض مي كرد و معتقد بود مهندس موسوي انديشه هاي چپ دارد . ايشان حتي با عضويت موسوي در شوراي مركزي هم مخالف بود، حالا چه رسد به اين كه بخواهد وزير امور خارجه يا نخست وزيرشود.
حتما مي دانيد براي پست نخست وزيري، انتخاب اول مقام معظم رهبري مهندس موسوي نبود. انتخاب اول ايشان دكترولايتي بود، اما مجلس به ايشان راي نداد. بعد افراد ديگري مثل پرورش، مهندس غرضي، دكتر نوربخش و... مطرح شدند و چون پس ازانفجار نخست وزيري و در آن شرايط مي خواستيم سريع نخست وزير معرفي بشود، در نهايت مقام معظم رهبري ايشان را معرفي كردند آقاي مهندس موسوي تمام حيات سياسي خودش را صد در صد مديون مقام معظم رهبري است، يعني اين مقام معظم رهبري بودند كه او را كشيدند بالا و او هم بعدا نمك نشناسي كرد. بگذريم.

آقاي موسوي در همان دور اول هم با مقام معظم رهبري اختلاف پيدا كرد ؟
بله درست است. يك روز آقاي مهندس ميرسليم كه مشاورعالي مقام معظم رهبري بود، به من زنگ زد وگفت بيا كه با تو كار دارم .من مي دانستم چه كار دارد و قبل از اينكه بروم ليستي تهيه كردم . وقتي آنجا رفتم گفت آيت الله خامنه اي، آقاي موسوي را قبول ندارند. حضرت امام هم گفته اند من دخالت نمي كنم. بنابراين پرونده اين دولت خدمتگزار بسته شده. حالا بگو نخست وزير بعدي چه كسي باشد؟
اما ظاهرا درآن زمان آقاي محسن رضايي به امام نامه مي نويسد ومي گويد كه اگر نخست وزيرعوض بشود، ما درجنگ تضعيف مي شويم. امام هم كه اولويت اولشان جنگ بود، مي گويند همين نامه موجب شد كه امام از ايشان حمايت كنند .تا آن موقع هم اختلافات خيلي رو نشده بود. هر چند در آن موقع هم مثلا فرض بكنيد كه ماها كه در دولت طرف مقام معظم رهبري و در اقليت بوديم، تحت فشارقرار مي گرفتيم و بودجه هايمان را قطع مي كردند.
جالب اينكه من در يك زماني در سخت ترين شرايط، سدي را درجنوب استان سيستان بلوچستان مي ساختم. يكدفعه بودجه آن پروژه را صفر كردند. چند تا پروژه ديگر هم داشتيم كه داشت تمام مي شد، اما بودجه نمي دادند. اين طوري كارشكني مي كردند تا دست ما را ببندند.
چرا؟
چون ما با مقام معظم رهبري بوديم و با ايشان تماس داشتيم . حتي من يك جلسه رفتم خدمت آقا صحبت كنم بعد از جلسه به ايشان گفتم اگر اجازه بدهيد خبر اين ديدار پخش نشود، چون اگر نخست وزير بفهمد، بيشترمارا در منگنه قرار مي دهد. يعني ما حق نداشتيم خبر ملاقاتمان را با رئيس جمهور مملكت اعلام كنيم. بالاخره من رفتم خدمت مقام معظم رهبري و گفتم :آقا! اينها مي خواهند به من ضربه بزنند و به وزارت نيرو، برق وآب مملكت ضربه مي خورد. بگذاريد من بروم كنار كه اينها يك نفر را بياورند كه قبولش داشته باشند و به او امكانات بدهند. در دور اول، اين اختلافات تا حد زيادي پنهان بود، ولي در دور دوم با توجه به اينكه موسوي فكر مي كرد حمايت امام رادارد ، ديگر ناسازگاري ها بيشترشد.

به نظر شما آقاي موسوي عنصر وابسته بود؟
من خودم به اين نتيجه نرسيدم و گرنه جزو هيئت دولتش نمي شدم، ولي مرحوم آيت به شدت به آقاي ميرحسين موسوي مشكوك بود .يكي از كساني كه الان هم از مسئولين است و تقريبا هم با آيت هم انديشه بود، مي گفت آيت همان سال هايي كه تازه جنگ شروع شده بود، مي گفت خدايا! ما را از شر دوتا حسين نجات بده، يكي صدام حسين، يكي ميرحسين موسوي.
البته من اين نظر را نداشتم كه اگر داشتم، عضو هيئت دولتشان نمي شدم. الان هم در پيشگاه خدا حجت ندارم كه بگويم آقاي مهندس موسوي وابسته بودند، اما اعتقادم اين است كه مثلا آن طوري كه من ولايت فقيه را قبول دارم، ايشان قبول نداشت؛ آن طوري كه من حرف ولي فقيه و حتي حرف سلسله مراتبي مثل رئيس جمهوري را كه انتخاب شده و مورد تأييد امام بود، قبول داشتم، ايشان قبول نداشت و بيش اندازه به افكار و انديشه هاي خودش پايبند بود.
مثلا در همان سال هاي 60 جلساتي در دولت تشكيل مي شد كه مقام معظم رهبري به عنوان رئيس جمهور، مهندس موسوي به عنوان نخست وزير، آقاي هاشمي رفسنجاني و آيت الله سيد جعفر كريمي شركت مي كردند و بنا بود مباني اقتصاد اسلامي نوشته شود. از همان جا معلوم بود كه يك سري ديدگاه هاي مهندس موسوي مثلا در زمينه اقتصادي ايشان با ديدگاه هاي ما تفاوت دارد. ايشان دفتر تحكيم وحدت را به شدت تأييد مي كرد و احتمالا بودجه هايي را هم برايشان تخصيص مي داد و همين دفتر بعدها مشكلاتي براي ما ايجاد كرد و يك مقداري از اختلافاتي كه ما داشتيم بر سر همين دفتر بود، بنابراين من هنوز اين اعتقاد را ندارم كه خداي ناكرده، ايشان وابسته يا مثلا فراماسون بوده، اما براي خيانت كردن هم ضرورتاً لازم نيست كه انسان حتما وابسته به يك حزب باشد. همين كه برخلاف مسيري كه در كشور هست، حركت كنيم، خيانت است .
وقتي امام يك چيز مي گويند و نخست وزير چيز ديگري مي گويد و جور ديگري عمل مي كند، وقتي وزير نمي تواند با رئيس جمهور ملاقات كند، اينها خيانت نيست؟ به نظرمن همين مسائل از دلايل انحراف ايشان است. ما نبايد هميشه دنبال اين بگرديم كه ببينيم مثلا فردي وابسته به فراماسونرها ويا مثلا سيا هست يا نه؟ ممكن هست شخصي به جايي وابسته نباشد، ولي خيانت كند.
در كل من مهندس موسوي را آدم وابسته اي نمي دانم، اما اين را قبول دارم كه در دوران ايشان، انقلاب خيلي خسارت ديد. مخالفت او با مقام معظم رهبري به عنوان رئيس جمهور وقت و اينكه بالاخره قضيه منجر شد به اينكه عده زيادي از وزرا، آقاي ناطق نوري ،آقاي مرتضي نبو ، اقاي نژاد حسينيان و ديگران كناره گيري كنند، براي مملكت خسارت به بار آورد و جانشينان آنها هم به هيچ وجه در حد آنها نبودند. اينها فقط به خاطر اختلاف سليقه اي كه با مهندس موسوي داشتند، كنار گذاشته شدند.
البته اين را هم بگويم كه يك دفعه آقاي مهندس موسوي به من گفت ما با افكار شما و آقاي ناطق بيشتر نزديك هستيم تا با افكار مثلا بهزاد نبوي، ولي درعمل اين جوري نبود و من فكر مي كنم حمايتي كه ايشان از بهزاد نبوي، اقازاده و ديگران كرد، خيلي بيشتر از اين بود كه مثلا از ماها كرد وهمان طور كه گفتم دست و بال مارا بسته بود

در ترور شهيد آيت ابهامات زيادي وجود دارد. به نظر شما ترور ايشان با بقيه ترورها فرقي
دارد؟

نه، من زياد فرقي با بقيه ترورها نمي بينم. ترور ايشان با ترور آقاي هاشمي رفسنجاني و ترور امام جمعه ها تفاوتي نداشت. يادم هست وقتي دولت آيت الله مهدوي كني تشكيل شد، آقاي هاشمي گفتند هر كسي نخست وزير يا وزير بشود، احتمال ترورش بالاي 50 درصد است. بالاخره شهيد آيت هم يكي از افراد فعال و مدافع سرسخت نظام جمهوري اسلامي ايران بود و در خطر بود در كل هر كسي كه در رأس مسئوليتي بود و يا نسبت به نظام حساسيت داشت، در معرض خطر بود. ممكن است در مورد شهيد آيت، علاوه براينها دفاع ايشان از ولايت فقيه و مخالفتش با مصدق و ملي گراها هم موثر بوده باشد.

بعضي از منتقدين شهيد آيت معتقدن
د كه ايشان بسيار آدم به اصطلاح تلخ و بيش از حد بدبيني بوده است. نظر شما چيست ؟

تلخي دو جور است. يك تلخي به علت آن است كه انسان طبيعتا از حوادث نگران و اوقاتش تلخ است. يك تلخي هم آن است كه مثلا فردبداخلاق است. خدا رحمت كند مرحوم دكتر دستجردي را. ايشان به علت مسئوليت حساسي كه داشتند، نسبت به سرنوشت انقلاب بسيار نگران و دائما در اضطراب بودند. تلخي مرحوم آيت هم از همين جنس بود. من شهيد آيت را يك آدم صد در صد معتقد مي دانم كه تسلطش بر مسائل تاريخي خيلي خوب بود. دقت نظر بسيار خوبي داشت. به شدت به ساده نگري هايي كه بعضي از ما داشتيم، اعتراض داشت و خطرات را گوشزد مي كرد.
شايد اگر ما به بعضي از نظراتش گوش مي كرديم، بسياري از اين اتفاقات نمي افتادند. شايد آن موقع فكر مي كرديم كه ايشان بدبين است و يا مي گفتيم با طرف مشكل شخصي دارد، ولي الان كه فكر مي كنيم، مي بينيم ايشان واقع بين بود. شايد حتي لازم بود كه در آن شرايط، ما هم بدبين مي بوديم. اگر ما در اوايل انقلاب، يك مقدار بدبيني داشتيم، اين بلاها سرمان نمي آمد. اگر آن موقع يك مقدار دقت بيشتري مي كرديم، جريان كلاهي و جريان كشميري پيش نمي آمد. اگر ما يك مقداري مثل ايشان واقع بين يا يك ذره شكاك بوديم و نسبت به بعضي از عوامل شك مي كرديم خيلي از اتفاقات نمي افتادند.

منبع: مجله شاهد یاران شماره 75 -76

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده